کردان شافعیمذهب ایرانی خدمتگزاران اهل بیت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم
دکتر سوران کردستانی
فهرست مطالب
بخش اول
مقـــدمه / آموزههاي بنيادين اسلام
انديشهورزي
حقيقتگرايي و حقجويي پيوسته
مشروعيت و ضرورت حفظ و اشاعة هويتهاي خداداد قومي و ملي
تعامل ميان اسلام و مجموعة قوميتها و فرهنگها
وضعيت خاندان پيامبر (ص) در عهد خلافت امويان و عباسيان
بخش دوم
كردان ايراني
قوم ديرزي كرد از اقوام تشكيلدهندة ايران باستان
كردان، اسلام و مهر اهل بيت (ع)
بخش سوم
كـردان ايـراني خدمتگزاران خاندان اهل بيت (ع)
جلوة معارف اهل بيت (ع) در فرهنگ كردان شافعيمذهب ايران
ريشهيابي مهر ديرينة اهل بيت (ع) در فرهنگ كردان ايراني
مجموعة انگيزهاي شكوفايي مهر اهل بيت (ع) در ميان كردان ايراني
جلوههاي تعامل كردان با معارف اهل بيت (ع)
بخش چهارم
نتيــجهگــيري نهــايي
بخش اول
مقـــدمه
آموزههاي بنيادين اسلام
نتايج تحقيقات جامع و مطالعات درازدامن در زمينة تئولژي و عرصة الهيات، حاكي از آن است كه ظهور اديان الهي در گسترة تاريخ جامعة انساني، پيوسته همراه بوده است با بروز تحولات چشمگيري در لايههاي گوناگون حيات فرهنگي و اجتماعي بشر؛ و هرآينه هريك از اين تحولات، به نوعي، در سامان يافتن بخشي از فرهنگ و تمدن اقوام و مليتها، تأثيرگذار بوده است. آنچنانكه مجموعة آيينهاي ابراهيمي، يكسره بر انديشة شركآلود جوامع اوليه خط بطلان كشيد و شالودة انگارههاي موهوم و و پندارهاي موسوم به اساطيرالاولين را فروريخت و نويد آزادي از بندگي خدايان و خدايكان را در گوش جان آدميان طنينانداز نمود.. همان آدميان و در واقع انسانوارههايي كه در طول قرون و اعصار جاهليت، دربند عبوديت تنديسهاي سنگي و چوبين گرفتار آمده بودند. بدينسان، در ظلمات ناداني و توحش، هر قوم و قبيلهاي به كژراههاي موسوم به «سنن و رسوم آباء و اجدادي» دل بسته بود و حاضر بود براي صيانت از آن، نه تنها انسانهاي ديگر را بيازارد، بلكه آماده بود كه حتي قبائل دور و نزديك را به خاك و خون بكشد.
در آيينهايي ابراهيمي، انسان پيش از هر چيز، به يكتاپرستي و دوري از شرك و كفر دعوت شده است؛ و اين خود حاكي از آنست كه رستن از اسارت بتها و خدايان و خدايگانان، همواره نخستين ويژگي هويت يك انسان آزاده و والا و وارسته بوده است؛ زيرا آن معبودهايي كه تنها در ذهن و زبان و جان و روان انسانهايي كه خود مخلوق و فناپذيرند، موجوديت مي يابند؛ البته نمي توانند برتر و داناتر و تواناتر از سازندگانشان باشند..اينست كه نخستين و مهمترين آموزة همة اديان الهي، همانا رستن از بندهاي اسارت اين جهان، و نيل به رستگاري جاويدان آخرت است كه اين آموزه، اساس خداشناسي و يكتاپرستي در فرهنگ و تمدن پيروان اديان ابراهيمي است.
صرفنظر از اصل اساسي ياد شده، آموزههاي ديگري همچون سفارش به انجام فرايض ديني از قبيل نيايش و عبادات فردي و بعضا جمعي، كمابيش در متون مقدس اديان الهي نيز به چشم مي خورد كه در همة آنها، به طور كلي، مؤمنان به كارهاي خير تشويق و ترغيب مي گردند و از ستمكاري و اعمال ناپسند برحذر داشته مي شوند.
اما موضوع بحث نگارنده در اين مقاله و در چنين مقولهاي اينست كه افزون بر آن خصوصيات كلي انسانساز و خاصههاي تحولآفرين كه در متن تعليمات همة اديان الهي نهفته است ـ كه پيشتر به آن اشاره شد ـ آيا دين اسلام كه به باور ما مسلمانان، از اكمليت و جامعيت و ابديت مجموعة «تعليمات و پيامها و برنامهها» برخوردار است، واجد چه ويژگيها و آموزههاي منحصر به فردي است كه بر اساس آنها مي تواند آن رسالت سترگ و پويا و جهانشمول را تحقق بخشد و حق و عدالت را در سراسر جهان برقرار نمايد؟
اندیشهورزی
نخستين آموزة قرآني كه سنگ بناي سامانة هويت فرد مسلمان و جامعة اسلامي تلقي مي گردد، همانا ضرورت انديشهورزي و سفارش به تفكر، پيرامون پديدههاي عالم وجود است كه هرآينه چنين امري، خود نوعي عبادت تلقي شده است. ازينرو، در اسلام دينداري بر انديشهورزي مبتني است و «ايمان» و «علم پويا و تكاملگرا» دو ركن اساسي حقجويي و اسلامخواهي تلقي مي گردد؛ زيرا دينخواهي بيريشه و بيانديشه، از ثبات و پويايي برخوردار نيست و همواره به جمود و تصلب متمايل است و تكامل نمي پذيرد. پيداست كه دين ايستا و متصلب و منجمد، فناپذير است و البته بر هر امر زوالپذير و فناگرا، اتكاء نشايد. رمز ماندگاري و جاودانگي آيين حياتبخش اسلام نيز در همين نكته نهفته است و همين ويژگي معجزهآساست كه تعليمات اسلامي را همواره شاداب و طراوتبخش نگاه مي دارد و اجازه نمي دهد كه مفاهيم روحبخش و فينفسه تكاملپذير قرآني، به بهانة مرور دهور، معروض زمان و مكان قرار داده شود و تحريف گردد؛ و همازينروست كه بشارت پيامبر ما ـ كه درود خداوند بر او و خاندان پاكش بادـ فروغي است جاودانه و سعادتي است بيكرانه بر تارك جهانها و جهانيان..
حقیقتگرایی و حقجویی پيوسته
از ديگر ويژگيهاي اساسي و منحصر به فرد آموزههاي قرآني، حقيقتگرايي و حقجويي فعال و مستمر است؛ زيرا گوهر حقيقت تنها در طي يك كوشش آگاهانه و پيوسته و هدفدار حاصل مي شود و چنين كوششي هرآينه مبتني است بر قصد و نيتي آرمانگرا كه غايت قصوي عالم و بينهايت وجود را حق مطلق، و حقيقت فراگير، و خداوند يكناي قادر عليالاطلاق بداند. لذا، تنها بر پاية چنين بينشي، آزادي حقيقي و آزادگي راستين تحقق مي يابد و مهمترين بركات و آثار و تبعات اين نگرش توحيدي، البته ستمستيزي و عدالتخواهي است.. عدالتي كه بر مبناي آن، همة آحاد بشر، در برخورداري از نعمات الهي و حقوق انساني، برابر شناخته شوند.. عدالتي كه رنگ پوست، طبقة اجتماعي، نژاد، نسب و نيز قدرت و مكنت اين جهاني، در بنيانش خللي وارد نسازد و روند ظهور و برقراري و سير تداوم آن را تحت تأثير قرار ندهد.
مشروعيت و ضرورت
حفظ و اشاعه هویتهای خداداد قومی وملی
آيين جاودانة اسلام، انسان را داراي هويتهاي تكامليابنده معرفي مي نمايد. بر اساس نص صريح قرآن كريم، شعوب و قبائل و مترادفات آن، يعني اقوام و مليتها، وجوهي از طرح اساسي آفرينشند و از نشانههاي خلقت شگفتانگيز آفريدگار بشمارند. ازينرو، شناخت اين نشانهها و حفظ و اشاعة آن را نيز به طريق اولي، از واجبات و فرايض مسلماني مي توان تلقي كرد. زيرا توجه به دقايق و ظرايف خلقت و دلمشغولي پيرامون آن اعجازها و شگفتيها، در واقع توجه و تمايل است به سوي خالق آن نشانهها. پيداست كه استمرار اين حالت، باعث مي شود كه فرد و جامعه، پيوسته در راستاي خداشناسي ره بپويند و به اين هدف نهايي راه ببرند.
در نتيجه، در يك چنين مقولهاي، هنگامي كه بحث از قوميت و مليت به ميان مي آيد، بايستي ديد مراد از قوميت و مليت چيست؟ اگر منظور ما، قومپرستي و ابراز تعصبات جاهلي و احراز برتري نژادي و ملي است، كه اين مصداق، برخلاف روح آموزههاي قرآني است و در واقع تعصبات قومي و قبيلهاي، از نشانههاي جاهليت و از خصوصيات مذموم و مطرود جوامع اوليه است كه مي بايستي با آن مبارزه نمود و البته در آيين ما اسلام، اينگونه تعصبات از گناهان و ستمكاريهاي آشكار انسان محسوب مي گردد. اما هر گاه مقصود ما از دلبستگي به فرهنگ پويا و تكاملگراي قومي و ملي، حفظ هويت خدادادي و صيانت از تنوع و تكثر اعجازبنيان هستي باشد، البته چنين امري از واجبات ديني و اهم فرايض مذهبي محسوب مي گردد و خود نوعي عبادت است به درگاه پروردگار آفرينندة جهان. بنابراين، قومدوستي و حب مليت كه در كلام رسول الله (ص) جلوه نموده است ـ حب الوطن من الايمان ـ ، از خداشناسي فرد مسلمان و جامعة اسلامي نشأت مي يابد و بر استحكام ايمان مؤمن مي افزايد. اما قومپرستي و تعصب نژادي و ملي، از خودپرستي و خودخواهي و خودبرتربيني انسان سرچشمه مي گيرد و بر غرور نابجاي بشر مي افزايد؛ كه اين عين ستمكاري بر خويشتن و ديگران است و از گناهان و زشتخوييها بشمار است. همازينروست كه در كلام خداوند، ضمن حمايت از حقوق قومي و تأييد ويژگيهاي قومي و ملي جوامع انساني، بر ضرورت حفظ تقوي و درستكاري و كرامت انساني نيز تأكيد گرديده است و بدينسان، تنوع در نظام آفرينش انسان و وحدت در هدف و نظام معنوي و اخلاق انساني، متعاقب يكديگر، و يكي پس از ديگري، مورد توجه قرار گرفته است:
«يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبًا و قبائل لتعارفو ان اكرمكم عند الله اتقيكم». الحجرات/ 13
البته معناي اين تقدم و تأخر، نه در تقديم و تأخير ارزشي صورت بر معناست؛ بلكه تقدم و تأخر تكويني مراد است. زيرا در نظام خلقت موجودات زنده، تا صورتي و نقشي در كار نباشد، جان و روح يا مفهوم و معنا، آن را كامل نخواهد نمود. اما تقدم ويژگيهاي صوري يا هويت ظاهري انسان بر «اخلاق و تقوي» يا «هويت معنوي» او در آموزههاي قرآني، از جهتي ديگر، حائز اهميت بيشتري مي باشد و آن جهت اين است كه روند هويتبخشي اسلامي، تكاملبخش است. يعني ويژگيهاي «فردي» و «قومي» و «ملي» و «تمدني» و «فراتمدني و الهي»، به ترتيب و در يك سير تكاملي آگاهانه براي «فرد انساني» و «مجموعة انسانها» قابل تحقق است. لذا ممكن است شماري از مسلمانان از هر قبيله و قومي، با ساير مسلمانان از قبايل و اقوام ديگر، سرنوشت و فرهنگ مشتركي تحت عنوان «مليت» به سامان آورند. نيز در راستاي تداوم يافتن اين سير تكاملي، آموزههاي اسلامي افقي روشنتر در حيات اجتماعي مسلمانان مي گشايد و آن تشكيل «امت واحدة اسلامي» است كه در واقع هويتي است والاتر و متكاملتر از هويتهاي قومي و ملي.
با عنايت به مقدمة موجز و بسيار مختصر فوق، مي توان به اين نتيجه رسيد كه دين حنيف و اكمل و جاودانة اسلام، هويتهاي متكامل و تكامليابندة قومي و ملي جوامع انساني را نه تنها نفي نمي كند؛ بلكه آن هويتها را تكامل مي بخشد و به سوي هويتي فراتر و والاتر كه همانا «هويت فراتمدني امت اسلامي»، و در نهايت «هويت بينتمدني جامعة مؤمنان و يكتاپرستان جهان» است، رهنمون مي گردد.
تعامل ميان اسلام و مجموعه قوميتها و فرهنگها
همچنانكه پيشتر بيان گرديد، شناخته شدن ويژگيهاي قومي و ملي جوامع انساني، از سوي آيين هويتبخش و شخصيتپرداز اسلام، موجبات تعامل طوايف و قبايل و اقوام را با اين دين فراگير و جهانشمول فراهم نمود و شعوب گوناگون انساني از هر نژاد و قوم و مليتي، به تدريج اصول اساسي و فروع تكاملگراي آموزههاي قرآني را پذيرفتند و خود در راستاي گسترش و برقراري آن جانبازيها نمودند و براي شكوفايي و به بار نشستن آن، فداكاريها نشان دادند. بدينسان، فروغ جاودانة اسلام در سراسر جهان پرتوافكن گشت.
به گواهي تاريخ اسلام، مسلمانان به تبعيت از آموزههاي قرآن و به رهبري پيامبر عظيمالشأن اسلام(ص) و اولواالامر برحق خويش، در خلال سدههاي پيشين، با اتكاء بر شعار اساسي «قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، نخست يكتاپرستي را كه از زمان حضرت ابراهيم (ع) در جهان اقامه شده بود، احياء نمودند و يكسره قلم بطلان بر هرگونه شرك و كفر و الحاد كشيدند؛ و در ثاني با جهالت و رذالت و ستمكاري به مبارزه برخاستند؛ و سرانجام بر پاية آموزههاي قرآني و سنت رسولالله (ص) و سيرة بزرگان دين، هماره كوشيدهاند و همچنان مي كوشند كه از مجموعة فرهنگهاي قبيلهاي و قومي و ملي، هر آنچه را كه نشاني از شرك و جهل و خرافه و ستمكاري دارد، بزدايند.
بدينسان، در آيين اكمل و پويا و تكاملبخش اسلام، آنچه از مجموعة اعتقادات و آداب و رسوم قومي و ملي جوامع مختلف، كه با اصول و فروع دين منافاتي نداشته است، به رسميت شناخته شده و حتي تقويت گشته است. هم ازينروست كه بسياري از ويژگيهاي ديرين فرهنگي اقوام و ملتها در سرزمينهاي اسلامي، بر جاي ماند و حفظ گرديد كه از جملة اين خاصهها مي توان به مواردي از قبيل زبان، لباس، اعياد و مراسم قومي و ملي و نيز آداب و رسوم منطقهاي اشاره نمود. بنابراين، از سويي اسلام با اعطاي هويتهاي متكامل و تكامليابنده به شعوب و قبائل مختلف، آنها را به ترازهاي بالاتر و والاتري از انديشه و عمل و هويت انساني اعتلا داد و از سوي ديگر مسلمانان با حفظ ويژگيهاي خداداد و قومي و ملي خويش، معاني و مفاهيم و پيامهاي روحبخش اسلام را غنا بخشيدند و متجلي ساختند. لذا، در نتيجة يك چنين «استعلا» و «استغنا»ي دوسويهاي، تعاملي مداوم و تكاملگرا در بستر تمدن اسلامي محقق گرديد كه البته آثار مثبت اين تعامل يا تأثير و تأثر را، در گسترش و تكامل زبان عربي، تاريخنويسي اسلامي، قرآنپژوهي، ادبيات قرآني، تفسير قرآن، هنرهاي اسلامي، توسعه و تكامل زبانهاي قومي و ملي در ميان مسلمانان، توسعة علوم و فنون و به ويژه طب و نجوم، و نيز بسياري از زمينههاي ديگر، مي توان برشمرد و به اثبات رسانيد.
وضعيت خاندان پيامبر (ص)
در عهد خلافت امويان و عباسيان
همچنانكه پيامبر عظيمالشأن اسلام، در دوران پر از محنت ابلاغ رسالت خويش و استقرار دين اسلام در شبهجزيرة عربستان و ديگر سرزمينهاي دور و نزديك، رنجهاي فراواني تحمل نمودند، پس از رحلت ايشان و به ويژه در عهد خلفاي اموي و عباسي، خاندان جليلالقدر اهل بيت (ع) نيز، با مشكلات و مصائب عديدهاي روبرو گشتند. عمدهترين علت بروز و تداوم اين مصائب و مشكلات آن بود كه خاندان اهل بيت (ع)، به پيروي از آموزههاي متعالي قرآني و سنت رسول اكرم (ص)، فريضة امر به معروف و نهي از منكر را سرلوحة راهبردهاي خويش قرار داده بودند و همين امر ايجاب مي نمود كه هماره مسلمانان و در صف مقدم آنان، خلفاي اموي و عباسي و سلاطين و امرا و صاحبان زر و زور را از افعال حرام و كارهاي ناشايست باز دارند و در مقابل، آنان را به انجام اوامر خداوند و اجراي حق و عدالت دعوت نمايند. در نتيجه، خاندان پيامبر (ص) همواره با زورگويان و تجاوزگران به حقوق مسلمانان سر ناسازگاري داشتند و ازينرو ظلمة زمان و در رأس آنان خلفاي جابر و سلطنتطلب اموي و عباسي، پيوسته شعبدهها و دسيسهها و فتنههايي براي سد كردن راه مقدس آنان، در آستين داشتند و به نحوي از انحاء مي خواستند كه از دخالت خاندان پيامبر (ص) در صحنههاي مختلف حيات اجتماعي و سياسي جامعة اسلامي ممانعت به عمل آورند و از گسترش نفوذ معنوي و نيز استمرار راهبري ايشان در امر هدايت مسلمانان، بكاهند و حتي اين نفوذ معنوي را به كلي از بين ببرند و در نتيجه آن بزرگواران را گوشهنشين و منزوي سازند.
اما در ميانة طيف عريض و طويل ظلمه قدرتطلب و فاسد حكام اموي و عباسي كه با نام بيمسماي «خليفه» بر جان و مال و عرض و ناموس مسلمانان تسلط يافته بودند، بيشتر و پيشتر از همه، امويان و خاصه خانوادة معاويه بن ابوسفيان كينهتوزي و خشونت و دنائت تأسفباري نسبت به خاندان مكرم اهل بيت (ع) بروز مي دادند و حتي به اين ستمكاريها و بيشرميهاي خود مباهات مي نمودند و اعمال شنيع و قبيح و وقيح خويش را عين مسلماني جلوه مي دادند و سادهلوحان و دنياپرستان و مقامطلبان را با وعده و وعيد مي فريفتند و به دست آنان نقشههاي شوم و ننگين خود را به اجرا در مي آوردند. از جملة مشهورترين و هولناكترين اين سلسله ستمكاريها، كه افق اسلاميت و بلكه انسانيت براي هميشه، به ياد آن، سرخفام و داغدار است، مي توان به فاجعة صحراي كربلا و شهادت حضرت حسين بن علي (ع) و يارانشان و نيز به اسارت گرفته شدن اهل بيت ايشان، در عهد سلطنت يزيد بن معاويه، اشاره نمود. نيز در همين ارتباط، رشتهاي از بدرفتاريها و افعال ناروا و كردارهاي ناشايست و دون شأن حكومت اسلامي، همچون حصر و حبس و شكنجههاي روحي و ساير نمودهاي ستمكاري، كه نسبت به ديگر امامان و امامزادگان و سادات مكرم و سلالة پاكتبار اهل بيت (ع) اعمال مي گشت، قابل ذكر مي باشد كه سراسر ماية شرمندگي اسلاميان است كه هرآينه نه يك لكة ننگ، بلكه آسماني است از ننگ بر فراز ادوار روسياه و تاريخ سرافكندة امويان و عباسيان.
البته هر چند نگارنده در اين مجال تنگ، سر آن ندارد كه دربارة توفان مصائب و گردباد محدوديتها و تندباد محروميتهايي كه پس از رحلت رسول اكرم (ص)، خاندان جليلالشأن ايشان را آزرده است، به تفصيل سخن گويد؛ اما چگونه مي توان در همين فرصت اندك نيز به صحنههاي هميشهدلآزار صحراي كربلا ننگريست؟ چسان مي توان وجدان معذب مسلماننمايان ناظر بر آن ستمكاريها را كه در زير خاكستر ايام پنهان و مدفونند، مورد ملامت قرار نداد؟ چگونه مي شود وجدان خفتة كوردلان بيتفاوت روزگار كنوني را نيز تلنگر نزد؟ آيا مي توان مسلمان و آزاده و عدالتخواه بود و در عين حال، ستمكاري بر خانداني همچون اهل بيت رسول خدا (ص) را، كه اجرت رسالت خويش را دوستي آنان تعيين فرموده است، تحمل نمود؟
به هر حال، قوم كرد همچون ديگر اقوام مسلمان جهان، در حركتي پويا و شجاعانه و اقدامي حقطلبانه و قضاوتي تاريخي، همواره جانب خاندان اهل بيت (ع) را گرفته و احترام و دوستي آنان را بر خويش فرض دانسته است؛ كه البته اين واقعيت، بر جريدة تاريخ كرد و كردستان ثبت است و مستندات آن موجود مي باشد؛ چنانكه در فصول آتي خواهد آمد.
بخش دوم
كـردان ايـراني
قوم دیرزی كرد از اقوام تشكيلدهندة ايران باستان
قوم ديرزي كرد، كه از روزگاران كهن در منطقة خاورميانه و ناحية باستاني ميزوپوتاميا و به طور عمده در امتداد سلسه جبال زاگروس پراكنده گشته و در اين قلمرو زيباي كوهستاني، به رمهگرداني و كشاورزي روزگار گذرانيده است، هماره به مقتضاي محيط شاداب پيرامونش، طبعي ظريف و احساسي لطيف داشته و همچون كوههاي سر به فلك كشيدة اين سامان، از ارادهاي مستحكم و خويي شجيع و منشي آزاده برخوردار بوده است. هم ازينرو، در طول تاريخ اقوام و ملل خاورميانه، كردان در زمرة معدود اقوامي بشمارند كه همواره در برابر هجوم متجاوزان و سلطهطلبي كشورگشايان پايداري نشان داده و جانانه به دفاع برخاسته است. به ديگر بيان، پيشينيان كردان امروزي، كه در سامان يافتن ملت و سرزمين باستاني ايران نقش عمده و ارزندهاي داشتهاند، پيوسته در راستاي حفظ تمدن ايراني و وحدت اقوام ساكن در سرزمين ايران و پاسداري از تماميت و استقلال اين كشور، اهتمام ورزيدهاند و بر سر اين پيمان جانفشانيها نمودهاند. همين خصلت ديرينه است كه كردان را هميشه به پاسداري از ويژگيهاي قومي/كردي و خصوصيات ملي/ايراني خويش واداشته و ترغيب نموده است.
كردان، اسلام و مهر اهل بيت (ع)
اما پس از طلوع فرخندهطلعت خورشيد اسلام از افق سعادت، كردان عمدتا به شيوهاي داوطلبانه، اين دين حنيف را به جان و دل پذيرفتند و در راه گسترش و اعتلاي آن دل و جان باختند. از جلوههاي زيباي شيفتگي و اعتقاد راسخ كردان نسبت به دين اسلام، همانا ديرينگي مهر اهل بيت پيامبر (ص) بر ذهن و زبان و جان و روان كردان كردستان ايران مي باشد كه از پيشينهاي درازآهنگ برخوردار است.
اما ريشههاي تاريخي مهر خاندان اهل بيت در ميان كردان ايران، به سدههاي نخستين اسلامي باز مي گردد؛ به زماني كه امامزادگان والاتبار و سلالة مكرم اهل بيت بر اثر جور ظلمة اموي و جفاي حكام و عمله و اكرة دستگاه خلافت عباسي، راهي سرزمين ايران گشتند و در مرزهاي اين سرزمين به منطقة اورامان كردستان رسيدند. در يك چنين شرايطي بود كه اوراميان پاكدل و باصفاي كردستان ايران، مقدم آن بزرگواران را گرامي داشتند و در تكريم و تعظيم ايشان كوشيدند و همچون انصار صدر اسلام، اما اينبار در برابر فرزندان دلآزرده و مهاجر پيامبر (ص)، رسم ميهمانوازي بر جاي آوردند و پروانهآسا بر گرد شمع وجودشان حلقه زدند و از فضايل و ذخاير معنوي و معارف ايشان بهرهمند گشتند.
بدينسان، در ميان امامزادگان مهاجر و اوراميان انصار، پيوند انس و الفت و مودت و خويشاوندي پديد آمد و نسل سادات حسني و حسيني كردستان ايران شكل گرفت. ناگفته پيداست كه بستر شكوفايي يك چنين مودتي، البته مهرورزي كردان نسبت به رسول الله (ص) و فرزند عزير ايشان سيدة نساء عالم، حضرت فاطمة زهرا (ع)، بوده است و كردان در يكي از امثال كردي اين معنا را منعكس نمودهاند كه: «گوش عزيز، گوشواره عزيز»؛ يعني اگر گوش عزيز باشد، لاجرم گوشواره نيز كه از متعلقات گوش است، آنهم عزيز شمرده مي شود.
بدينگونه، كردان ضمن اينكه اسلام آوردند و ازينراه اعتقادات و مجموعة فرهنگي خويش را تكامل بخشيدند، اما ويژگيهاي مثبت قومي خود را كه طي هزارهها و سدهها به سامان آورده بودند، پاس داشتند. به ديگر بيان، اين قوم به طور مستمر با اسلام تعامل داشتهاست. قوم و ملت كرد از يك سو، لباللباب آيين حنيف اسلام را كه همانا يكتاپرستي ناب و حقطلبي آرماني و عدالتخواهي پوياست برگرفتهاند و ديگر سو، انديشهورزي و آرمانگرايي و ذوق سرشار و زيباييشناسي سرشتي را در راستاي گسترش و تعالي اسلام، به ميدان عمل كشانيدهاند. همازينروست كه در خلال سدههاي پيشين، انديشمندان كرد در راستاي اشاعه و شكوفا ساختن آموزههاي اسلامي، و در عرصههاي گوناگون فرهنگي و علمي و هنري، خدمات شايان و ماندگاري به ظهور رسانيدهاند كه البته مستندات اين مدعا، به فراواني در دسترس است كه از ميان مجموعة گرانسنگي از آثار علمي و فرهنگي در اين زمينه، مي توان به مواردي چند اشاره كرد. از جمله:
1 / تفاسير ارزشمندي از قرآن كريم به زبانهاي عربي و فارسي و كردي؛
2 / نسخههاي نفيسي از قرآنهاي خطي كه توسط خوشنويسان كرد به نگارش در آمده است؛
3 / حاشيهنويسي بر كتب و رسائل، توسط مدرسين و محققين كرد، در رشتههاي گوناگون علوم اسلامي؛
4 / تأليف و تدوين كتابهاي معتبر، دربارة تاريخ اسلام و جغرافياي قلمرو اسلامي و ملل مسلمان، توسط مورخين كرد؛
5 / ارائه نظرات بديع و عالمانه و تحليل مترقي و تكاملگراي مسائل و مباحث علمي در رشتههايي همچون فلسفه، منطق، اصول فقه، كلام، حديث، تفسير و عرفان اسلامي توسط فلاسفه، فقها، علما، محدثين، مفسرين و عرفاي كرد متقدم و متأخر؛
6 / به ظهور رسانيدن حركتها و نهضتهاي اسلامي و يا نشأتيافته از اسلام، در خلال قرنهاي متمادي، و در راستاي حقطلبي و عدالتخواهي، و به منظور استقرار كلمة حق و نيل به هويت و حقوق حقة اسلامي، و نيز حمايت از حركتهاي حقطلبانه و نهضتهاي ضد ستمكاري و عدالتخواه در طول تاريخ و در سراسر جهان؛ از ميان مهمترين و ارزشمندترين اين حمايتها و جانبداريها، مي توان به طرفداري كردان اورامان از حركتهاي حقطلبانة خاندان اهل بيت (ع) در عهد حكومتهاي اموي و عباسي و نيز پناه دادن به امامزادگان والاتبار مهاجر به منطقة كردستان ايران، اشاره نمود؛
7 / ايجاد ابنيه مذهبي و ميراثي ماندگار از معماري اسلامي مشتمل بر مساجد و تكايا، در شهرها و روستاهاي كردستان به شيوهاي سنتي و با برخورداري از هنرهاي بومي و ذوق و قريحة قومي، در طول سدههاي پيشين؛ از ميان مهمترين نمونههاي اين ابنية مذهبي مي توان به مجموعهاي از مساجد قديمي كردستان، موسوم به «مساجد عبداللهي»، اشاره كرد كه در صدر اسلام و توسط كردان مسلمان مجاهد في سبيلالله، در اين نواحي بنا گرديده است؛
بخش سوم
كردان ايراني خدمتگزاران اهل بيت (ع)
جلوه معارف اهل بيت (ع) در فرهنگ كردان شافعیمذهب ايران
پس از مهاجرت تدريجي امامزادگان و ذرية پاكتبار پيامبر (ص) به سرزمين ايران و اسكان ايشان در مناطق مرزي و عمدتا در اورامان كردستان، اين بزرگواران با منش والاي خويش مردم اين سامان را به سوي درك عميقي از معارف اهل بيت (ع) دعوت فرمودند و در امر هدايت و ارشاد مسلمانان اين نواحي به جد كوشيدند و بدينسان اثري عميق و خاطرهاي لطيف و شيرين از خود در اذهان مردم اين سامان بر جاي نهادند. هم ازينرو، بعد از وفات آنان، كردان اين خطه، احترام مراقد و مدافن اين والاتباران را نگاه داشتند و اينچنين بود كه آرامگاه ابدي اين امامزادگان در خاك كردستان ايران، به زيارتگاهها و اماكن مقدس مذهبي مبدل گشت. هم اينك نيز با گذشت سدهها، هنوز ياد و نام آن امامزادگاه مهاجر، در ذهن و بر زبان مردم كرد شافعيمذهب اين سامان، ساري و جاري است و اين اماكن مقدس، همچنان در نظر كردان، از احترامي فزاينده و ارزش معنوي پويايي برخوردار است.
از ميان امامزادگان مهاجر به خطة كردستان ايران، تني چند در منطقة اورامان و نيز در شهر سنندج مدفونند كه مقابر ايشان زيارتگاه عموم اهاليِ متدين و محب اهلبيت (ع) است.
آن گروه از امامزادگان مدفون در سرزمين كردستان و مناطق كردنشين خاورميانه كه همگي از فرزندان امام موسي كاظم (ع) به شمارند، عبارتند از :
1/ امامزاده اسماعيل محدث (رض) : به روايتي در كاظمين مدفون است. اما بنا به عقيدة علماي كُرد، وي در روستاي « اسپُريز / ئهسپهريز » از روستاهاي اورامان، مدفون است.
2/ امامزاده عبيدالله (رض)، مشهور به (کوسهی ههجيج)، مدفون در روستاي « هجيج/ ههجيج » از روستاهاي اورامانِ تخت.
3/ امامزاده حمزه (رض)، مشهور به (حمزه نَجار)، مدفون در روستاي « نَجار/ نهجار » از قراء اورامان ؛ برخي معتقدند كه وي در محلي موسوم به « تَكيه »، واقع در روستاي « قَرهداغ »، از توابع كردستان عراق، مدفون است. از نسل اين امامزاده، علماي برجستهاي پا به عرصة وجود نهادهاند كه از جملة آنان مي توان شخصيتهاي زير را نام برد :
شيخ عبدالله خَرپاني استاد علماي شهرزور؛ شيخ جامي تكيهاي؛ يوسف اصم؛ شيخ علي ملا؛ شيخ بابا علي سليمانيهاي و شيخ نوري پسر شيخ بابا علي.
4/ امامزاده محمد، مدفون در كركوك.
5/ امامزاده احمد، مدفون در روستاي « احمد بِرِنده / ئهحمهد برنده »، از توابع دَربنديخان، واقع در كردستان عراق.
6/ امامزاده قاسم، مدفون در مسجدي مشهور به « مسجد امام قاسم »، واقع در شهر كركوك.
7/ امامزاده ابراهيم، كه به روايتي همان شخصي است كه در ناحية « كفري » به (ابراهيم سمين) اشتهار يافته است.
8/ امامزاده هاجر خاتون، مشهور به (هاجهره خاتوون)، خواهر حضرت معصومة قم و امام رضاي خراسان، مدفون در ابتداي محلّة « تَپولَه»، موسوم به « سهر تپوله»، واقع در شهر سنندج.
بجز حضرات ياد شده، امامزادگان ديگري از نسل امامان اهلبيت (ع)، در كردستان مدفونند كه تني چند از آنان عبارتند از :
1ـ امامزاده پير عمر (رض)، مشهور به (پيرومهر)؛ با واسطة سه نسل از اولاد حضرت امام زينالعابدين (ع)، مدفون در شهر سنندج.
2ـ امامزاده پير محمد (رض)، فرزند امامزاده پير عمر (رض)، مدفون در بخش شرقي شهر سنندج.
ریشهیابی مهر دیرینه اهل بيت (ع) در فرهنگ كردان ایرانی
اما در ريشهيابي مودت درازآهنگ و مهر ديرينة اهل بيت (ع) در فرهنگ بخش عمدهاي از كردان كردستان ايران، نبايد تنها به تأثير يك خصلت سادة مهمانوازي، يا تعصبي صرفا مذهبي و يا نوعي جانبداري احساسمدار از سوي كردان، اكتفا نمود؛ زيرا يك چنين مهر و محبت عميقي را كه حصار سدهها را درنورديده و از ظروف محدود و متلون زماني و مكاني گذشته و بر محمل انديشه و بستر احساس مسلمانان اين ديار پيوسته جلوهگر بوده است، نمي توان نوعي دلبستگي گذرا و تعلق خاطري سطحي تلقي نمود. هم ازينروست كه مهر اهل بيت (ع) را، در هر زمان و هر جايي از قلمرو اسلامي، نمي توان سادهانگارانه، تنها به احساسي از سر اسلامخواهي مسلمانان منتسب كرد.
بر پاية بررسيهاي مردمشناسي و مطالعات فرهنگي اين حقير نگارنده، در خلال مدت زماني متجاوز از دو دهه، در مناطق مختلف كردستان ايران، مهر و مودت اهل بيت (عْ) و نيز جلوههاي معارف ايشان، در لايههاي متمايزي از بافت فرهنگي كردان شافعيمذهب اين نواحي، قابل رديابي و اثبات است.
نخستين عامل/ اعتقادات دینی
نخستين آثار مهر اهل بيت (ع) در فرهنگ كردان ايراني را مي توان در اعتقادات مذهبي آنان جستجو نمود. در اين زمينه، بيش از هر عامل ديگري، نص صريح قرآن مبني بر درخواست پيامبر (ص) از مسلمانان براي دوست داشتن ذيالقربي و خاندان گرامي ايشان، مؤثر است: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي»
دومين عامل/ احاديث پيامبر (ص)
دومين عامل مهم در نضجگيري مهر اهل بيت (ع) در ميان كردان مسلمان شافعيمذهب، احاديث و رواياتي است از پيامبر اكرم (ص)، مبني بر جايگاه رفيع اهل بيت در چشم و دل پيامبر (ص) و علاقة خاص و وافر جناب ايشان نسبت به خاندان گراميشان و به ويژه ذرية حضرت فاطمة زهرا (ع)؛ كه در اين زمينه مستندات فراواني از منابع اهل سنت قابل ارائه مي باشد.
سومين عامل/ كلام امام شافعی (رض)
سومين عامل تعميق مهر اهل بيت (ع) در نزد شافعيمذهبان ايران، و عليالخصوص كردان ايرانيتبار، كلام امام محمد شافعي (رض) در مورد ضرورت حب آل رسول اكرم (ص) و خاصه فرزندان و خاندان دخت گرامي ايشان حضرت فاطمه (ع) مي باشد كه امام شافعي (رض)، در شعري زيبا و پراحساس، اين معنا را بيان فرمودهاند.
ديگر علل و عوامل
اما بجز عوامل يادشده، مجموعهاي از ديگر انگيزههاي شكوفايي مهر اهل بيت (ع) در دل و جان و روح و روان كردان ايراني، قابل طرح و بحث و تحليل است كه اين انگيزهها اساسا موضوع اصلي بحث ما مي باشد و به يقين مقولهاي بكر، و زمينهاي ارزشمند، براي تأمل و عبرتآموزي است.
مجموعه انگیزههای شکوفایی مهر اهل بيت (ع)
در ميان كردان ایرانی
آنچنانكه پيشتر، در مقدمه، نيز اشاره شد، پيش از طلوع خورشيد عالمتاب اسلام از افق تاريخ بشريت، سرزمين باستاني ايران مهد انديشهورزي و بستر پندار و گفتار و كردار نيك بوده است و ايرانيان قديم اهورامزدا يا پروردگار يگانه را پرستش مي كردهاند. بر اساس منابع كهن ايراني، اشو زردشت اسپينتمان پيامآور پندار و گفتار و كردار نيك، با ثنويتپرستي مغان به مبارزه برخاسته و آيين مزداپرستان آريايي را به سوي پرستش و ستايش اهورامزدا يا خداوند يكتا رهنمون گرديده است و كيش ثنويتمدار آرياييان را از عقايد شركآلود زدوده است.
بدينسان، مي بينيم كه ايرانيان پيش از درآمدن به آيين اسلام، از دين و انديشة ديني برخوردار بودهاند و جامعة ايراني، مشتمل بر طوايف و اقوام گوناگون، معتقداتي داشتهاند و به عبادت مي پرداختهاند و زندگي فردي و اجتماعيشان با نظامي دينمدار اداره مي شده است. هرچند اين آيين و نظام اجتماعي، با كوششهاي زردشت تا حدي ره تكامل پيمود و در آن روزگار توانست محمل فرهنگ و تمدني برجسته قرار گيرد، اما طومار همين تمدن كهنسال، رفته رفته با سوءاستفادة شاهان و درباريان از دين و عقايد ديني، و نيز معرفي غلط جايگاه پادشاه به عنوان قدرت مطلقه و داراي فرة ايزدي، در هم پيچيده شد و شيرازة نظام جامعة ايراني از درون گسيخته گشت و اقوام تشكيلدهندة ايران از هم فاصله گرفتند و آن اتحاد و اتفاق ديرينة خويش را از دست دادند.
بدينگونه، هنگامي كه اعراب به سرزمين ايران لشكر كشيدند، ايرانيان خود از حكومت مركزي و سلطة شاه شاهان و آزار ظلمة دستگاه عريض و طويل تحت امر او، به جان آمده بودند و همين امر زمينه را براي فتح ايران توسط اعراب مساعد نمود. در واقع اين اعراب نبودند كه ايران فتح نمودند، بلكه اين ايرانيان بودند كه نداي رهاييبخش «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» و«انما المؤمنون اخوه» را به جان خريدند و با آغوش باز از اين دين حقطلب و عدالتخواه استقبال كردند.
اما علاوه بر يك چنين زمينة مساعدي، البته دلايل مهمتر ديگري وجود داشت كه اسلام در ايران و جهان گسترش پيدا كرد و استمرار يافت، و به باور ما مسلمانان، تا ابد پايدار و جاودانه خواهد ماند. اما از ميان مهمترين خاصههاي ساختاري دين اسلام، پيش از همه «ارزشهاي اسلامي» را مي توان مورد توجه قرار داد و مسبب اصلي دانست؛ ارزشهايي همچون:
1/ يكتــاپرستي مطلق يا توحيد ناب؛
2/ مساوات يا برابري انسانها در پيشگاه خداوند؛
3/ رفع تبعيضهاي فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي؛
4/ به رسميت شناختن هويتهاي قومي و ملي تكامليابنده با منشأ توحيدي؛
5/ مبارزه با جهل و شرك و كفر و كبر و سلطه و تجاوز و تعدي و..؛
6/ احترام به انديشه و انديشمند؛
7/ تشويق امت اسلامي به كار و كوشش و فعاليتهاي اجتماعي و اقتصادي؛
8/ احترام به زن و شخصيت مادري او و اعطاي حقوق اجتماعي و اقتصادي و سياسي به وي؛
9/ احترام به حقوق انساني و مذهبي پيروان ديگر اديان الهي؛
10/ مهمتر از همه، امر به برپايي نماز به عنوان عبادتي فردي و اجتماعي؛
11/ و سرانجام، برقراري اصل مهم «امر به معروف و نهي از منكر» در جامعة اسلامي به عنوان تأكيدي بر مسئوليت اجتماعي همة مسلمانان در قبال جامعة اسلامي.
مجموعة انگيزههاي يادشدة فوق، كه ممكن است تحت عنوان ويژگيهاي ساختاري دين اسلام مورد بررسي قرار گيرد، به طور غير مستقيم، در شكوفايي مهر اهل بيت (ع) در ميان كردان ايراني نقش مؤثري داشته است؛ زيرا سلالة پاكتبار اهل بيت (ع)، و به ويژه امامزادگان مهاجر به خطة كردستان ايران، همگي منادي و مبلغ و مروج راستين ارزشهاي اسلامي بودهاند و همواره به نياي معصوم خويش، حضرت ختمي مرتبت (ص)، اقتدا مي نمودهاند و راه مقدس ايشان را در پيش داشتهاند و در راه استقرار كلمة حق و گسترش و تعميق آموزههاي قرآني، سر و جان را به مقداري نمي گرفتهاند و دقيقا هم ازينرو بوده است كه آن بزرگواران خانه و كاشانة خويش را به ناچار ترك كردهاند و به سرزمينهاي دور و نزديك مهاجرت فرمودهاند.
طرح دو پرسش
در ادامة اين بحث، ممكن است پرسشهايي چند، به اذهان كساني خطور نمايد. براي نمونه، سؤالاتي از اين قبيل:
1/ هنگامي كه امامزادگان مهاجر به خطة كردستان ايران تشريف فرما گرديدند، مگر مردم اين نواحي مسلمان نبودهاند؟
2/ آيا اين امامزادگان مهاجر، افزون بر آنچه كه خلفاي اموي و عباسي در خلال چندين قرن تبليغ كرده بودند، به مسلمانان، و عليالخصوص به كردان، مسلمان چه آموختند كه اين مردم تا بدان پايه شيفتة آنان گرديدند و در تكريم و تعظيم ايشان كوشيدند؟ به بيان ديگر، رمز اصلي و انگيزة اساسي استقرار مودت و معارف اهل بيت (ع) در كردستان ايران و ديگر نقاط قلمرو اسلامي، چه بوده است و عامل تداوم اين تعلق خاطر شيرين و زيبا و ديرپا، چيست؟
پاسخ به پرسش نخستين
اما براي يافتن پاسخ پرسش نخستين، لازم است كه تاريخ كرد و كردستان، و به ويژه مقطع تاريخي معاصر با دوران خلافت امويان و عباسيان، به دقت مورد بررسي قرار گيرد. در نتيجه، در خواهيم يافت كه هرچند كردان زرتشتيمسلك ايراني در سدة نخستين اسلامي و دقيقا در سال 18 هجري قمري، اسما و رسما به دين اسلام گرويدهاند؛ اما تا دههها و سدهها پس از اين رويداد، باطنا همچنان بر آيين باستاني و اعتقادات كهن خويش وفادار ماندهاند. چنانكه اين واقعيت در تواريخ كردستان مذكور است. شيخ محمد مردوخ كردستاني، دانشمند و مورخ كرد، در همين زمينه مي نويسد:
«هرچند اكراد در راه تغيير دين جنگهاي جانشكار و مبارزههاي نسلبرانداز دچارشدهاند، معهذا نظر به علاقهمندي مفرطي كه به ديانت موروثي خود داشتهاند، همواره در باطن همان عشق و علاقه را محفوظ داشتهاند».[1]
البته از مهمترين دلايل اين علاقة مفرط به حفظ ديانت موروثي را در نزد كردان و شايد در نزد ديگر نومسلمانان آن روزگار، مي توان در نحوة برخورد تند و روش خشونتبار سپاهيان عرب با اقوام و ملل نومسلمان صدر اسلام جستجو نمود؛ زيرا سپاهيان عرب هرچند حامل پيام آسماني قرآن و مبلغ دين مبين اسلام بودند و ظاهرا به نام اسلام به سرزمينهاي دور و نزديك لشكر مي كشيدند، اما نحوة تبليغ و شيوة برخورد آنان باجوامع غير عرب را نمي توان كاملا منطقي و صد در صد صحيح و دقيقا اسلامي توصيف نمود. چنانكه زماني كه عبدالله بن عمر و ابوعبيدة انصاري از مجاهدان صدر اسلام، براي ترويج دين اسلام، به همراه پنج هزار سوار به كردستان روي مي آورند، در مدت زمان كوتاهي تمام آتشكدههاي كردستان را تخريب مي كنند و اهالي آن سامان را قتل عام مي نمايند و زنان و دختران مقتولين را به اسارت مي برند..كه اين موضوع در تواريخ كردستان مصرح و منعكس است. شيخ محمد مردوخ، مورخ كرد، در همين باره مي نويسد:
«عبدالله بن عمر و ابوعبيدة انصاري هم، با پنجهزار سوار عازم شهرزور ميگردند. شبانگاه از رود سيروان ميگذرند و سحر در برابر سپاه اكراد كه براي دفاع حاضر شدهاند، عرض اندام مينمايند..لشكر اسلام غالب آمده و كوه و دشت را رنگين و قراء و قصبات را خراب و آتشكدهها را خاموش ميسازند و زنان و دختران را اسير و اموال و اغنام را به غارت ميبرند و باقيمانده، بآوردن ايمان امان مي يابند..عبدالله بن عمر چند ماهي در آن نواحي توقف نموده ..سپس عازم پاوه شده. آنجا را هم قتل عام، و تمام زنان و دختران و اطفال نصيب لشكر اسلام ميشوند..پسر معاذ بن جبل با اعراب ابوابجمعي خود، زنان و دختران مقتولين را متصرف شده، شروع به توالد و تناسل مي نمايد».[2]
با عنايت به موارد يادشده فوق، در پاسخ پرسش اول مطروحه در اين بخش، مي توان گفت كه آري كردان پيش از مهاجرت امامزادگان به اين ديار، اسما و رسما و ظاهرا مسلمان شده بودند، اما درك عميقي از آموزههاي قرآني نداشتند و ارزشهاي اسلامي را به طور شفاف و روشن نشناخته و عميقا درك نكرده بودند. آنان اسلام راستين را در هيئت سپاهياني كه فقط با زبان شمشير سخن مي گفتند و همه غير مسلمانان را مشرك و ملحد و دشمن خداوند مي پنداشتند، تجسم مي كردند. نيز آنان نه زبان لشكريان عرب را مي فهميدند، و نه قادر بودند كه با زبان خويش راهي براي مفاهمه با آنان بيابند؛ ازينرو تنها چارة كار را در اقرار ظاهري به شهادتين مي يافتند تا جان و مال و عرض و ناموس خود را در امان بدارند. و همچنانكه پيشتر نيز اشاره شد، كردان تا سالهاي سال و دههها و سدهها پس از اسلام آوردن ظاهري درصدر اسلام، باطنا همچنان بر اعتقادات گذشتة خويش باقي مانده بودند و لذا خاطرة خوشي از حملة اعراب، بر ذهن نسلهاي متقدم نومسلمان كرد، نقش نبسته بود.
پاسخ به پرسش دوم
حال ببينيم كه امامزادگان مهاجر به خطة كردستان ايران، در ذهن و زبان مردم اين نواحي، از چه منزلتي برخوردار بودهاند؟ و اين جايگاه و مقام والا چگونه حاصل گرديده است؟ و مهمتر آنكه، اين عالينسبان، به مردم اين سامان چه آموختند كه آنچنان در دلها محبوب گشتند؟
همچنانكه پيشتر نيز اشاره شد، خاندان جليلالقدر اهل بيت (ع) پس از رحلت حضرت رسول اكرم (ص)، در راستاي عمل به وظيفة خويش به عنوان خانداني مسلمان، و نيز در مرتبة بالاتر به عنوان راهبران و پيشگامان جامعة اسلامي و ادامهدهندگان راه مقدس نياي خود، مصمم بودند كه در راستاي اصلاح امت اسلامي قيام نمايند؛ و لذا با امر به معروف و نهي از منكر آغاز نمودند و در جهت نيل به اهداف عالية اسلام، به تمشيت امور جامعة اسلامي مبادرت فرمودند. همازينرو، با موعظه و پندآموزي و انذار و اخطار و تبيين و روشنگري، كار خويش را آغاز كردند.
بدينسان، خاندان پيامبر (ص) از جابران و زورگويان و متكبران و ستمكاران دوري مي گزيدند و با ضعفا و مستضعفان با محبت و شفقت رفتار مي نمودند. ايشان هرگز با خطاكاران و دينستيزان و گناهپيشگان مراوده برقرار نكردهاند و با خلفا و حكام و امرا و عمله و اكرة جور، حشر و نشر نداشتهاند. به طور كلي، در توصيف شخصيت اجتماعي خاندان اهل بيت (ع)، مي توان گفت كه ايشان هرگز تن به تحمل ظلم ندادهاند و همواره منادي حقجويي و حقگويي و حقيقتخواهي بودهاند.
با توجه به موارد يادشده، مي توان چنين نتيجه گرفت كه امامزادگان مهاجر به خطة كردستان، بر خلاف حكام و مناديان پيشين اسلام، نه بر جان و مال مسلمانان، بلكه بر دلهاي آنان حكومت كردند. در واقع حكومت ايشان اقتداري معنوي بود كه انديشه و منش و روش زندگي كردان را متحول ساخت. به ديگر بيان، والاترين و مهمترين خدمت خاندان اهل بيت (ع) به مسلمانان، همانا معنويتگستري آنان بود. آنچه سلالة پاك پيامبر (ص) در خلال چندين سده به مسلمانان آموختند، توصيه به «توجه و تمسك به لباللباب دين، يعني تقوي الهي» بود؛ زيرا استغراق در عبادات شخصي، هدف دين نيست. بلكه هدف غايي مجموعة عبادات و فرايض و واجبات دين، استغراق در عشق حقيقي و حب الهي و استكمال حقيقتطلبانه در انديشه و كردار است. بنابراين، تظاهر به انجام دادن عبادات و پايبندي به ظاهر فرايض ديني، بدون رعايت تقوي و قيام براي برقراري حق و عدالت، حركاتي تكراري و بيثمر و بيسرانجام خواهد بود و لاغير..
جلوههای تعامل كردان با معارف اهل بيت (ع)
عرفان اسلامی
آنچنانكه پيشتر ذكر شد، سرآغاز انتشار معارف اهل بيت (ع) در كردستان، همزمان است با ورود امامزادگان مهاجر به اين خطه. اما اشاعة اين معارف سعادتقرين، با ظهور فضايل و كمالات معنوي و جوشش تقوي و پرهيزكاري در سيرة آن بزرگواران آغاز گرديد و با استمرار منش والاي اين صالحان تداوم يافت.
يكي از مهمترين آثار و جلوههاي تأثيرگذاري معارف و سيرة اهل بيت (ع) در فرهنگ كردان ايراني، همانا پديدار شدن عرفان اسلامي در ميان آنان است. لذا، بر اثر همين منش و روش و سيرة پاك بود كه به تدريج بستر مناسبي جهت نضجگيري و رشد و شكوفايي عرفان در اين خطه فراهم گرديد و سپس در طي قرون و اعصار بعدي، تداوم يافت و هماكنون نيز پس از سپري گشتن سدهها، هنوز ميراث ماندگار عرفان، در اين مناطق، شورانگيز و مصفي و آرامشبخش روان مؤمنان است.
عارف برجسته كرد، مولانا خالد نقشبندی شهرزوری، محب اهل بيت (ع)
از مهمترين آثار مثبت و مبارك ميراث عرفان اسلامي در ميان كردان ايران، ظهور عرفا و شخصيتهاي صالح و اصلاحگر است كه سدههاست به بركت انفاس قدسي ايشان، كارواني از مؤمنان در پهنة درازدامن تاريخ اين سرزمين مستفيض گرديدهاند و به رهنموني آنان به آرامش رسيدهاند.
رايجترين و عمدهترين طريقتهاي عرفاني كردستان در خلال سدههاي پيشين، دو طريقه قادريه و نقشبنديه است كه هريك، از طريقي، سلسلة خلفاي مأذون و مجاز خود را به حضرت علي بن ابيطالب (ع)، و يا يكي از ائمة اطهار (عليهم السلام)، مي رسانند. در ميان شخصيتهاي برجستة طريقة علية نقشبنديه، پيش از همه نام مولانا خالد نقشبندي شهرزوري (قدس سره) عارف برجستة كرد، مي درخشد. ايشان يكي از محبان و ارادتمندان اهل بيت (ع) بودهاند و در منطقة وسيعي از كردستان عراق و ايران نفوذ معنوي قابل توجهي داشتهاند. خلفاي ايشان نيز به نوبة خويش، هريك مريدان و منسوبيني داشتهاند و بدينگونه، دايرة نفوذ معنوي مولا خالد و پيروان وي، قلمرو وسيعي از سرزمين محل سكونت كردان خاورميانه را در بر مي گرفته است.
مولانا خالد، بسال 1224 هجري قمري، هنگامي كه در راستاي پرداختن به سير و سلوك معنوي و كسب طريقة علية نقشبندي از محضر شاه عبدالله دهلوي ملقب به «غلامعلي»، به سوي هندوستان رهسپار مي شود، بر سر راه خويش كه از مشهد مقدس مي گذشته است، به آستان حضرت امام ثامن، السلطان علي بن موسيالرضا (ع) مشرف مي شود و در آنجا مكنونات قلبي و احساسات پاك وآتشين درون خود را در قالب قصيدهاي غرا و بسيار شورانگيز بيان مي كند و بدين وسيله ارادت و اخلاص خويش را نسبت به خاندان پاك و جليلالقدر و والاتبار اهل بيت (ع) ابراز مي دارد. قصيدة يادشده، موسوم به «روضـــة رضا»، به جهت عشق و مهر و شور شيدايي خاصي كه در آن جلوهگر است، بر دل مي نشيند كه خلاصهاي از آن زيب اين وجيزه مي گردد:
روضه رضا (ع)
اين بارگاه كيست كه از عـــرش برتر اسـت
وز نور گنبدش همه عالم منـــــــــــــور است
اين بارگاه قافلهســــــــالار اوليـاســــــت
اين خوابگاه نور دو چشم پيمبــــــــــــر است
اين روضة رضاست كه فرزند كاظم است
سيرابنوگلي ز گلستان جعفـــــــــــــــر است
بتوان شنيد بوي محمـــــــــــــد ز تربتش
مشتق بلي، دليل به معناي مصــــــــــدر است
زوار ! بر حــــــــــريم وي آهسته پا نهيد
كز خيل قدسيان، مفرشش ز شهپـــــــــر است
جانا به شاه مسـند لولاك، كز شـــــــرف
بر تارك شـهان اولوالعزم، افســــــــــــر است
آنگه، به حــــــــق آنكه بر اوراق روزگار
بابي ز دفتر هنرش، باب خيبــــــــــــــــر است
ديگر، به نور عصمت آنكـــــس كه نام او
قفل زبان و، حيرت عقل هنــــــــــــــرور است
وآنگه، به سوز سينة آن زهـــــــردادهاي
كز ماتمش، هنوز دو چشـــــــم جهان تر است
ديگر، به خون ناحق سلطــان كربــــــــلا
كز وي كنار چرخ، به خونابه احمـــــــــر است
وانگه، به حق آنكه ز بحــــــــــر مناقبش
انشاي بوفراس، ز يك قطره، كمتــــــــــر است
ديگر، به روح اقدس «باقـــــر» كه قلب او
مر مخزن جواهر اســــــــــــــرار را، در است
وانگه، به نور باطن «جعـفر» كه سينــهاش
بحر لبالب از در عــــــــــــــــرفان داور است
ديگر، به حق «موسي كاظـم» كه بعد از او
بر زمرة اعاظم و اشراف، ســـــــــــرور است
وآنگه، به قرص طلعت تو كز اشعــــهاش
شرمنـــــــده، ماه چهارده و شمس خاور است
ديگر، به نيكــي «تقي» و پاكـــــــي «نقي»
وآنگه، به عسگري، كه همه جسم، جوهر است
وانگه، به عهـــــــد پادشهي كز سياستش
با بره، شيـــــر شـــــــــــرزه، به ز مادر است
بر (خـالد) آر رحم ! كه پيوسته همچو بيد
لرزان ز بيم زمزمة روز محشـــــــــــــر است
شيخ عثمان سراجالدين (اول) نقشبندی از خلفای مولانا خالد
يكي از خلفاي شهير و متنفذ مولانا خالد، شيخ عثمان (اول) نقشبندي، ملقب به سراجالدين بوده كه در منطقة اورامان كردستان، و در مكاني موسوم به «بياره»، خانقاهي تأسيس نموده و در آنجا به ارشاد مسلمانان و نشر تعليمات اسلامي پرداخته است. شيخ عثمان سراجالدين خود متجاوز از دويست خليفه داشته كه اينان در نواحي مختلف كردستان ايران و عراق و ديگر مناطق، به امر ارشاد مسلمانان مي پرداختهاند. هم اينك نيز، خانقاههاي خلفاي شيخ سراجالدين (اول) برقرار است و حلقات ذكر مريدان و جلسات ارشاد و وعظ شيوخ نقشبندي، عليالدوام انعقاد مي يابد.
سيد عبدالرحيم مولوی، عارف و شاعر نامآور كرد از خلفای شيخ سراجالدين نقشبندی
يكي از نامآورترين خلفاي شيخ عثمان نقشبندي در خانقاه بياره، سيد عبدالرحيم مولوي تايجوزي است كه از عارفان و شاعران و متكلمين برجستة كرد بشمار است. اين عارف شوريدهسر، خود عالمي عامل و متكلمي توانا بوده است كه اثر بسيار ارزشمند او در علم كلام موسوم به «عقيده مرضيه»، خود به تنهايي گواه اين مدعاست. نيزٍ، اشعار نغز و پرسوز و عارفانة وي، در رديف اشعار ماندگار بزرگان شعر و ادب جهان محسوب مي گردد. افزون بر آن فضيلتهاي معنوي و اقتدارات علمي و اين خلاقيتهاي هنري، مولوي كرد از ارادتمندان و محبان خاندان اهل بيت پيامبر (ص) بوده و خود وي همواره به اين عشق و مودت و اخلاص فخر و مباهات مي نموده است. او كه خود يكي از سلالة والاتبار سادات حسيني بوده، شيفتگي و شيدايي خود را نسبت به حضرات حسنين (ع) و خاصه جناب سيدالشهداء (ع) هرگز پنهان ننموده؛ و اين مهر مقدس را آشكارا ابراز داشته و به كرات در اشعارش متجلي ساخته است.براي نمونه، به بهانة فوت همسرش عنبر خاتون، به شيوهاي بسيار استادانه و هنرمندانه، با لحني غير مستقيم، در مرثيهاي سوزناك، از شهادت حضرت امام حسين (ع) در صحراي كربلا، عميقا اظهار تألم و تأسف كرده و قاتلان ايشان را نكوهش نموده است:
عاشـــوورا
شوورای عاشووران، ديسان بهزمش بهست
موحهررهم ئاما، مهحرهم شی نه دهست
ئهو خهريك نه چول شــــــــــار عهدهمدا
من نه كــــــــهربهلاي ساراي ماتهمدا
ئهو يهزيد مهرگ، وه ئهسيـــــــــر بهرده
من زادهي زياد خهم، يهقيــــــر كهرده
رو ! حســـــــــهينئاسا، فــهردا كه رو بو
داخوم سـهر جه كو، لاشــهم جه كو بو
يعني:
1/ مصيبت عاشورايي بازهم معركة ديگري گرفت؛ ماه محرم آمد و محرم (= همسر) من از دست برفت؛
2/ او در شهر عدم و دنياي ديگر از من دور افتاده است و من در صحراي كربلاي ماتم دوري او ماتمزدهام؛
3/ يزيد مرگ، او را به اسيري برده و ابن زياد غم و مصيبت، مرا هم به نابودي كشانده است؛
4/ وا مصيبتا ! ، فردا كه آفتاب بر آيد، همچون امام حسين شهيد كربلا، كسي چه مي داند كه سر بريدة من كجا و بدنم كجا بر خاك خواهد افتاد..
مولوي كرد و تعظيم و تكريم خاندان اهل بيت (ع)
به منظور ارائة سندي انكارناپذير از ميان دهها و صدها مدرك موثق، مبني بر اظهار ارادت و ابراز مودت ديرينة عرفا و علماي كرد شافعيمذهب، نسبت به خاندان جليلالقدر اهل بيت (ع) و عليالخصوص حضرت امير (ع)، در اينجا اظهار نظر مولوي كرد را دربارة خاندان ائمة اطهار (ع) و به ويژه حضرت علي عليهالسلام، مورد توجه و تأمل قرار مي دهيم. اين اظهار نظر، در واقع بخشي است از نامة «سيد عبدالرحيم مولوي كرد» به «فرهاد ميرزاي معتمدالدوله»، عموي ناصرالدين شاه قاجار و والي مقتدر ايالت كردستان اردلان. غرض از نوشتن اين مكتوب، آنچنانكه مولوي خود در مقدمة آن اظهار مي دارد، اين بوده است كه گويا فرهاد ميرزا كتابي مشتمل بر ذكر فضايل خاندان اهل بيت (ع) و خاصه حضرت علي (ع)، براي شيخ ارشاد خانقاه نقشبندي ارسال مي دارد. مولوي كه از خلفاي بلندپايه و محبوب شيخ بوده است، نامة جوابيهاي در اعلام وصول كتاب مزبور، به فرهاد ميرزا مي نويسد. در اين نامه كه در واقع سندي موثق است حاكي از اخلاص و ارادت ديرينة مسلمانان اهل سنت و بهويژه شافعيمذهبان و خاصه كردان كردستان ايران نسبت به خاندان مكرم اهل بيت (ع)، مولوي الحق و الانصاف در كمال علم و آگاهي و درايت، و با انصاف و شجاعت كمنظيري عقيدة خويش را دربارة خاندان اهل بيت و ائمة اطهار (عليهمالسلام)، بيان نموده است. و اينك فرازهايي از آن نامة تاريخي و بسيار شفاف و صريح و گويا:
«كتاب را منسوب به مؤلفين شافعيه فرموده و تحفه به حضور باهرالنور حضرت شيخ ما، قدس سره و دام بركته وبره، مبعوث نموده بوديد؛ ديديم و بينالدفتين آنرا ملاحظه كرديم. مضمونش معجوني بود مركب از فضايل و محبت حضرت علي و باقي ائمة اطهار و توابع آن خاندان عاليشأن رضي الله عنهم اجمعين..
ثم نقول، منظور نواب والي در ارسال اين كتاب، اگر اينست كه ما از فضايل حضرت علي، كرم الله وجهه، آگاهي نداريم و او را (استغفرالله) مستحق خلافت و امامت نمي شماريم، بدان كتاب متنبه شويم، حاشا و كلا كه ما بري از اين تهمتيم و از خاكساران عتبة عليه و تربت عترتيم و فضايل عليه و مناقب جليلهاي كه ثبت جريدة آن كتاب است، بالمضاعف به آنها معترف و از درياي مودتشان به قدر عرضة استعداد معترفيم و حضرت امير را اسدالله غالب و مجتهد و مقتدر مي دانيم؛.. مستحق خلافت و امامت مي خوانيم به دليل ساطع.. و هيچكس از اصحاب بيرأي و مصلحت وي خليفه نشده، چرا كه علما مجتهد و آگاه از همة نصوص بوده، و شوكه و قدره و اختيارا آماده از هر خصوص، و صاحب عشيرتي مثل بنيهاشم (كانهم بنيان مرصوص) بودهاند.. تعظيم و توقير اصحاب نسبت به حضرت امير، و تعظيم و توقير امير در حق اصحاب، در كتب معتبرة اهل حق ثابت است. مخالفه و اختلافي كه در بين ايشان بوده، موافق (اختلاف امتي رحمه)، مخالفة اجتهاديه بوده، نه عداوتيه.. علاوه بر اين، علماي ما خوارج ضاله را ديدند كه (نعوذ بالله) در حق حضرت امير تكفير و طعن و لعن مي كنند و باعث بداعتقادي مردم در حق علي (ع) شدهاند، سعي كردند كه از آيات و احاديث، آنچه دلالت بر فضيلت حضرت علي (ع) مي كند، فراهم آوردند.. آنچه دستگيرشان شد، از آيات و احاديث در فضايل ايشان جمع نمودند و منظورشان آن بود كه خلق را نسبت به اصحاب، عقيده فاسد نشود و همگي را صاحب فضيلت و منقبت بدانند.. همگي را مبشر به دخول و خلود جنت، و مشرف به بشارت و رضاي رب العزه دانند».
بخش چهارم
نتیجهگیری نهایی
نتيجهگيري از بحث «زمينههاي ظهور و شكوفايي مهر و مودت اهل بيت (ع) در ميان كردان» و نيز نتايج حاصل بررسي «موجبات گرايش كردان به مكتب و معارف اهل بيت (ع)» را، مي توان با اندك تفاوتي، به ديگر اقوام و ملل مسلمان نيز تسري و تعميم داد. زيرا پيش از گسترش معارف اهل بيت (ع) در سرزمينهاي اسلامي، قبل از هر عامل ديگري، تقوا و علم و عمل آن بزرگواران، انگيزة اصلي دلبستگي مسلمانان نسبت به ايشان بوده است. آشكار است كه اين بزرگواران، معنويت و فضيلت و محبت خويش را از هيچكس و هيچ قوم و ملتي دريغ نداشتهاند و همگان از بركات وجودي ايشان و سيرة سعادتقرين و معارف هدايتگرشان مستفيض و بهرهور گشتهاند.
بدينسان، اهل بيت و ائمة اطهار و سلالة پاك و متقي ايشان، هيچگاه در بذل محبت و شفقت و نيز در امر خطير هدايت و رهبري، در ميان مسلمانان تبعيض قائل نشدهاند و لذا همة شعوب و قبائل مسلمان را به يك چشم نگريستهاند؛ كه بهترين شاهد اين مدعي همانا سيره و روش زندگي آن عاليمقامان است. زيرا ايشان هماره در رنج و نامرادي مي زيستهاند؛ آزادي انديشه و عمل آنان، از سوي صاحبان زر و زور، پيوسته محدود گرديده است؛ پيروان و شاگردان و خانواده و وابستگان و كسان ايشان هميشه مورد آزار واذيت ظلمة زمانشان قرار گرفتهاند؛ خانه و كاشانة آنان مدام تحت نظر جواسيس و خبرچينان و عمله و اكرة حاكمان بوده است؛ قدرتطلبان همة اعصار و قرون گذشته عليالدوام شعبده و فتنهاي براي ايشان در آستين داشتهاند تا اساسا نسلشان را منقرض سازند و يا حتيالامكان از اعتبار و نفوذ آنان در ميان امت اسلامي بكاهند؛ و..
اما اينها كه گفتيم همه گوشههايي از زندگي پر مشقت خاندان رنجكشيدة پيامبر ما (ص) بود؛ و اين در حالي است كه مرگ آن بزرگواران نيز، هريك به نوعي، آكنده از تألم و تأسف بوده است. امام علي ابن ابيطالب (ع) در محراب نماز با فرق شكافته به شهادت رسيد. امام حسن (ع) با خورانيدن زهر شهيد گشت. امام حسين (ع) و تني چند از خاندان و ياران تشنهلبش در صحراي كربلا به شهادت رسيدند. امام رضا (ع) پس از آنهمه تحمل محدوديتها و تألمات، مسموم گرديد. امام موسي كاظم (ع) با تحمل حبس و شكنجة روحي، در زندان به شهادت رسيد. همة فرزندان امام موسي كاظم (ع) پس از تحمل رنجهاي فراوان، مجبور گرديدند كه خانه وكاشانه و شهر و ديار خويش را ترك كنند و به سوي سرزمينهاي دور و نزديك اسلامي مهاجرت نمايند. آنچنانكه مجموعة تواريخ كردستان تصريح دارد، بسياري از پسران و نيز تني چند از دختران امام موسي (ع)، از راه اورامان كردستان، به ايران آمدند و برخي از ايشان، در مناطقي از كردستان ماندند و ديگران به سوي ساير نواحي ايران رهسپار گشتند.
حال سخن در اينجاست كه اگر آن امامزادگان مهاجر كه حامل معارف خاندان اهل بيت بودند، زمينه را براي اقامت در ميان كردان مناسب نمي يافتند، چگونه مي توانستند در كردستان بمانند؟ اگر كردان نسبت به آنان عشق نمي ورزيدند، چگونه امكان داشت كه پس از وفات آن بزرگواران، مدفن و مزارشان به زيارتگاه عموم مردم اين نواحي مبدل گردد؟ آيا مي توان از عشق يكسويه چنين انتظاري داشت؟ آيا همين نكته خود هزاران نكتة باريكتر از مو در خود نهفته ندارد؟ آيا ازين واقعيت به اين نتيجه نخواهيم رسيد كه امامزادگاه مهاجر به كردستان و ديگر نواحي، به همه مسلمانان نظر لطف داشتهاند و با آنان با رحم و شفقت و احترام رفتار كردهاند؟ آيا همين سيره و روش، نمودي از تجلي معارف اهل بيت (ع) نبوده است؟ آيا تأثيرپذيري كردان از راه و روش امامزادگان مهاجر، در زمينههاي مختلفي كه در بخش سوم همين مقاله مورد بررسي قرار گرفت، نشان از پذيرش آن معارف در ميان كردان نيست؟ به نظر اين حقير نگارنده، پاسخ به مجموعة اين پرسشها و ديگر پرسشهايي از اين گونه، به طور قطع و يقين، مثبت است..
با توجه به مطالب سه فصل پيشين، و بر پاية دلايل و مستندات ارائه شدة فوقالاشاره در اين زمينه، در يك نتيجهگيري نهايي، زمينههاي گرايش كردان ايراني، و نيز ساير ايرانيان و ديگر اقوام و ملل مسلمان را به مكتب اهل بيت (ع)، مي توان در مواردي چند خلاصه نمود:
1/ سابقة تمدن درازآهنگ، و پيشينة ظهور انديشههاي ديني در ميان اقوام ايراني ساكن در دامنههاي سلسلهجبال زاگروس و ديگر مناطق فلات ايران؛ يا استمرار تجربة ديني در ايران باستان و پويايي انديشههاي ديني در فرهنگ قبايل و اقوام و ملل آريايي و خاصه ايرانيان باستان؛ يا وجود زمينة خاصي از كفرستيزي و شركگريزي در ميان اقوام ايراني؛ آنچنانكه مي توان نتيجه گرفت كه ايرانيان پيش از حملة اعراب، نه تنها مردمي وحشي و بدوي و مشرك نبودهاند، بلكه به درجاتي از انديشة ديني نسبتا پيشرفتهاي نيز برخوردار بودهاند.
2/ ظهور گرايش يكتاپرستي در آيين مغان و پرستش اهورامزدا يا خداوند يكتا و دانا در ميان اقوام ايراني؛ كه اين تحول، با كوششهاي اشو زردشت، پيامآور مادي، تحقق يافت. هرچند اين كوششها متكامل و جهانشمول نگرديد، اما به هر حال، اين رويداد مهم، زمينة مساعدي را براي گسترش آيين متكامل و جهانشمول اسلام كه سدهها بعد طلوع نمود، فراهم ساخت.
3/ از آنجاييكه پس از رحلت پيامبر عزيز اسلام(ص)، بر اثر قدرتطلبيها و خودكامگيهاي خلفاي اموي و عباسي، مسلمانان دچار آشفتگيها و مصائب و نامراديهاي عديدهاي گشتند و از اين بابت آسيبهاي جبرانناپذيري بر پيكرة امت اسلامي وارد آمد، ازينرو مسلمانان از اطراف دستگاه خلافت پراكنده شدند و بر گرد شمع وجود اعضاي خاندان رسالت حلقه زدند و دل به راه و هدف مقدس آنان بستند و در راستاي استقرار برنامههاي راهبرنده و حقطلبانه و اسلاممحور ايشان، سر و جان باختند و فداكاريها نمودند.
4/ در طول تاريخ اسلام، خاندان رسالت و اهل بيت رسول اكرم (ص) و خاندان و ذرية ايشان، همواره جانب حق و حقيقت را گرفتهاند؛ از مظلوم دفاع نموده و بر ظالم تاختهاند. جوشش اين خصيصة والا و خداداد در خاندان اهل بيت عصمت و طهارت (ع) و سلالة جليلالقدر ايشان، موجب گرديده است كه قاطبة مؤمنان راستين و مظلومان و مستضعفان تاريخ اسلام، از اين مدافعين حقجو و حاميان حقيقتطلب، پيروي و اطاعت نمايند و آنان را از صميم قلب دوست داشته باشند و هماره در تكريمشان بكوشند.
5/ شيوه زندگي خاندان اهل بيت و ائمة اطهار و سلالة عاليشأن ايشان (عليهم السلام)، هميشه بر مدار سادهزيستي و قناعت بوده است و آن بزرگواران با همة فضلي كه در نسب و علم و تقوا داشتهاند، نه تنها هيچگاه خود را از ديگر مسلمانان جدا ندانستهاند و بر ايشان فخر نفروختهاند، بلكه همواره در ميان مردم زيستهاند؛ در قلوب آنها جاي داشتهاند؛ با اقشار گوناگون جامعه حشر و نشر پيدا كردهاند و در برابر مسلمانان و خاصه ضعفا، تكبر و غرور و نخوت نشان ندادهاند. همين رفتار و كردار والا و پسنديده، البته در جذب قلوب مردم كارگر افتاده است و لذا ارتباط ميان خاندان اهل بيت (ع) و جامعة اسلامي، هماره تداوم يافته است.
6/ كردان به جهت برخورداري از موقعيت جغرافيايي خاص، و زيستن در شرايط كوهستاني و ارتفاعات صعبالعبور و شرايط دشوار زندگي، قوم وملتي ورزيده، شجاع، سخاوتمند، مهمانواز و مقاوم و سرسختند. به گواهي تاريخ، اين قوم همواره در برابر تجاوزگران به ميهن و آب و خاك اجدادي، پايداري نشان دادهاند و در مقابل زورگويان و ظالمان ايستادهاند. تاريخ نشان مي دهد كه كردان در لشكركشيها و تجاوزگريهاي همسايگان يا ديگر اقوام متعرض، در صورتي كه غافلگير شده يا توان نابود كردن دشمن را نداشتهاند، هرگز در برابر انديشه باطل و مرام نادرست آنها تسليم نشدهاند و مقاومت خود را به انحاء طرق و به صور مختلف تداوم بخشيدهاند. چنانكه در عصر سلطة فرهنگ هلني در عهد اشكانيان، زبان و فرهنگ قومي را حفظ كردند و هرگز در برابر اقتدار و سلطه و فرهنگ يوناني سر تسليم فرود نياوردند. يا در دوران خلافت امويان و عباسيان، كردان با اينكه از عباسيان طرفداري نمودند و سردار كردي همچون ابومسلم كرد خراساني، عباسيان را بر مسند خلافت نشانيد، اما در نهايت هرگز خاطرة خوشي از آنان نداشتهاند و خيري از آنها نديدهاند؛ همچنانكه ابومسلم نيز سرانجام به دستور هماناني از بين رفت كه با قيام و همت او به قدرت رسيده بودند. ازينرو، كردان در عهد خلافت اسلامي، مرعوب امويان و عباسيان نگشتند و همازينرو، در طيف حق و باطل، جانب حق را گرفتند و از خاندان برحق پيامبر اكرم (ص) و سلالة پاك ايشان حمايت نمودند
منابع و مآخذ
الف ـ به فارسی:
1/ قرآن كريم.
2/ حديقة اماناللهي: ميرزا عبدالله رونق كردستاني، به تصحيح خيامپور، انتشارات دانشكدة ادبيات و علوم انساني تبريز،
3/ حديقة ناصريه: ميرزا علي اكبر وقايعنگار كردستاني، نسخة خطي كتابخانة عمومي سنندج.
4/ تحفة ناصري در تاريخ و جغرافياي كردستان: ميرزا شكرالله فخرالكتاب، به تصحيح حشمتالله طبيبي، انتشارات اميركبير، تهران،1364 شمسي.
5/ تاريخ مردوخ يا تاريخ كرد و كردستان: شيخ محمد مردوخ كردستاني، جلد 1 و 2، انتشارات غريقي، سنندج.
6/ تاريخ مشاهير كرد: بابامردوخ روحاني (شيوا)، ج 1 و 2، انتشارات سروش، تهران، 1366 شمسي.
7/ فرهنگ سوران در شناخت مشاهير كردستان اردلان، سوران كردستاني.
8/ كرد و كردستان : واسيلي نيكيتين، ترجمة محمد قاضي، انتشارات نيلوفر، تهران، 1366 شمسي.
9/ حيات فكري و سياسي امامان شيعه.
10/ هانري كوربن، «تاريخ فلسفة اسلامي، ترجمة جواد طباطبايي، انتشارات انجمن ايرانشناسي فرانسه و انتشارات كوير، تهران، 1377.
11/ هاشم معروف الحسيني، «زندگي دوازده امام»، ترجمة محمد رخشنده، ج 2، مؤسسة انتشارات اميركبير، تهران، 1373 شمسي.
12/ جمعي از دانشمندان مركز مطالعات اسلامي استراسبورگ، «مغز متفكر جهان شيعه»، ترجمة ذبيحالله منصوري، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ نوزدهم، تابستان 1379 شمسي.
13/ مهر اهل بيت (ع) در ميان كردان خاورميانه: سوران كردستاني.
ب ـ به كُردي
14/ يادي مهردان (ياد مردان): عبدالکریمی مدرس، بهرگی یهکهم، چاپخانهی کوری زانیاری، بهغدا سالی ههزار و سیسهد و حهفتا و نوی زایینی.
15/ یادی مهردان (ياد مردان): عبدالکریم مدرس، بهرگی دووهم، چاپخانهی کوری زانیاری، بهغدا سالی ههزار و نو سهد و ههشتا و سیی زایینی.
16/ بنهمالهی زانياران (خاندان علمای كرد): عبدالکریم مدرس، محهممهد عهلی قهرهداغی ئامادهی چاپی کردووه، بهغدا سالی ههزار و نو سهد و ههشتا و چواری زایینی.
17/ رسالهی عشق ( له مهولهوی ناسيدا ) : سوران کردستانی (سنهیی)، ناوهندی بلاو کردنهوهی فهرههنگ و ئهدهبی کوردی، ورمی ههزار و سیسهد و حهفتای ههتاوی.
ج ـ به عربي
18/ تاريخ المذاهب الاسلاميه، محمد ابوزهره، بيروت.
19/ تهذيب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، دار الفكر، بيروت، 1404 هجري.
20/ اهل البيت و المرجعيه العلميه للامه الاسلاميه، عبدالحليم ابراهيم المنسي العزمي، انتشارات دانشگاه مذاهب اسلامي، خرداد 1380.
21/ حب اهل البيت عند المذاهب الاسلاميه، الشيخ احمد الزين، قاضي شرع ، صيدا، لبنان، انتشارات دانشگاه مذاهب اسلامي، خرداد 1380.
1/ تاريخ مردوخ، ج 1، ص 123.
2/ تاريخ مردوخ، ج 1، صص 122ـ 123.