خاندانهای مشهور و برجسته اهل انديشه و تدبير و علم و تقوا در كردستان

دكتر سوران كردستانی

بي‌ترديد در پهنة سرزمين كردستان كه بخش قابل توجهي از خاورميانه را فراگرفته است؛ از ديرباز خاندانهاي بسياري زيسته‌اند كه هريك به روزگار اقتدار خويش؛ صاحب نام و محل احترام جامعه پيرامون خود بوده‌اند. هم اينك نيز به روزگار ما؛ خاندانهاي بسياري در مناطق مختلف كردستان بسر مي برند كه ملجأ خاص و عام و در جامعه خويش مورد احترام همگان مي باشند. اما نگارنده اين گفتار مختصر؛ قصد ندارد در اينجا به معرفي و ترجمه و بيان احوال همه آن خاندانها بپردازد. بلكه مراد از تقرير اين مجمل؛ آن است كه خاندانهايي را معرفي نمايد كه به روزگار خود يا در دورانهاي پي در پي تاريخي؛ همواره ذينفوذ و مورد احترام و محل رجوع همگان و ملجأ خاص و عام گشته‌اند و علاوه بر آن؛ از مقام رهبري و شيخوخيت برخوردار بوده‌ و پيوسته به عنوان اهل علم و تقوا و ارشاد و هدايتگري در جامعه خويش مطرح بوده‌اند و نفوذ معنوي آنان دهه‌ها و سده‌ها تداوم يافته است. به ديگر سخن؛ اين خاندانها در چشم و دل مردم كرد هماره محبوب و مورد توجه بوده‌اند و از آنان به عنوان مفاخر و معاريف و مشاهير سرزمين كردستان ياد شده است. از اين گذشته؛ ممكن است در يك خاندان تنها يك نفر يا تني چند توانسته باشند به مدارج علمي يا مقامات معنوي دست يازند؛ كه اينگونه خاندانها نيز در اينجا مورد نظر نگارنده اين سطور نبوده‌اند.

از بررسي تاريخ كرد و كردستان و تراجم احوال شخصيتهاي علمي و اجتماعي كردستان؛‌ چنين بر مي آيد كه در ميان كردان خاورميانه چندين خاندان زير را مي توان مشمول تعريف آغازين اين مقاله دانست كه عبارتند از:

يكم. خاندان مشايخ و موالي مردوخي

دوم. خاندان مشايخ نقشبندي

سوم. خاندان مشايخ بارزاني

چهارم. خاندان مشايخ برزنجي

پنجم. خاندان پير خضر شاهويي

ششم. خاندان پاشايان بابان

هفتم. خاندان ولات بني اردلان

هشتم. خاندان ميران سوران

در اين گفتار به بررسي خاندانهاي (مردوخي) و (نقشبندي) و (پيرخضري شاهويي) و (برزنجي) مي پردازيم و بررسي خاندانهاي (بارزاني) و (ولات بني اردلان) و (پاشايان بابان) و (ميران سوران) را به مقالات مستقل نگارنده ارجاع مي دهيم.1.


1- خاندان مردوخيان كردستان

يكي از كهنترين خاندانهاي معنويت‌گستر و مروج عرفان و شريعت اسلامي در كردستان ايران، خاندان مردوخيان اورامان مي باشد كه قرنها است از سوريه به كردستان اورامان مهاجرت نموده‌‌اند و پس از ورود به اين سرزمين كوهستاني و صعب‌العبور، مورد توجه و تكريم اهالي آن سامان قرار گرفته‌اند و سجاياي ممتاز و حسن سلوك ايشان در نظر اهالي آن ديار جلوه‌گريها داشته است و هم‌ازينرو مؤمنان و جويندگان نور معرفت از هر سو بر گرد شمع وجودشان پروانه‌آسا حلقه زده‌اند و از انوار وجود معنويت‌گسترشان مستفيض و بهره‌ياب گشته‌اند.

نخستين شخصيت برجستة خاندان مشايخ مردوخي اورامان، امير محمِد بابامردوخه بوده كه در قرن هشتم هجري قمري به محلّي كه بعدها به مناسبت ورود ايشان «دشت شاميان» نام گرفته، وارد گرديده است.

مؤلّف تاريخ كُرد و كردستان در زمينة تاريخ و نحوة ورود و چگونگي انتشار خاندان مشايخ و عرفاي مردوخي در سرزمينهاي كُردنشين خاورميانه و ديگر بلاد اسلامي، مي نويسد:

«درويش امير محمِد مردوخ شهير به بابا مردوخه كه اعليجد مشايخ و موالي مردوخي صفحة كردستان است. اهل قرية مردوخ از توابع شام بوده.. در سنة 737 هجري هنگام استيلاي امير شيخ حسن جلايري بر آذربايجان و بغداد كه دولت آليخاني در عراق تشكيل شد. بابا مردوخه با جمعي از اقوام و خويشاوندان خود از شام به خاك اورامان هجرت نموده مدتي در دشت شاميان كه به همين مناسبت به اين اسم مسمي گشته سياه‌چادر زده و سكونت كرده‌اند. اهالي اورامان و اطراف آن مراتب زهد و رياضت و پرهيزكاري بابامردوخه را مشاهده نموده‌اند. اعتقاد كامل نسبت به او پيدا كرده‌ عموماً مريد او شده‌اند و از صميم قلب او را پرستش كرده‌اند و در معني مقام قطبيت و غوثيت را در آن محال پيدا كرده است و او را بابا مردوخه خطاب نموده‌اند و پس از فوتش مردمان اطراف و نواحي او را پيرمحمد اورامي گفته‌اند.. بابامردوخه.. از جمله نود و نه پير كبار اورامان است. مرقد او در شهر اورامان مي باشد. عموم مشايخ مردوخي از او تشكيل سلسله داده‌اند. كلمة بابا دلالت دارد بر اينكه درويش ميرمحمد مردوخ سيد بوده است؛ زيرا اهالي اورامان كلمة بابا را فقط بر سيد اطلاق كرده‌اند.. بابامردوخه در سنة 680 هجري متولد شده و در نود و نه سالگي متأهل گشته. در سنة 790 فوت نموده. صد و ده سال عمر كرده است.. در سنة 778 در زمان امير اسعد ملقب به امير جياشا ـ يعني هنگام سلطنت سلطان مرادخان اول در مملكت عثماني ـ بر حسب خواهش پيرشهريار اورامي، دختر شيخ شهاب‌الدين دزآوري را عقد نموده .. از او يك پسر متولد شده، اسم او را مولانا گشايش گذاشته‌اند. پس از بلوغ در نزد شيخ حسن مولاناباد تحصيل علم كرده و به اورامان مراجعت نموده و به مولانا گشايش اشتهار يافته است. مولانا گشايش در سنة 842 شروع به تبليغ اسلام و نشر احكام نموده در سنة 873 از دنيا درگذشته است از او دو پسر بجا مانده. عباس اعليجد قضات اورامان است و عبدالغفار اعليجد مشايخ دگاشيخان و تخته و باقل‌آباد و قزلبلاق و هزاركانيان و ميرگه‌سار و دژن و تنگيسر و كاشتر و محال قره‌داغ و نواحي سليمانيه و شهر سنه‌دژ و سائر مشابخ مردوخي است كه به بغداد و بيروت و مصر و ازمير و سائر ممالك خارجه پراكنده شده‌اند.»


2- خاندان نقشبندي اورامان

خاندان بافضيلت و پربركت سادات نقشبندي اورامان، از خاندانهاي شهير خدمتگزار دين و عرفان در كردستان بشمارند كه ساليان سال در منطقة اورامان به ارشاد مسلمانان همت گماشته‌اند و پيوسته در محضر پرفيضشان علما و عرفاي برجسته‌اي سر برآورده‌اند.

اعليجد اين خاندان، «سيد ظاهر» نامي از «سادات نعيمي» جبل حمرين بوده است. يكي از احفاد سيد ظاهر به نام «محمد درويش»، از جبل حمرين به روستاي «تَوِيلَه/ ته‌ويله»، واقع در بخش غربي منطقة اورامان از توابع كردستان عراق، مهاجرت نموده و در آنجا رحل اقامت افكنده و نسل وي در آن ديار تداوم يافته است. اولاد «سيد ظاهر» حسيني‌نسب در «تويله»‌ي اورامان به «آغا» اشتهار يافته‌اند و اين عنواني است كه بر برخي از سادات كردستان اطلاق شده است.مشهورترين شخصيت اين خاندان، «شيخ عثمان» نقشبندي، ملقّب به «سراج‌الدين»، است. وي يكي از خلفاي برجسته و بِنامِ عارفِ والامقام كُرد «مولانا خالد شهرزوري» بوده كه در اورامان به تأسيس مسجد و خانقاه و مدرسة علوم ديني اهتمام ورزيده است. در اين مكان مقدِس، ساليان سال طلاب علوم ديني و سالكان طريقت به كسب علوم ظاهري و باطني اشتغال داشته‌اند.


3- خاندان پيرخضري حسيني

خاندان مكرم سادات پيرخضري شاهويي حسيني يكي از سلسله‌هاي بزرگ و نامدار و معزز سادات در كردستان ايران بشمارند كه سده‌هاست در بخشهاي جنوبي كردستان پراكنده گشته‌اند. اينان همواره مورد احترام و تكريم مسلمانان اين نواحي بوده‌اند و عاشقان الله از هر سو به محضر پرفيضشان شتافته‌اند و از چشمة جوشان معنويت ايشان مستفيض شده‌اند.

اعليجد خاندان سادات پيرخضري در كردستان ايران، سيد محمد زاهد پسر سيد محمود مدني است كه در حوالي سدة ششم هجري قمري و در عهد سلاجقه به كردستان مهاجرت نموده است. بر اساس نوشتة سيد عبدالصمد توداري در كتاب نورالانوار، رشتة نسبي سيد محمد زاهد از اين قرار است:

«اعلم ان الحضرت الزاهد الشيخ سيد محمد الملقب بظهيرالدين المشهور به پير خضر .. و هو ابن السيد محمود مدني، و هو ابن السيد شيخ جعفر، بن شيخ حسين، بن سيد محمود الينبوعي الملقب بالعاصم، بن سيد رحمه‌الله المدعو بالعارف بالله، بن الشيخ موسي المعروف بالداعي الي الله، بن شيخ حسين الملقب بالصامت، بن سيد هلال، بن سيد محمد الملقب بالخلف لخلافته علي الناس في زمن والده، ابن السيد شيخ منهال، بن سيد ماجد، بن سيد عبدالرحيم صاحب معارف الطبيه، بن سيد قاسم، بن شيخ ادريس، بن سلطان جعفر بن الامام علي نقي رضي الله عنهم اجمعين».

«سيد محمد» به جهت پرهيزكاري و وارستگيش به «زاهد» مشهور گرديده و نيز به سبب كثرت و برجستگي خدماتش نسبت به دين اسلام و مجاهداتش در راه اعتلاي اين آيين جاودانه، به «ظهيرالدين» اشتهار يافته است. دربارة چگونگي آمدن سيد محمد به كردستان و اقامت وي در اين سرزمين، مولف نورالانوار مي نويسد:

«حضرت پيرخضر العاصمي الرضوي الحسيني.. بواسطة اينكه بر چشمة شاهو گياه براي بقره‌اش در زمستان سبز شد، مشهور به پيرخضر شد و اول كسي در اكراد كه برايش ترجمه لفظ شيخ به پير كردند او بود و مناقبش بي‌شمار است. از آن جمله اينست كه وقتي از مدينة منوره قدم به ولايت اكراد نهاد، در پايگلان كه در آن وقت دارالحكومه بود، ساكن شد. قاضي محمد نجيب به امر حكومت محل كه امير مقرب‌الدين بود، مأمور از طرف انگيانو بود با او بناي انكار نهاد تا بالاخره در كوه شاهو كه گنجويه نام داشت، زمستاني حبسش كردند. بعد از اواسط بهار ديدندش به سلامت بر چشمه‌اي كه به كاني پيرخضر مشهور است، مشغول عبادت است. بازش آوردند بر تل الارض او را به ميان آتش مؤجج بزرگ انداختند. بعد از هفته‌اي ديدند كه مغشي به نور است. پس تل الارض به تل النور موسوم شد. الانه در زبان كردي مشهور به تلي نور است. بعد امير مقرب‌الدين قرية قتلوا‌آباد در محل كره‌وز كه محدود به حدود اربعه است، خريد.. به صورت وقفيت بر پيرخضر و اولاد و احفادش داد. به قتلوآباد مشهور بود تا زماني كه پيرخضر فوت كرد. پس چون حضرت پيرخضر در آن روز يك فرزندي ديگر خدا به او عطا فرمود، نامش محمد نهادند و ملقب به پيرخضر(ثاني)ش نمودند و تا بيست و چهار سال در آنجا اقامت فرمود قتلوآباد مشهور به پيرخضران شد. پس الف و نون در لفظ پيرخضران براي تثنيه است … بدانكه همان سيد محمد كه در روز فوت پيرخضر تولد يافت و تا بيست و چهار سال در قرية پيرخضران اقامت كرد، در خدمت پيرعبدالله فرزند بزرگ پيرخضر و پيرالياس برادرش خواند. پس مشهور به خضر گرديد. به صوب افشار هجرت كرد و قرية صفاخانه را تحصيل كرد.. اين پيرخضر ثاني در صفاخانه مدفون است و سادات صفاخانه از اولاد اويند».

دربارة عارف والامقام و نامدار كُرد، پيرخضر، و وجه اشتهار وي به «شاهو»، ملا عبدالكريم مدرس مي نويسد:

«ميژووي هاتنه‌كه‌ي به رووني ديار نيه، به‌‌لام به گويره‌ي هه‌ندي به‌لگه وه‌كوو ئه‌وه ئه‌لين: موريدي شيخ عومه‌ري سهروردي بووه، ئه‌ويش له ميژووي شه‌شصه‌د و سي و دووي كوچيدا له جيهان ده‌رچووه و هه‌روه‌ها هاو‌چه‌رخي ئه‌مير مقرب‌الدين بووه كه فه‌رمانداري به‌ره‌ي سنه و كرماشان بووه له چه‌رخي سه‌لجووقي‌يه‌كاندا .. ئه‌بي ميژووي هاتني زاهيد بو كوردستان له ده‌وروبه‌ري شه‌شصه‌دي كوچي تا شه‌شصه‌د و چلدا بووبيت..جا كاتي ئه‌بيسن سه‌ييدي له شيوه‌ي ده‌رويشدا هاتووه‌ته پاوه و قه‌ره‌بالغي لي گرد بووه‌ته‌وه، هه‌ندي كاري نابار ده‌ماوده‌م ئه‌بيسن.. قازي دلگران ئه‌بي و هه‌وال ئه‌دا به مير مقرب‌الدين. ئه‌ويش فه‌رمان ئه‌دا ئاگريكي گه‌وره ئه‌كه‌نه‌وه و ئه‌لين به سه‌ييد محه‌ممه‌د زاهيد: برو ناو ئه‌و ئاگره! ئه‌ويش ناترسي و ئه‌چيته ناو ئاگره‌كه و پاش ماوه‌يه‌ك به ساغي ديته ده‌ره‌وه. جا ئه‌مير مقرب‌الدين ئه‌لي: من شا نيم و تو شايت! باوه‌ري پي په‌يدا ئه‌كات و دلپاكي و راستي‌يه‌وه ئه‌بي به موريد و خوشه‌ويستي و دي‌يه‌كي مولكي خوي ئه‌بي له ناحيه‌ي كوره‌وه‌ي له كوماسيان‌‌دا به ناوي قوتلوو‌ئاوا وه‌قفي ئه‌كا له‌سه‌ر سه‌يد محه‌مه‌د و نه‌وه‌كاني و سه‌ييد محه‌مه‌د زاهد له‌و شوينه‌دا داده‌مه‌زريت. ئه‌لين: بويه ئه‌م سه‌ييد محه‌مه‌ده به پيرخضر ناوبانگي ده‌ركردووه، چونكه دواي ئه‌وه‌ي خراوه‌ته ئاگره‌كه‌وه، ليي ده‌رچووه و ئاگره‌كه كوژاوه‌ته‌وه له شويني ئاگره‌كه‌دا گياي سه‌وزيان ديوه».

يعني: زمان دقيق مهاجرت سيد محمد به كردستان روشن نيست، اما بر اساس مداركي چند در اين ارتباط، از جمله آنكه گويا وي مريد شيخ عمر سهروردي بوده و او نيز در 632 هجري قمري وفات يافته، و همچنين از آنجا كه سيد محمد معاصر امير مقرب‌الدين والي سنندج و كرمانشاه بوده و در عصر سلاجقه مي زيسته، بنابراين شواهد و قرائن، مي بايستي زمان آمدن سيد محمد به كردستان در حوالي سال 600 هجري قمري اتفاق افتاده باشد.. بدينسان، زماني كه سيد محمد در هيئت درويشي به پاوه وارد مي شود، عده‌اي در اطراف وي جمع مي شوند و بعيد نيست كه دربارة او غلو كرده باشند.. اين ماجرا به سمع قاضي شرع مي رسد و او نيز امير مقرب‌الدين را در جريان اين امر قرار مي دهد. امير فرمان مي دهد كه آتشي بزرگ برافروزند و سيد محمد را به رفتن به ميان آتش فرمان مي دهد. سيد محمد بي‌تأمل به ميان آتش مي شتابد اما در كمال تعجب ناظران، پس از مدتي از ميان آن آتش سوزان به سلامت بيرون مي آيد. امير مقرب‌الدين با ديدن اين منظره، به او مي گويد: من شاه نيستم، شاه اوست. لذا مقام رفيع معنوي وي را باور مي كند و در نهايت دلپاكي و صداقت به او سر مي سپارد و يكي از روستاهاي ملكي خويش را در ناحية كره‌وز در منطقة كوماسي موسوم به قتلوآباد بر سيد محمد و اولادش وقف مي كند و هم‌ازينرو، سيد محمد در آن مكان رحل اقامت مي افكند. گويند: از آنجا كه سيد محمد به سلامت از آتش بيرون آمده، و پس از خروج وي از آن شعله سوزان، آتش خاموش شده و در همان مكان سبزه روئيده؛ به همين مناسبت، سيد محمِد به «پيرخضر» مشهور گرديده است.

4- خاندان برزنجي

خاندان محبوب و محترم و معزّز سادات برزنجي، يكي از خاندانهاي برجسته و مشهور كردستان است كه از قديم‌الايام در ميان كردان كردستان ايران و عراق، از وجهه و اعتباري بسزا برخوردارند و از اين سلسله جليل‌القدر، همواره شخصيتهاي نام‌آوري برخاسته‌اند كه سده‌هاست در عرصة دين و عرفان، خدمات شاياني به منصّة ظهور رسانيده‌اند.

بر اساس متون تاريخي و نيز شجره‌نامة معتبر و موثق سادات برزنجي، رشتة نسبي اين خاندان، به امامزاده اسماعيل محدِث فرزند گرامي حضرت امام موسي بن جعفر(عليهم السلام) ختم مي گردد. امامزاده اسماعيل در سال 162 هجري قمري در بغداد ولادت يافته و در محضر والد بزرگوار و ارجمندش روايت و درايت و علم حديث را فراگرفته است. نيز مدتي را در نزد شيخ معروف كرخي سپري ساخته است. پس از چندي به قصد ملاقات با برادر گراميش حضرت امام رضا(ع)، به خراسان رفته و بعد از مدتي، به بغداد بازگشته است. اما برخي از مورخين تاريخ اسلام نوشته‌اند كه ايشان در بغداد درگذشته و در جوار مرقد مطهر پدرش به خاك سپرده شده است. اما جمعي معتقدند كه اين امامزاد در راه بازگشت از خراسان به بغداد، در روستاي «اَسپريز» از توابع بخش شرقي منقطة اورامان واقع در كردستان ايران، وفات يافته و در همانجا مدفون گرديده است؛ چنانكه هم‌اكنون نيز، مرقد ايشان در همان روستاي «اَسپريز»، مطاف عموم اهالي اين نواحي است.

نسل امامزاده سيد اسماعيل از طريق پسرش «سيد عبدالله» تداوم يافته است. اولاد و احفاد سيد عبدالله بن امامزاده سيد اسماعيل بن امام موسي كاظم(ع) عبارتند از:

1/ «سيد عبدالعزيز» بن سيد عبدالله.

2/ «سيد محمِد منصور» بن سيد عبدالعزيز.

3/ «سيد يوسف» مشهور به بابا يوسف همداني، و «سيد عبدالله» بن سيد محمِد منصور.

4/ «بابا علي همداني» بن سيد يوسف همداني.

5/ «سيد موسي» و «سيد عيسي» و «سيد محمِد نوربخشي» پسران سيد بابا علي همداني.

اما بابا علي همداني در سال 673 هجري قمري وفات يافته است. و پسران وي در خدمت خواجه اسحاق ختلاني كه خليفة پدرشان بوده است، به سير و سلوك پرداخته‌اند و پس از طي مراحل لازم، به پاية ارشاد نائل گشته‌اند.

سيد محمد نوربخشي از همدان به هرات رفته و به امر ارشاد مشغول شده است. سيد موسي و سيد عيسي پس از رحلت پدرشان بابا علي همداني، به قصد اداي فريضة حج و زيارت مرقد پاك پيامبر(ص) راهي ديار حجاز شده‌اند. پس از چندي به سرزمين خويش بازگشته‌اند؛ اما در راه بازگشت و عبور از كردستان، به روستاي برزنجه مي رسند. در اين نقطة خوش و آب و هواي كوهستاني، مدتي به استراحت مي پردازند. گويند شيخ موسي كه برادر بزرگتر بوده، شبي پيامبر (ص) را به خواب مي بيند و از ايشان دستور مي گيرد كه در همان محل بمانند و سكونت اختيار كنند و به همدان باز نگردند. گويا در همان خواب، محل تأسيس مسجدي نيز براي آنها تعيين مي شود. چشمه‌اي كم‌آب در همان روستا جاري بوده كه پيامبر(ص) پاي مباركشان را به قصد زياد شدن آب، در آن چشمه فرو مي برند. فرداي آن روز، شيخ موسي و اهالي روستاي برزنجه با نشانيهايي كه در خواب به وي تلقين شده، محل مسجد را پيدا مي كنند و بدينسان، مسجد مزبور ساخته مي شود و مسلمانان آن ناحيه بر گرد شمع وجود شيخ موسي حلقه مي زنند.


1/ بنه‌ماله‌ي زانياران/ خاندان علماء، صص 486ـ 487.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + 3 =