نقد اندیشه فمینیسم در پرتو بررسی زندگانی حضرت فاطمه زهراء (ع) اسوه والای شخصیت زن در اسلام
دکتر سوران کردستانی
فهرست مطالب
خلاصه مقاله
مقدمه
بررسي اجمالي فمنيسم
اصول آراي فمينسم
الهيات فمينيستي
فمينيستهاي اسلامي
نقد آراي «فمينيسم» و بخصوص «فمينيستهاي اسلامي»
بررسي شخصيت و سجايا حقوق زن مسلمان در پرتو اسوة والاي شخصيت زن در اسلام، حضرت فاطمة زهراء (سلام الله عليها).
منابع و مآخذ
خلاصه مقاله
آزادي، حقوق بشر، حقوق زن و دهها عنوان فريبندة ديگر از اين قبيل كه امروزه بر سر هر برزن و بازاري يافت مي شود، ديرزماني است كه به قصد درانداختن طرحي نو در جهان، بر همگان عرضه مي شود و اين روند قرار است همچنان تداوم يابد.. اما آيا به راستي بشر علي الاطلاق، و زن علي الخصوص، تاكنون توانسته است حتي به لايههاي نازلي از ادعاهاي بزرگ و جذاب و پرفريبش نائل آيد؟ مثلاً آيا زن در جوامع غربي يا در جوامع وابسته به تفكر غرب، بجز آزادي در عرصة ظاهرسازي جذابيتهاي جنسيش، يا بغير از نيل به حقوقي كه او را در معرض سوءاستفادههاي ابزاري سرمايهداران قرار مي دهد، آيا قادر بوده است كه به آزادي راستيني دست يازد؟ نگارنده در اين مقاله، در خلال هفت گفتار كوتاه، به نقد اجمالي انديشة «فمينيسم» در پرتو اسوة والاي شخصيت زن در اسلام، حضرت فاطمة زهراء (س)، مي پردازد. آنچه راجع به تعريف و شناخت «فمينيسم» در كتابها و مقالات چند دهة اخير انعكاس يافته است، دو مفهوم كلي را از اين اصطلاح به ذهن متبادر مي كند:
الف ـ فمينيسم به مثابه يك نهضت دفاع از حقوق زن و طرفدار برابري زنان و مردان؛ كه عمدتاً در كشورهاي اروپايي و در عصر صنعتي شدن آغاز گرديده است و تاكنون نيز ادامه دارد..
ب ـ انديشة فمينيسم به منزلة نگرشي ويژه؛ كه بنا به عقيدة نظريهپردازان و مبلغان و طرفداران آن، اين انديشه با ابعاد گستردة فلسفي، الهياتي، معرفت شناسي، اخلاقي و علمي خاصش، يك ايدئولوژي كامل و تمام عيار را معرفي و تبليغ مي نمايد.
اما افزون بر جنبشها و انقلاب فمينيستي در خلال سدة پيشين، برخي از پژوهشگران و طرفداران فمينيسم به جريان ديگري در اين عرصه موسوم به «الهيات فمينيستي» معتقدند. اين گروه بر اين باورند كه نهضت آزاديخواهي و مساواتطلبي براي زنان كه به جنبش فمينيستي اشتهار يافته و نيز حالتهاي افراطي و مرااحل راديكاليزة آن كه تحت عنوان «انديشة چپ نوين» يا «نئوماركسيزم» شناخته شده است، هيچيك بيانگر واقعيات روي داده در اين عرصه نيست و در واقع هريك از اين عناوين نشان دهندة تنها بخش كوچكي از انديشة فمينيسم است. اين گروه در واقع جريان اصيل و پويا و واقعي اين عرصه را تحت عنوان «الهيات فمينيستي» معرفي مي كنند.
همچنانكه پيشتر ياد شد، انديشة فمينيسم در آغاز، جوامع مغربزمين را درنورديد و آنگاه به تدريج در كشورهاي آسيايي و سرانجام در ميان جوامع مسلمان نيز طرفداراني يافت. در اين ميان، فمينيستهاي مسلمان نيز به بازنگري حقوق زن تمايل پيدا كردند و بدينسان، خاصه در دهة اخير، زناني تحصيلكرده به اين عرصه وارد شدند و حقوق زن را در جوامع مسلمان به نقد كشيدند و خواستار بازنگري و اصلاح بخشهايي از فقاهت سنتي گشتند و با ارائه راهكارهايي در اين زمينه، كوششهاي خويش را پي گرفتند.
سرانجام، به منظور دستيازي به بهترين ملاك و ميزان و معيار شخصيت متكامل زن مسلمان و حقوق حقة او در جامعة اسلامي، راستترين و درسترين راه آنست كه به بررسي اسوة كامل و متعالي و ماورايي شخصيت حضرت فاطمة زهراء (س) بپردازيم، به همين منظور اين موضوع را در خلال سه عنوان زير مورد بحث قرار مي دهيم:
الف ـ گوهر وجودي حضرت فاطمة زهرا (س).
ب ـ آثار وجودي و ابعاد شخصيتي حضرت فاطمة زهرا (س).
ج ـ امتيازات وجودي و شخصيتي حضرت فاطمة زهرا (س) نسبت به ديگر زنان اسلام.
فرجام سخن آنكه، زنان امروز و فردا و آيندة جامعة اسلامي ما بهتر است تكليف خويش را با طرح ازلي خلقت و حكم الهي مشخص كنند كه آيا چگونه سرمشقي را براي تخلق به اخلاق اسلامي جستجو مي كنند. در اين راستا، آنانكه به معيارهاي اسلامي توجهي ندارند يا نمي خواهند توجه داشته باشند، تكليفشان روشن است و اينان در اين بحث مخاطبان ما نيستند و البته در يافتن راه حقيقت اكراه و اجبار سودي نمي بخشد. اما زنان مسلمان پيرو سنت رسولالله (ص) البته كلام پيامبر عظيمالشأن خويش را هرگز از ياد نخواهد برد كه فرمود: فاطمه سيدة زنان مومنة يا مهين بانوي امت من است ..
1. مقـــدمه
مدينة فاضلة موعود انديشمندان و تئوريپردازان و كارگزاران و گردانندگان جوامع گوناگون بشري در طي قرون و اعصار پيشين، و نيز در خلال عصر كنوني، همواره اندر خم كوچة اول آرزوهاي بيپايان بشري و در بنبست ناكجاآبادهاي برگرفته از تخيل و افسانهپردازيهاي مناديان آزادي و حقوق بشر گرفتار بوده است ..
آزادي، حقوق بشر، حقوق زن و دهها عنوان فريبندة ديگر از اين قبيل كه امروزه بر سر هر برزن و بازاري يافت مي شود، ديرزماني است كه به قصد درانداختن طرحي نو در جهان، بر همگان عرضه مي شود و اين روند قرار است همچنان تداوم يابد.. اما آيا به راستي بشر علي الاطلاق، و زن علي الخصوص، تاكنون توانسته است حتي به لايههاي نازلي از ادعاهاي بزرگ و جذاب و پرفريبش نائل آيد؟ مثلاً آيا زن در جوامع غربي يا در جوامع وابسته به تفكر غرب، بجز آزادي در عرصة ظاهرسازي جذابيتهاي جنسيش، يا بغير از نيل به حقوقي كه او را در معرض سوءاستفادههاي ابزاري سرمايهداران قرار مي دهد، آيا قادر بوده است كه به آزادي راستيني دست يازد؟
اين پرسشها و صدها سؤال ديگر در همين راستا، جامعة مؤمنان مسلمان را خصوصاً در اين عصر پرشور و شر بر مي انگيزاند تا براي يافتن پاسخهايي درخور و شايسته در اين زمينه جداً اهتمام ورزد و بتواند اسوهاي پاك و قدسي و والا بيابد ..
هم ازينرو، اين كمترين نگارندة اين سطور، انديشه و باور و مكنونات قلبي خويش را در زمينة بخشي از پرسشهاي فوق، و در قالب مقالة حاضر، در حد بضاعت مزجاه ابراز و اظهار مي دارد. باشد كه آن مهين بانوي اسلام، آن بيبي دو عالم، آن اسوة تابان و خورشيد رخشان سپهر عصمت و عفاف و شكيبايي و علم، و آن درياي مواج عشق و مهر حقيقي، از سر مٍهر عميم و ابديش، از اين حقير پذيرا شود. انشاءالله.
2. بررسی اجمالی فمنيسم
آنچه راجع به تعريف و شناخت «فمينيسم» در كتابها و مقالات چند دهة اخير انعكاس يافته است، دو مفهوم كلي را از اين اصطلاح به ذهن متبادر مي كند:
الف ـ فمينيسم به مثابه يك نهضت دفاع از حقوق زن و طرفدار برابري زنان و مردان؛ كه عمدتاً در كشورهاي اروپايي و در عصر صنعتي شدن آغاز گرديده است و تاكنون نيز ادامه دارد..
ب ـ انديشة فمينيسم به منزلة نگرشي ويژه؛ كه بنا به عقيدة نظريهپردازان و مبلغان و طرفداران آن، اين انديشه با ابعاد گستردة فلسفي، الهياتي، معرفت شناسي، اخلاقي و علمي خاصش، يك ايدئولوژي كامل و تمام عيار را معرفي و تبليغ مي نمايد.
سير تاريخي نهضت فمينيسم در جهان
از بررسي متون و منابعي كه پيرامون مقولة فمينيسم انتشار يافته است، چنين بر مي آيد كه در سير تاريخي نهضت فمينيسم دو مرحلة زماني مشخص و خاص قابل تفكيك است:
مرحلة اول ـ از اواخر سدة نوزدهم تا اوائل سدة بيستم و در محدودة سالهاي 1870 ـ 1920 ميلادي.
مرحلة دوم ـ از 1960 تا 1970 ميلادي.
در خلال دو مرحلة يادشده، انديشة فمينيسم از ابتداي ظهور تا كنون در آمريكا و بيشتر كشورهاي اروپايي، بخصوص در غالب مناطق پيشرفتة صنعتي و اقتصادي، و نيز در برخي از نقاط آسيا انتشار يافته است.
نهضت فمينيسم در مرحلة اول، از مكتب ليبراليسم نشأت يافته بود و اين اهداف مشخص، منحصر بود به چهارچوب ساختار اجتماعي سياسي نظام سرمايهداري غرب و آموزههاي مسيحيت. فمينيستها در اين مرحله تنها خواستار برابري حقوقي و شغلي و سياسي با مردان بودند.
انديشة فمينيسم در مرحلة دوم سير تاريخيش، عمدتاً مبتني بر تفكرات چپ نو (نئوماركسيزم) است و فمينيستهاي جديد تحت عنوان جنبش «آزاديبخش زنان» براي كسب برابري جنسي زن و مرد مبارزه مي كنند و چنين معتقدند كه اين حق تنها از طريق انقلاب تحقق مي يابد. فمينيستهاي جديد، در پي نابود كردن بنيادها و ريشهها و آثار و تبعات فرهنگ و پندارهاي سنتي جوامع بشيريند و بر اين باورند كه اساس نظام حاكم بر فرهنگ سنتي بشر، نظام مردمحور و مردسالار است و لذا تا هنگامي كه اين نظام درازآهنگ بر جوامع انساني سيطره و سايهافكن باشد، به هيچ روي نمي توان به تحقق عدالت راستين و برابري محض زن و مرد اميد بست.
با توجه به آنچه گذشت، مي توان چنين نتيجه گرفت كه محور و مركز تمام مباحث قابل طرح در انديشة فمينيسم، مسئلة «مرد» است. در اين سامانة فكري، مردان در زندگي زنان هيچگونه نقش مثبتي را بر عهده ندارند و حتي از اين فراتر رفته مدعيند كه مرد اساساً دشمن شماره يك زن محسوب مي گردد؛آنهم دشمني از نوع سازشناپذير.
فمينيستهاي دوآتشه نئوماركسيست معتقدند كه براي رفع حوائج زنانه، بايد راههاي ديگري غير از نياز به مرد را جستجو نمود. هرچند برخي از اين طيف به هر حال نقش مثبت مردان را در قبال زنان انكار نمي كنند، اما در نهايت، اينان به ضرورت مبارزة همهجانبه و مستمر در راستاي احراز تساوي محض و برابري مطلق زنان و مردان قائلند و در اين راه همواره به انجام مبارزات حقطلبانه و تلاشهاي دامنهداري مبادرت نمودهاند.
فمينيسم در ايران
هرگاه تلاشهاي برخي از گروهها و شخصيتهاي ايراني را در راستاي احراز حقوق زن در ايران بر سبيل مسامحه بتوان صبغهاي از جنبش جهاني فمينيسم تلقي نمود، آنگاه مي توان دعاوي برابري خواهي اشخاص و برخي از گروههاي اجتماعي ايراني را در خلال سده و دهههاي گذشته به دو بخش تفكيك نمود:
ـ بخش اول، باز مي گردد به ظهور صبغههايي كمرنگ و گونههايي وارداتي از اين تفكر كه در جامعة ايراني پيش از انقلاب اسلامي گاهگاهي بر حسب تقليد از فرهنگ غرب، و به عنوان ابراز ژستهاي ترقيخواهي در ميان اقشار تجددطلب مطرح مي گشته است.
ـ و اما بخش دوم، مربوط است به رشد انديشههاي فمينيستي در طي دو دهة اخير پس از انقلاب اسلامي ايران. در اين مقطع، به طور مشخص دو دسته از طرفداران فمينيسم در نزد اقشاري از جامعة ايراني، خاصه تحصيلكردگان دانشگاهها و غالباً در شهرهاي بزرگ، قابل تفكيكند:
يكي ـ اقشاري از زنان (و يا مردان طرفدار فمينيسم) كه بر اساس الگوهاي غربي قصد دارند نهضت نوين فمينيسم جهاني را در ايران نمايندگي كنند. اينان به حذف نهاد دين باور دارند و در پي زدودن تمامي سنتهايند. اين گروه اهداف خويش را در قالب ساختارهاي نوين غربي و نظامهاي اجتماعي و فرهنگي و سياسي جهان پيشرفتة صنعتي قابل تحقق مي دانند.
دستة ديگر ـ گروهي دينباورند كه گرايشات مذهبي آنان محرز است. اينان خواستار اصلاح قوانين مدني و رفع تبعيضهاي عليه زنانند؛ اما در هرحال اينان نيز معتقدند كه در كشورهاي اسلامي همواره نظام مردسالار حاكم بوده است و در خلال سدههاي گذشتة تاريخ ملل مسلمان، زنان از حقوق حقة خويش گاهي به طور مطلق و زماني به طور نسبي محروم بودهاند. فمينيستهاي اسلامي، در پي احراز و احقاق تساوي زن و مرد و امتيازات اجتماعي و حقوق برابر با مردانند. اينان تغييراتي مستمر و وابسته به زمان و تساويمحور را در زمينة طيف گستردهاي از قوانين فقهي و مدني خواستارند.
3. اصول آرای فمينيسم
به منظور شناخت بررسي اصول نهضت و انديشة فمينيسم، مي بايستي اين اصول را در مقاطع زماني خاص و مراحل تاريخي ظهور و تداوم آن رديابي و شناسايي نمود. هم ازينرو، اين اصول را بر حسب سير مراحل نضج و تداوم و تكامل آن برمي شماريم:
اصول آراي فمينيسم در مرحله نضج و شكلگيري آن(دفاع از آزادي و برابري و حقوق زن):
1. ضرورت رفع تبيعيض بين مرد و زن.
2. ضرورت رفع خشونت نسبت به زنان.
3.ضرورت برقراري مساوات بين زنان و مردان در زمينة كلية حقوق مدني و شهروندي، به ويژه امكان اشتغال زن به طور مساوي با مردان در عرصههاي كار و كسب حرف و امكانات مالي و امور اقتصادي.
در اين مرحله از فمينيسم كه اساساً از افق مغرب زمين سر زد، اين انديشه واكنشي بود در برابر تبعيض فراگير و خشونت روزافزون عليه زنان. خاصه آنكه اين مقطع زماني همزمان بود با انقلاب صنعتي در كشورهاي غربي. بنابراين فميينيستهاي اوليه لازم ديدند كه براي رسيدن به مقامات و موقعيتهاي بالاي اجتماعي و نيز كسب دستمزدهاي برابر با مردان و زدودن تلقي ابزاري غرب نسبت به زنان به مبارزه برخيزد. لذا، اين مرحله بيشتر مبتني بر مساواتطلبي و كسب آزادي و رفع تبعيض عليه زنان بود و شخصيتهايي همچون خانم مري ولفستون كرافت و بتي فريدان از طلايهداران انديشة فمينيسم در غرب بودند.
اصول انديشة فمينيسم در مرحلة سامان يافتن فلسفه و ايدهئولژي فمينيسم:
4. ضرورت ساختارشكني در كلية سنتها و نيز در عرصههاي گوناگون فلسفه و ادبيات و هنر.
5. ضرورت نقد ميراث مردمحور فرهنگ و هنر گذشتگان و نيز نقد مستمر ادبيات و فلسفه و هنر با هدف زدودن تفكرات و ديدگاههاي مردسالار و مردمحور.
اين مرحله كه با نقد فمينيستي با كوشش شخصيتهايي همچون ويرجينيا ولف به حيطة ادبيات و هنر وارد شد و منتقدان فمينيست باگشودن باب نقد زبان مردصفتانه در گسترة شعر و ادبيات و هنر و فلسفه انديشة فمينيسم را در قالب فلسفه و ايدئولژي ريختند و به اشاعة آن مبادرت نمودند. برخي از پژوهشگران كتاب جنس دوم سيمون دو بوار را نقطة عطف مرحلة دوم دانستهاند.
اصول انديشة فمينيسم انقلابي در مرحلة افراطگرايي و راديكاليزه شدن انديشههاي فمينيستي:
6. طرد مرد و استعدادها و شايستگيهاي وي و نيز نفي هرگونه ارزش و امتيازي براي مردان.
7. اعتقاد به بينيازي زنان از مردان در همة زمينههاي زندگي و از جمله در مسائل جنسي.
8. ضرورت مبارزه مستمر با مرد براي امحاء سلطة هزاران سالة او بر زن و نهايتاً مقهور گردانيدن و به بندكشيدن مردان در تمامي زمينههاي زندگي و عرصههاي حيات فردي و اجتماعي آنها.
در اين مرحله ـ مرحلة سوم سير تاريخي انديشه فمينيسم كه از دهة 90 آغاز شده است ـ خواستههاي فمينيستها روز به روز راديكاليزهتر گشته و به راه افراطگرايي در افتاده است. فمينيستهاي اين دوره با بهرهگيري از تفكرات ژان لاكان و ژان كريستوا و نيز نظرات زبان شناساني همچون سوسور مباحثي را در حوزة زبان و هنر و نقد ادبي و فلسفه و روانشناسي و معرفت شناسي مطرح كردند.اين روند همچنان به سوي نمايلات بسيار افراطي در اين حوزه گرايش پيدا كرد و كار به جايي رسيد كه فمينيستها مدعي شدند كه زن اساساً نه تنها در همة زمينهها (و از جمله در مسائل جنسي) مستغني از مردانند؛ بلكه زنان همواره و در همة قرون و اعصار نسبت به مردان برترند و شايستگيهاي بيشتري دارند. فمينيستهاي اين دوره معتقدند كه زن بودن يك مفهوم نسيي است و اين جامعة و سنتهاي اجتماعي مردسالارانه بوده است كه (زن بودن) را براي (زنان) تعريف كرده است و همين تعريف باعث شده است كه مردان بر زنان سلطه يابند و آنها را استثمار كنند و به چنس دوم و موجودي ذليل و خوار و ضعيف تبديل كرده و اصولاً زن را زائدهاي بر مرد تلقي نموده است..
برخي از فمينيستهاي دو آتشة اين دوره، آنچنان راه افراط پيمودهاند كه به كلي اخلاق را انكار كردهاند. حتي نوعي از فمينيسم در اين دوه شناخته شده كه به فمينيسم جنسي اشتهار يافته است. اينان با اتكاء بر انديشههاي اگزيستانسياليستهايي مانند ژان پل سارتر و سيمون دو بوار، اساساً به نفي طبيعت و ماهيت ثابت براي زن دست زده و تعاريف نويني از جنس و جنسيت ارائه نمودهاند. در واقع اين گروه دو جنس زن و مرد را با تمايزات فيزيولژيك تعريف نمي كنند؛ بلكه معتقدند اين شرايط فرهنگي جوامع سنتي و نگرشهاي مردسالارانه و روابط سلطهگرانه اجتماعي و سياسي و اقتصادي بوده است كه زن را زن و مرد را مرد تعريف كرده است و در واقع اينان بر اين باورند كه در هيچ زمينهاي مرد را بر زن برتري و امتيازي نيست و به عكس، اين زنان هستند كه به علت استعدادها و امتيازات خويش در بسياري از زمينهها بر مردان برتري و امتياز دارند ..
4. الهيات فمينيستي
افزون بر جنبشها و انقلاب فمينيستي در خلال سدة پيشين، برخي از پژوهشگران و طرفداران فمينيسم به جريان ديگري در اين عرصه موسوم به «الهيات فمينيستي» معتقدند. اين گروه بر اين باورند كه نهضت آزاديخواهي و مساواتطلبي براي زنان كه به جنبش فمينيستي اشتهار يافته و نيز حالتهاي افراطي و مرااحل راديكاليزة آن كه تحت عنوان «انديشة چپ نوين» يا «نئوماركسيزم» شناخته شده است، هيچيك بيانگر واقعيات روي داده در اين عرصه نيست و در واقع هريك از اين عناوين نشان دهندة تنها بخش كوچكي از انديشة فمينيسم است. اين گروه در واقع جريان اصيل و پويا و واقعي اين عرصه را تحت عنوان «الهيات فمينيستي» معرفي مي كنند.
الهيات فمينيستي نمايندة يك جريان فكري مبتني بر دين مسيحيت است كه از دهة 60 قرن بيستم آغاز گرديده و در دهة هفتاد در سراسر كشورهاي غربي اشاعه و انتشار يافته است. طرفداران اين جريان مدعيند كه آرا و عقايدشان متكي بر يك نظام الهياتي است و مهمترين هدف اين نظام فكري را ارتقاي جايگاه زن در غرب و اعتلاي همهجانبة او بخصوص جايگاه زن در انجيل معرفي مي نمايند.
برجستهترين مدافعان و نظريهپردازان الهيات فمينيستي، خانم (اليزابت شوسلر فيورنزا) است كه در واقع او از بنيانگزاران اين نظام فكري محسوب مي گردد. از ديگر پيشگامان اين عرصه مي توان تني چند از متألهان معاصر مسيحي را برشمرد؛ از جمله: خانم (رزماري رادفورد روتر)، خانم (مري دالي)، خانم (بل هوكز) و نيز نويسندة كتاب «انجيل زنان» خانم (اليزابت كودي استانتون).
اصول آراي متألهان مسيحي فمينيست
از بررسي كتب و مقالات متألهان فمينيست و تئولوگهاي برجستة مغرب زمين چنين بر مي آيد كه انديشههاي ديني فمينيستي متألهان مسيحي در مسئلة «جايگاه زن در انجيل» متمركز گرديده است. از همين نقطه نظر، مي توان مهمترين اصول آراي فمينيستهاي مسيحي را استخراج و معرفي نمود:
1. به نظر متألهان فمينيست، اساساً نگاه انجيل نسبت به زن يك نگاه مردمحورانه و مردسالارانه است.
به نظر متألهان فمينيست، نشانههاي ديني در آيين مسيحيت همه مردانهاند و از همين روي نگرش مردسالار در اعماق آموزههاي مسيحيت ريشه دوانيده است.
به نظر متألهان فمينيست، زن در آموزههاي كليسا همواره خوار و خفيف و گناهكار و سرچشمة همة گناهان و شرور معرفي شده است و بر همين اساس زن موجودي تحقير شده مي باشد.
به نظر متألهان فمينيست، زن در آيين مسيحيت كليسايي، انساني ضعيف و منفعل و احساساتي و بيخرد نشان داده شده است به طوريكه فاقد صفات و سجاياي عالي انساني مي باشد.
به نظر متألهان فمينيست، در انجيل خداوند مذكر معرفي گرديده و لذا در همة صفاتش نوعي تلقي مردمآبانه از او به ذهن متبادر مي شود. آنچنانكه خداي مسيحي يك پدر است و نه يك مادر. همچنين معتقدند كه دو اقنوم از اقانيم ثلاثة مسيحيت (پدر، پسر، روح القدس) مرد تلقي شده است. حتي در جملات ادعيه و آيههاي انجيل براي اشاره به خدا، از ضمير سوم شخص مذكر (He , His) استفاده مي شود.
به نظر متألهان فمينيست، آموزهها مسيحيت اساساً مرد محور است و شخص مسيح مرد معرفي گرديده و اوست كه مصلوب مي شود و بار گناهان آدمي را به دوش مي كشد و بشريت را مژدة رستگاري مي دهد و سرانجام هموست كه باعث نجات و رستگاري نوع بشر مي شود. در همة اين موارد سرچشمة فيوضات و مركز همة نيكيها همان مسيح است كه البته مرد مي باشد. همچنين بر اساس آموزههاي انجيل مقدس، حواريون مسيح همه مرد بودهاند كه به نظر متألهان فمينيست اين هم يكي ديگر از چشمههاي نگرش مردمحور در الهيات مسيحيت تلقي مي گردد.
به نظر متألهان مسيحي فمينيست، تفسير و تلقي از تمام آموزههاي انجيل مي بايستي دگرگون شود. بدينگونه كه يا مي بايستي به يك خداي دو جنسي معتقد بود؛ و يا اگر قرار است خداوند مرد تلقي شود، پس اين زن است كه به عنوان تنها موجود شايستة خدا بودن، مسيح بودن، حواري بودن، نجات دهنده بودن و .. از هر نظر شايستگي دارد.
5. فمینیستهای اسلامی
همچنانكه پيشتر ياد شد، انديشة فمينيسم در آغاز، جوامع مغربزمين را درنورديد و آنگاه به تدريج در كشورهاي آسيايي و سرانجام در ميان جوامع مسلمان نيز طرفداراني يافت. در اين ميان، فمينيستهاي مسلمان نيز به بازنگري حقوق زن تمايل پيدا كردند و بدينسان، خاصه در دهة اخير، زناني تحصيلكرده به اين عرصه وارد شدند و حقوق زن را در جوامع مسلمان به نقد كشيدند و خواستار بازنگري و اصلاح بخشهايي از فقاهت سنتي گشتند و با ارائه راهكارهايي در اين زمينه، كوششهاي خويش را پي گرفتند.
اصول اساسي انديشة فمينيسم در نزد فمينيستهاي اسلامي عبارتست از:
1. فمينيستهاي مسلمان خواستار عدالت بين زن و مرد (البته به معناي عرفي آن) مي باشند.
2. فمينيستهاي مسلمان خواستار تساوي بين زن و مردند؛ درست به همان مفهوم تشابه و برابري.
3. فمينيستهاي مسلمان خواستار آزادي زن به مفهوم آزادي فردگرايانة غربي آنند؛ مثلاً معتقدند كه حق اذن خروج زوجه از منزل براي زوج وي، نافي آزادي زن است.
4. فمينيستهاي مسلمان نظام سنتي خانواده را در جوامع اسلامي محصول نگرش مردمحور و مردسالار مي دانند؛ همازينرو، حق قواميت و سرپرستي مرد را در خانواده محدود كنندة آزادي زن تلقي مي كنند.
5. فمينيستهاي مسلمان، همانند متألهان مسيحي فمينيست (جنس) و (جنسيت) را از يكديگر قابل تفكيك مي دانند و بر اين باورند كه بين دو جنس زن و مرد شايسته است به برابري و تشابه قائل بود. اما جنسيت زن بودن و مرد بودن را تابعي از فرهنگ سنتي و سنت ديني اسلامي مي دانند و تمايز بين اين دو را وابسته به استقرار ديدگاه مردسالار و مردمحور در جوامع اسلامي مي دانند و براي آن اساساً اصالتي قائل نيستند. به ديگر بيان، فمينيستها مدعيند كه تمايز دو جنس زن و مرد نه تنها به ويژگيهاي طبيعي و فيزيولژيك آنان وابسته نيست، بلكه اين تمايز تنها محصول روابط حاكم بر جوامع مردسالار اسلامي مي باشد. در واقع اين باور فمينيستهاي اسلامي از تئوري فمينيسم در غرب سرچشمه گرفته است كه قائل بودن به تفاوت بين دو جنس زن و مرد، ضرورتاً منجر به قبول نقشهاي ويژة اين دو جنس در سطح جامعه و ايجاد تمايز در برخورداريهاي اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي بين آنها مي گردد. لذا، براي رهايي از تبعات اين نتيجة محتوم، به رد اصل تمايز جنس زن و مرد مي پردازند.
6. نقد اندیشه «فمينيسم» و بخصوص «فمینیستهای اسلامی»
هرچند صاحب اين قلم قصد ندارد انديشهاي را كه در خلال سدة پيشين و خاصه چند دهة اخير مرزهاي فرهنگي و جغرافيايي سراسر جهان را درنورديده و تا كنون صدها ايدئولوگ فمينيست را به موضع دفاع كشانيده و هزاران منتقد را به نقد جدي اين انديشه فراخوانده است، در چند سطر و يا يكي دو صفحه پاسخ دهد و به نقد اين سامان فكري بپردازد، اما تا آنجا كه به موضوع اين مقاله ارتباط پيدا مي كند و در حوصلة اين كوتاه مقال مي گنجد، سر آن دارد كه به طور مختصر و مفيد، تفكر فمينيسم و خاصه آرا و نقطه نظرات فمينيستهاي اسلامي را مورد نقد قرار دهد:
از مطالعات تاريخي و شواهد و مدارك بدست آمده از پژوهشهاي باستانشناسي و تتبعات مردمشناسي چنين بر مي آيد كه انديشة فمينيسم ريشه در تاريخ كهن اقوام و ملل و نحل جهان دارد و بشر دورههايي از تاريخ را شاهد پرستش زن و زيبايي و جذابيت او بوده است. نيز در برهههايي از تاريخ، برخي از اقوام جهان سلطه و سيطره و اقتدار بلامنازغ زن بر جامعه را تجربه نموده است كه اين شرايط به دوران سلطة زنسالاري يا مادرسالاري در تواريخ اقوام و ملل اشتهار دارد. در اين ادوار، نه تنها نقشي را كه مرد در خلال ادوار معروف به مردسالاري بر عهده داشته، او هم برعهده داشته است؛ بلكه حتي بالاتر از آن، در طي ادوار يادشده گاهي زن مورد پرستش نيز واقع شده است. به عكس، مشاهده مي شود كه در دورانهايي از تاريخ بشر يك چنين وضعيتي دگرگون شده و دوران سلطهگري و اقتدار زن بر خانوادة اوليه و جوامع بدوي به پايان رسيده و دوران سلطة مرد آغاز گرديده است.
اما دقيقاً به دليل ناكارآمد بودن و باطل بودن همين وضعيت و شرايط سلطه بوده است كه اديان الهي مأمور گشتهاند كه خانوادة مبتني بر فطرت را تشكيل دهند و براي تحقق نقش متمايز و متكامل زن و مرد در چرخة طبيعي زندگي انساني تبليغ نمايند. اما اين فطرت و تمايز و تكامل نقش، آيا بر چه اساسي استوار گشته است؟ در آيين جاودانة اسلام، اين فطرت، فطرتي است الهي و از مقدرات و رموز آفرينش محسوب مي گردد و بر اساس حكمت بالغة خالق يكتا و دانا و تواناي جهان رقم خورده است؛ آنچنانكه اين امر در قرآن با صراحت تمام مورد تأكيد و تأييد ذات باريتعالي قرار گرفته است.
هرگاه بخواهيم زيرساختهاي مبتني بر ماديگرايي اصول انديشة فمينيسم را يكان يكان مورد تحليل قرار دهيم، ناچار خواهيم شد كه از محدودة اين گفتار سپنجي خارج شويم. اما به طور خلاصه، مي گوييم كه انديشة فمينيسم بر هيچ اصل ثابتي متكي نيست و لذا نقد علمي و جدي آن براي يك فرد مؤمن مسلمان نه جاذبهاي دارد و نه سودي. ازينرو، تفصيل اين معني به فرصتهاي اختصاصيتري موكول مي گردد. اما نكتة مهم در اين بحث، جايگاه و نظرات كساني است كه در عين اتكا و اعتماد بر متون ديني و ايمان به اصول اساسي قرآني و ادعاي پايبندي به سنت رسولالله (ص) و سيرة ياران و اصحاب و اهل بيت مكرم ايشان (رضي الله عنهم اجمعين)، بر طرفداري از انديشة فمينيسم و نهضت فمينيستي غرب و الهيات مسيحي فمينيستي پاي مي فشارند و به اشاعه و تبليغ آن مفتخرند و اين انديشه را در قالب اصطلاحات فقهي اسلامي به صورت حق به جانبي خواستار مي شوند و بالاتر از اين، نظام فقاهتي اسلامي را كه مبتني بر قرآن و سنت است، مورد تعرض قرار مي دهند و به سنت اسلامي به ديدة شك مي نگرند و به تقليد از فمينيستهاي غربي نظام اسلامي را يك نظام مردسالار و مردمحور تلقي مي كنند و البته در راستاي شكستن اين ساختار مي كوشند ..
به ديگر سخن، نبايستي از يك ليبرال يا نئوماركسيست و يا مسيحي انتظار داشت كه به مباني قرآني و سنت نبوي اعتقاد داشته باشد؛ اما البته از يك فرد مؤمن و مسلمان معتقد و پايبند به شريعت اسلامي انتظار نمي رود كه مثلاً نظام اسلامي را مردسالار و مردمحور بداند. زيرا اين به معناي آن است كه سنت رسولالله (ص) را هم نپذيريم و رفتارهاي ايشان را العياذ بالله مردسالارانه و مردمحورانه بپنداريم .. به عبارت ديگر فمينيستهاي لايئك يا حتي فمينستهاي مسيحي ممكن است به مباني اسلام شك كنند و تعليمات اسلامي را نپذيرند، كه مبناي آن يا جهل است يا بيديني و يا خصومت. البته نقد جدي درون ديني و برون ديني ماركسيزم و نئوماركسيزم و اگزيستانسياليسم و ليبراليسم سالهاست كه انجام گرفته و بحث تازهاي نيست؛ اما چگونه مي شود پذيرفت كه تصريحات آيات قرآني را دربارة تمايز دو جنس مرد و زن بر اساس فطرت و يكسان بودن آنها را در مقام ايمان و تقوي و عبوديت و كسب كمالات و سجاياي عالية انساني و شخصيت معنوي، مورد اغماض و انكار قرار داد؟
آيا قرآني را كه به صراحت بيان مي دارد: «ما شما را از يك مرد و يك زن آفريديم .. (تا آنجا كه) ارجمندترين شما در بارگاه الهي پرهيزكارترين شماست، مي توان مورد شك و گمان و نقد قرار داد و نظام مبتني بر آن را ـ العياذ بالله ـ به مردسالاري و مردمحوري متهم نمود؟ آيا آنچنانكه متألهان مسيحي انجيل را نقد مي كنند، در قرآن كريم خداوند مذكر معرفي گرديده است؟ و آيا در قرآن مجيد خداوند هم (پدر) و هم (پسر) و هم روحالقدس است؟ يا آيا در مقايسه با حواريون مسيح، در اسلام ياران رسولالله (ص) تنها مرد و مذكرند؟
و بجز اينها، آيا زن در اسلام برده و موجود ضعيف و بيخرد و مسبب گناه و عامل شرور معرفي شده است؟ آيا در نظام فقاهتي اسلام حقوق زن پايمال شده است؟ آيا زن از ارث محروم گرديده است؟ از دادن رأي و ابراز عقيده منع شده است؟ از كسب و تجارت و فعاليتهاي اقتصادي بازداشته شده است؟ آيا در اسلام جايگاه و مقام زن به عنوان يك ابزار رفع شهوت و هوسراني مردان تبيين گشته است؟ آيا در مسئله ازدواج و تشكيل نهاد مقدس خانواده سهم و مقام و عزت و شخصيت زن ناديده گرفته شده است؟ در همة اين موارد، البته پاسخ منفي است .. لذا، فمينستهاي اسلامي هرگاه خواهان تحولات ضروري در مباحث فقه و حقوق زنان مي باشند، بهتر است از مسير صحيح آن كه همانا تبعيت از قرآن و اقتداء به سنت رسولالله (ص) و الگو گرفتن از سيرة ياران و اصحاب و اهل بيت مكرم ايشان (رضي الله عنهم اجمعين) است، متوسل گردند و حساب خود را از لائيكها و مسيحيان و ديگران جدا سازند..
در هرحال، سؤالات زير در برابر فمينيستهاي موسوم به اسلامي همچنان مطرح است:
اعتبار (عدالت عرفي) و مبتني بر انديشههاي غربي مورد درخواست فمينيستهاي اسلامي نيز واقع شده است، در چيست؟ و چگونه مي توان اين اعتبار را نشأتيافته از مفاهيم ديني دانست؟
تساوي و تشابه نفش زن و مرد در نظر فمينيستهاي اسلامي بر چه مبنايي استوار است؟ آيا اگر اين خواسته مبنايي ديني دارد، در آن صورت كدامين مبنا و مرجع و مستند قرآني را مي توان مبين يك چنين تلقي و برداشتي انگاشت؟ اما آنچه در اين زمينه مي توان از قرآن استنباط كرد و در سنت پيامبر (ص) يافت، همانا اقامة قسط و عدل است و نتيجة آن قسط و عدل در موضوع مانحن فيه تناسب و تعادل نقش زن و مرد مي باشد.
در مورد مقولة آزادي زن و آثار و تبعات آن از ديدگاه فمينيستهاي اسلامي، همان زيرساختهاي فكري انديشههاي غيرديني را مي توان رديابي نمود. چه آنكه، اساساً مقولة آزادي از ديدگاه اديان الهي و به ويژه اسلام نوعي آزادي نسبي و متعادل و متناسب است و آزادي به معناي رها شدگي و افسار گسيختگي فرد در جامعة اسلامي به هيچ وجه محلي از اعراب ندارد. زيرا جامعة اسلامي يك جامعة هدفمند و جمعگرا و ارزشي و متعادل است و آحاد انساني اعم از زن و مرد در اين امت از جايگاه و نقش متناسب و متعادل و شايستهاي برخوردارند.
نهاد خانواده از ديدگاه فمينيستهاي اسلامي با هيچيك از معيارها و ضوابط ديني انطباق ندارد. در هرحال اينان بهتر است نخست خانواده را تعريف كنند و سپس به تبيين ساختار و روابط بين اعضاي خانواده بپردازند. فمينيستهاي اسلامي اساس خانواده را پذيرفتهاند، اما اصل نظام قواميت مرد و طرح سلسله مراتب و وظايف اعضاي خانواده را نمي پذيرند ! اينان به تساوي نقش زن و مرد در خانواده معتقدند؛ ولي به روشني بيان نكردهاند كه يك چنين طرحي را چگونه از قرآن و سنت نبوي استنباط نمودهاند؟
فمينيستهاي اسلامي در موضوع تفكيك بين جنس و جنسيت كه اساس انديشههاي فمينيستي است، در برزخ ميان دين و مدرنيته دست و پا مي زنند. اينان به نقش مادري و همسري زن معترفند، اما همچون فمينيستهاي غربي به تفكيك جنس و جنسيت بين مرد و زن قائلند و معتقدند كه تفكيك ظالمانه ميان دو جنس مرد و زن ناشي از تبعيض در برخوردار نمودن از حقوق اجتماعي است؛ در صورتي كه اينان خود به ايفاي نقش مادري و همسري زن باور دارند اما روشن نمي سازند كه خواستگاه اين مشروعيت و منشأ اين اختصاص نقش در كجاست و بر چه اساسي استوار است. در حالي كه بر حسب شريعت اسلام، تمايز بين دو جنس زن و مرد از رموز آفرينش و شاهكارهاي خلقت است و امري است مطابق با فطرت الهي انسان و تمايزي از مبتني بر عدالت بنيادي در تعليمات اسلامي و لذا آثار و تبعات اين تمايز خلقتي كه همانا نقشهاي متفاوت و حقوق متناسب با آن وظايف و نقشها است، كاملاً قابل فهم مي باشد.
فمينيستهاي اسلامي ميان ارزشهاي راستين و ارزشهاي اجتماعي به تفكيك و تفاوت قائل نيستند. در حالي كه ماهيت ارزشهاي ديني (و نه صورت آنها) لايتغير و ابدي است و واضع آنها پرورگار قادر متعال مي باشد و كلاً و اساساً اين ارزشها بر اساس حكمت عاليه و بالغة الهي وضع شدهاند و البته عادلانه و انسانمحورند. در حالي كه ارزشهاي اجتماعي متغير و وابسته به زمان و مكانند و واضع آنها عقول انساني در جوامع گوناگون است و همواره قابل رد و نقض مي باشند و البته همواره مصالح فرد يا افراد و گروه و طبقة خاصي از جامعه در آن لحاظ مي گردد و در نتيجه، خير و مصلحت عمومي و سلامت روحي و جسمي و قوام و دوام عزتمند آحاد و جوامع انساني در اين سيستم فكري تعريف نشده است.
فمينيستهاي اسلامي بهتر است از اشتهار به همين عنوان «فمينيست اسلامي» احتراز كنند و هرگاه خواستههايي در راستاي احقاق حقوق حقة زنان مسلمان دارند، از مسير صحيحي كه همانا اجتهاد و استفتاء شرعي است، اقدام كنند و حقوق خويش را استيفا دارند. در غير اين صورت، با گذشت زمان رفتهرفته از احكام صريح دين فاصله پيدا خواهند كرد، و روزي ناچار به انتخاب ميان دين و الگوهاي فرهنگي مبتني بر تجددخواهي خواهد شد. از اين گذشته، توسل به گريزگاه تفسير و تأويل آيات و احاديث نيز هميشه جوابگو و راهگشا نخواهد بود و دير يا زود به ورطه عرفيگرايي و ترديد در حجيت كتابالله و سنت نبوي درخواهند افتاد، كه البته در آن صورت مصداق عيني خسران دنيا و آخرت خواهند بود..
بررسی شخصيت متعالی و حقوق حقه زن مسلمان در پرتو اسوه كامل و ماورایی شخصيت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)
به منظور دستيازي به بهترين ملاك و ميزان و معيار شخصيت متكامل زن مسلمان و حقوق حقة او در جامعة اسلامي، راستترين و درسترين راه آنست كه به بررسي اسوة كامل و متعالي و ماورايي شخصيت حضرت فاطمة زهراء (س) بپردازيم، به همين منظور اين موضوع را در خلال سه عنوان زير مورد بحث قرار مي دهيم:
الف ـ گوهر وجودي حضرت فاطمة زهرا (س).
ب ـ آثار وجودي و ابعاد شخصيتي حضرت فاطمة زهرا (س).
ج ـ امتيازات وجودي و شخصيتي حضرت فاطمة زهرا (س) نسبت به ديگر زنان اسلام.
الف ـ گوهر وجودي حضرت فاطمه (س)
در اينجا مراد ما از عنوان نمودن «گوهر وجودي» در مورد حضرت فاطمه (سلام الله عليها)، همان ارزش خلقتي و اهميت ذاتي اين مهين بانوي گرامي اسلام است. البته صادقترين و معتبرترين دليل و مدرك و برهان و تأييدية اين مدعا، حديث صحيحي است كه در اين زمينه از حضرت رسولالله (ص) به ما رسيده است كه هرآينه براي مسلمانان حجتي صادق و روشن و انكارناپذير و مقطوع است و متفق عليه فريقين اسلامي نيز مي باشد.
گوهر وجودي دخت والاي پيامبر اسلام (ص)، علاوه بر اينكه بيانگر نهايت علو شأن و اوج مقام معنوي آن حضرت است، بلكه در نظر يك مؤمن مسلمان و روشنبين و دلپاك، يا يك جوينده منصف حقيقت، همين يك دليل، في نفسه براي احراز شايستگي جامعالاطراف و اسوه بودن ايشان در ذهن و چشم و دل مسلمانان كافي است، و اما آن احاديث شريف:
«حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ أَبِي مُزاحِم حَدَّثَنَا إِبْراهِيمُ يَعْنِي إبْنَ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عُروَةَ عَنْ عَائِشَةَ وَ حَدِّثْني زُهَيْرُ بْنُ حَرْبٍ وَ اللَّفْظُ لَهُ حَدَّثَنَا يَعْقُوبُ بْنُ إِبْراهيِمَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَبيِهِ أَنْ عُرْوَةَ بْنُ الزُّبَيْرِ حَدَّثَهُ أَنَّ عَائِشَةَ حَدَّثَتْهُ أَنَّ رَسُولَ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) دَعَا فَاطِمَةَ ابْنَتَهُ فَسَارَّهَا فَبَكَتْ ثُمَّ سَارَّهَا فَضَحِكَتْ فَقَالَتْ عَائِشَةُ فَقُلْتُ لِفَاطِمَةَ مَا هَذَا الَّذِي سَارَّكَ بِهِ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) فَبَكَيْتِ ثُمَّ سَارَّكِ فَضَحِكْتِ قَالَتْ سَارَّنِي فَأِخْبَرَنِي بِمَوْتِهِ فَبَكَيْتُ ثُمَّ سَارَّنِي فَأِخْبَرَنِي إِنِّي أَوَّلُ مَنْ يَتْبَعُهُ مِنْ أَهْلِهِ فَضَحِكْتُ»[1]
«حَدَّثَنَا أَبُو كَامِل الْجَحْدَرِيُّ فُضَيْلُ بْنُ حُسَيْنٍ حَدَّثَنَا أبُو عَوانَةَ عَنْ فِرَاسٍ عَنْ عَامِرٍ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ كُنُّ أَزْوَاجُ النَّبِيِّ (صلي الله عليه و سلم) عِنْدَهُ لَمْ يُغَادِرْ مِنْهُنَّ وَاحِدَةً فَأقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تمَشِي مَا تُخْطِيءُ مِشْيَتُهَا مِنْ مِشْيَةِ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه وسلم) شَيْئَاً فَلَمَّا رَآهَا رَحَّبَ بِهَا فَقَالَ مَرْحَبًا بِابْنَتِي ثُمَّ أجْلَسَهَاَ عَنْ يَمِينِهِ أوْ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ سَارَّهَا فَبَكَتْ بُكَاءً شَدِيداً فَلَمَّا رَأي جَزَعَهَا سَارَّهَا الثَّانِيَةَ فَضَحِكَتْ فَقُلْتُ لَهَا خَصَّكِ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) مِنْ بَيْن نِسَائِهِ بِالسِّرَارِ ثُمَّ أنْتِ تَبْكِينَ فَلَمَّا قَامَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) سَألْتُهُا مَا قَالَ لَكِ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) قَالَتْ مَا كُنْتَ أفْشِي عِلَي رَسولِ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) سِرَّهُ قَالَتْ فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) قُلْتُ عَزَمْتُ عَلَيْكِ بِمَالِي عَلَيْكِ مِنَ الْحَقِّ لَمَّا حَدَّثْتِنِي مَا قَالَ لَكِ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) فَقَالَتْ أمَّا الآنَ فَنَعَمْ أمَّا حِينَ سَارَّنِي فِي الْمَرَةِ الاُولَي فَأخْبَرَنِي أنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُهُ الْقُرآنَ فِي كُلِّ سَنَةٍ مَرَّةً أوْ مَرَّتَيْنِ وَ إِنَّهُ عَارَضَهُ الآنً مَرَّتَيْنِ وَ إِنّي لا أرَي الأَجَلَ إَِّلا قَدْ إقْتَرَبَ فَاتَّقِي اللهَ وَ اصْبَرِي فَإِنَّهُ نِعْمَ السَّلَفُ أنَا لَكِ قَالَتْ فَبَكَيْتُ بُكَائِي الَّذِي رَأَيْتِ فَلَمَّا رَأي جَزَعِي سَارَّنِي الثَّانِيَةَ فَقَالَ يَا فَاطِمَةُ أَمَا تَرْضَيْ إِنْ تَكُونِي سَيِدَةَ نِسَاءِ المْـُؤمِنِينَ أوْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الامَّةِ قَالَتْ فَضَحِكْتُ ضَحِكِيَ الَّذِي رَأَيْتِ»[2]
«حَدَّثَنَا أبُوبَكْرِ بْنُ أبِي شَيْبَةَ وَ حَدَّثَنَا عَبْدُاللهِ بْنُ نُمَيْرٍ عَنْ زَكَرِيَّاءَ وَ حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَيْرٍ حَدَّثَنَا أبِي حَدَّثَنَا زَكَرِيَّاءُ عَنْ فِرَاسٍ عَنْ عَامِرٍ عَنْ مَسْرُوقٍ عَنْ عَائِشَةَ قَالَتِ اجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِيِّ (صلي الله عليه و سلم) فَلَمْ يُغَادِرْ مِنْهُنَّ امْرَأَةً فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مِشْيَةُ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) فَقَالَ مَرْحَبًا بِابْنَتِي فَأجْلَسَهَا عَنْ يمَينِهِ أوْ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ إِنَّهُ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا فَبَكَتْ فَاطِمَةَ ثُمَّ إِنَّهُ سَارَّهَا فَضَحِكَتْ أيْضًا فَقُلْتُ لَهَا مَا يُبْكِيكِ فَقَالَتْ مَا كُنْتُ لأفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) فَقُلْتُ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ فَرَحًا أقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ فَقُلْتُ لَهَا حِينَ بَكَتْ أخَصَّكِ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) بِحَدِيثِهِ دُونَنَا ثُمَّ تَبْكِينَ وَ سَأَلْتُهَا عَمَّا قَالَ فَقَالَتْ مَا كُنْتُ لأفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) حَتيَّ إِذَا قُبِضَ سَأَلْتُهَا فَقَالَتْ إِنَّهُ كَانَ حَدَّثَّنِي أَنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُهُ بِالْقُرآنِ كُلَّ عَامٍ مَرَّةٌ وَ إِنَّهُ عَارَضَهُ بِهِ فِي الْعَام مَرَّتَيْنِ وَ لا أَرَانِي إِلا حَضَرَ أَجَلِي وَ إِنَّكِ أَوَّلُ أهْلِي لُحُوقَاً بِي وَ نِعْمَ السَّلَفُ أَنَا لَكِ فَبَكَيْتُ لِذَلِكَ ثُمَّ إِنَّهُ سَارَّنِي فَقَالَ أَلا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ أوْ سَيِّدَةَ نِسَاءِ هَذِهِ الامَّةِ فَضَحِكْتُ لِذَلِكَ»[3]
چكيدة معنا و مفهوم و مضمون حديث فوق الذكر كه از طريق چند زنجيره راوي نقل شده، اين است:
عايشه امالمؤمنين (رض) نقل مي كند كه پيامبر اسلام (ص) در مرز رحلت بودند كه روزي فاطمه (س) به محضر مبارك ايشان وارد شد. راه رفتن او شبيه راه رفتن پدر بزرگوارش بود. پيامبر عزيز به وي مرحبا گفتند و در سمت راست خويش نشانيدندشان. سپس سخني را در گوش وي فرو خواندند كه فاطمه با شنيدن آن به گريه افتاد. آنگاه پيامبر (ص) بار ديگر سخن ديگري در گوشش خواندند كه اين بار فاطمه شادمان گشت. به فاطمه گفتم: راز آن گريه و اين خنده چه بود؟ فاطمه گفت: من راز پيامبر (ص) را فاش ننمايم. سرانجام هنگامي كه پيامبر رحلت فرمود، باز راز آن گريه و خنده را از فاطمه پرسيدم. او گفت: پدرم در آن لحظه به من فرمودند: جبرئيل به طور معمول هر سال يك بار قرآن را به من نشان مي داد؛ اما امسال دو بار آن را بر من عرضه نمود. بيگمان كه اجل من فرارسيده است و امسال به ديار باقي خواهم شتافت و من با شنيدن اين سخن مويه كردم. پدرم باز فرمود: و تو نخستين كسي هستي كه به من ملحق خواهي شد. آيا نمي خواهي كه سرور زنان مؤمنه (يا سرور زنان امت من باشي)؟ و من از شنيدن اين خبر خوشحال شدم و خنديدم.
البته صرفنظر از استناد به حديث فوقالذكر، مي توان دلايل ديگري را نيز در اثبات حقانيت گوهر وجودي و اسوه بودن دخت گرامي پيامبر (ص) برشمرد. براي نمونه، در نظر مسلمانان اهل تشيع حتي صرف معصوم بودن حضرت فاطمة زهراء (س) ـ عصمت ذاتي اهل بيت (ع) بر اساس اعتقادات شيعه ـ جويندة حقيقت را در فهم و درك گوهر جودي ايشان كفايت مي كند. اما در اينجا، نظر بر اين است كه آن باوري را كه بيچون و چرا مشترك و متفقعليه فريقين اسلامي است، بيان كنيم.
ب ـ آثار وجودي و ابعاد شخصيتي حضرت فاطمه (رضي الله عنها)
مراد از آثار وجودي و ابعاد شخصيتي همانا جلوههاي گوهر وجودي است كه به صورت صفات و مناقب و سيره و ابعاد شخصيتي انساني بر همگان ظاهر مي گردد و اطرافيان، آن تجليات را به رأي العين مشاهده و نقل مي كنند.
آنچه از آثار وجودي و ابعاد شخصيتي حضرت فاطمة زهراء (س) مورد قبول فريقين اسلامي است و اهل سنت و اهل تشيع بر آن اتفاق نظر و عقيده دارند، همانا مجموعهاي است از صفات و سجاياي عالية انساني از قبيل: ابراز عبوديت تام و عبادت كامل به درگاه باريتعالي، تقوي و عفاف؛ علم؛ انس و الفت با حضرت ختمي مرتبت (ص) و همدري و همراهي با جناب ايشان؛ مهر و وفاداري نسبت به همسر؛ پرورش فرزندان متكامل و اسوه و معنويتگستر؛ همدردي با بينوايان؛ قناعت و ..
حضرت فاطمه زهراء (س)، بجز اين صفات و سجاياي عالية انساني، البته از ويژگيهاي شخصيتي ديگري نيز برخوردار بودهاند. براي نمونه، مي توان به فعاليتهاي اجتماعي ايشان در دفاع از حقوق مسلمانان اشاره نمود.
ج ـ امتيازات وجودي و شخصيتي حضرت فاطمة زهرا (س) نسبت به ديگر زنان اسلام
مراد از «امتيازات وجودي و شخصيتي» حضرت فاطمة زهراء (س)، همانا برآيند «گوهر وجودي» و «آثار وجودي» آن اسوة تابناك ايمان و طهارت و قداست است. گاهي در متون و منابع اسلامي، امتيازات وجودي و شخصيتي حضرت فاطمه (س) تحت عنوان مناقب ايشان مورد بحث قرار گرفته است. براي نمونه، مرحوم علامه اميني در كتاب «فاطمه الزهراء» چهل منقبت از آن بانوي والاگهر برشمرده و شرح داده است. براي نمونه:
«حب فاطمه عليها سلام همانند حب همسر و فرزندان معصومش (كه اجر رسالت خاتم الانبياء است) بر همگان واجب است حتّي به رسول خدا صلي الله عليه و آله»[4]
در هر حال، آنچه از حداقل امتيازات وجودي و شخصيتي حضرت سيده النساء المؤمنين مي تواند مورد قبول و اتفاق نظر فريقين اسلامي قرار گيرد، عبارتست از:
نسبت قرابت ـ دختري ـ ايشان با پيامبر (ص) كه البته اين شرافتي عظمي و امتيازي استثنايي است.
محبوبيت ايشان در چشم و دل پيامبر (ص) كه اين امتياز علاوه از نسبت فرزندي صرف است و في نفسه امتيازي است والاتر و گرانقدرتر از صرف نسبت قرابت. سند اين مدعي، حديثي است از حضرت ختمي مرتبت (ص) كه مي فرمايد:
«فاطمه پارة تن من است؛ هركه او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».
«حَدَّثَنَا أبُو الْوَليِدِ حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ عَنْ عَمْرو بْن دِينَارٍ عَنْ ابْنِ أبِي مُلَيْكَةَ عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ (رضي الله عنهما) أنَّ رَسُولَ اللهِ (صلي الله عليه و سلم) قَالَ فَاطِمَةُ بِضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»[5]
3. بهرهگیری از تربیت نبوی.
4. شباهت رفتاري با پيامبر (ص).
5. تداوم نسل پيامبر (ص) از طريق ايشان.
6. پرورش حضرات حسنين (رضي الله عنهما) يا دو اسوة بينظير صبر و قيام.
7. پاكي گوهر و طهارت وجودي و دور نگاه داشته شدن ايشان بنا به مشيت الهي از هرگونه رجس و ناپاكي، مطابق با نص صريح قرآن كريم:
«إِنَّمَا يُريدُ اللهَ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً» الرَّحْمَن/ 33
: خدا مي خواهد كه شما اهل بيت را از هرگونه رجس و ناپاكي دور نگاه دارد و از هر عيبي كاملاً منزه گرداند.
فرجام سخن ..
سرانجام، فرحام سخن آنكه،
چرا حضرت فاطمة زهراء (سلام الله عليه)، بنت گرامي پيامير عظيمالشأن اسلام (ص)، در همة اعصار و قرون و زمانها، همواره اسوة جاودانة زنان مؤمنة جهان و نمونة والاي شخصيت متكامل و متعالي زنان مسلمان است؟
هرآينه آدمي از روح و جسم يا تن و روان سرشته گشته است. اين دو بخش از موجوديت انسان، كاملاً با يكديگر در ارتباط و بر هم تأثير گذار است. به عبارت ديگر، همچنانكه انسان از جسم خويش مراقبت مي كند و در حفظ صحت و سلامت كالبدش مي كوشد؛ لازم است در تأمين آسايش روح و روان خود نيز به جدِ اهتمام ورزد.
از آنجايي كه ظواهر و آثار مجموعة «روان و تن» يا «جسم و روح» انسان كه موجوديت و حيات فرد را تشكيل مي دهد، همواره در طي زندگاني در معرض تغيير و تبدل و تحول قرار مي گيرد، لذا طرح خلقت بشر آنچنان است كه همواره اين دو بخش مهم و غير قابل تفكيك وجود، در تعامل و تأثيرگذاري بر يكديگر قرار دارد.
اما در سير تداوم و تكامل زندگي بشر، تعامل روح و جسم همواره بر مدار تعادل و تناسب قرار دارد. به منظور دستيازي به اين تعادل و تناسب، كه زيباترين و كاملترين شيوة زندگي است، لازم است كه بشر از يك طرح مطمئن و اسوة كامل پيروي كند. مجموعة عقول و انديشههاي بشري در طول تاريخ راهها و الگوهاي بسيار متنوعي را در اين عرصه به آحاد و جوامع بشري عرضه نموده است. البته اديان الهي، در اين عرصه پيوسته آدمي را به پيروي از دستورات و احكام اديان توحيدي فراخواندهاند و فروغ جاودانة هدايت را فراراه همة انسانها قرار دادهاند و شرط اساسي پيمودن صراط مستقيم زندگي سعادتقرين را اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد معين نمودهاند.
اديان توحيدي، به عكس انديشهها و ايدئولژيهاي تراوش شده از ذهن بشر، همواره دستيازي به «گوهر معنويت» و نيل به «آرامش جاودانه» را هدف غايي همة فعاليتهاي انساني معرفي كردهاند. در اين راه، پيامبران الهي با آوردن شريعت متناسب با زمان و مكان خود، طرح پوياي صراط مستقيم دين را عرضه داشتهاند. بنابراين، در بحث ما نحن فيه ـ بررسي اسوة جاودانه و شخصيت ماورايي حضرت فاطمة زهراء (س) ـ روي سخن ما با فمينيستهاي ليبرال و نئوماركسيست نيست، كه اين گروهها را با دين و آموزههاي ديني كاري نيست و آنان حقوق حقة زن را از راه ناحق و ناصواب مي جويند و در مقابل جامعة مردسالار يا مردمحور براي نيل به جامعة زنسالار و زنمحور تلاش مي كنند. معلوم نيست كه اگر قرار باشد سالار بودن و محور بودن مرد، ظلم به زن تلقي گردد، پس چرا سالار بودن و محور بودن زن در نزد فمينيستها ظلم به مرد محسوب نمي گردد؟! به عبارت ديگر، اگر آن حالت اول فرضاً ظلم است، پس چرا حالت دوم ظلم تلقي نمي گردد؟ آيا اگر ظلم نكوهيده و مطرود است، پس چه فرقي مي كند كه ظلم به زن باشد يا مرد؟
اما در اينجا مخاطب اصلي ما فمينستهاي مسلمان يا مسلماننما است. هرگاه فردي به اصول دين اسلام معقتقد باشد، لزوماً مي بايستي به كلام و سنت و سيرة پيامبر اسلام (ص) نيز باور داشته باشد. در حالي كه فمينيستهاي مسلمان در عين ادعاي اسلاميت، به شعارهاي فريبندة آزادي زن و حقوق زن در جوامع غربي و جوامع پيرو آنها، چشم دوخته و اميد بستهاند.
آيا، العياذ بالله، اگر آيات صريح قرآن را كه دربارة زن و حقوق او در ميان امت اسلامي، و احاديث و سيرة پيامبر (ص)، و نيز انديشه و روش ائمه و بزرگان ديني را به زير سؤال ببريم، ديگر از ايمان به كلام خدا و تبعيت از سنت پيامبر (ص) چه باقي مي ماند؟ در هرحال، فمينيستهاي مسلمان بايستي موضع خويش را نسبت به آيات صريح قرآن دربارة حجاب زن و قواميت مرد در خانواده و ضرورت حجاب زن و ديگر مقولاتي از اين دست روشن سازند و به ويژه اين موضوع را به وضوح تبيين كنند كه آيا به اعتقاد آنها روش پيامبر (ص) و روابط مرد و زن را در زمان حيات ايشان مصداق مردسالاري و مردمحوري مي دانند يا نه؟ اگر جواب منفي باشد، كه مدعاي ما ثابت مي گردد. و هرگاه پاسخ مثبت است و آنان شرايط زمان حضرت ختمي مرتبت (ص) را مصداقي از جامعة مردسالار مي انگارند، كه در اين حالت اخير، ديگر آن فمينيستها را در زمرة مسلمانان نتوان پنداشت و در اين بحث بهتر است آنها را نيز در جبهة فمينيستهاي لائيك و ليبرال يا نئوماركسيست به شمار آورد و مباحثات برون ديني را با آنان آغاز كرد ..
بدينسان، سرانجام در تعامل و تعاطي فكري با مخاطبان اين بحث، مي رسيم به محدودهاي كه مخاطبان ما در زمرة مسلمانان معتقد به قرآن و سنت پيامبر (ص)، و از پيروان اصحاب و سلف صالح و ائمة و بزرگان دين (رضيالله عنهم اجمعين) محسوب مي شوند.
اكنون، در اين مقام مي گوييم كه بهترين نمونة زن مسلمان، مي بايستي زني باشد كه در قرآن امتيازات و سجايا و شخصيت و حقوق او معين شده باشد و نيز چنين زني در احاديث رسول خدا (ص) به عنوان والاترين زن مسلمان معرفي گشته باشد.
حال جاي آن دارد كه از خود بپرسيم راستي را كه اين كدامين زن است كه گوهر وجودي و سجايايش مطابق با ميزان و معيار الهي در قرآن است؟
آيا اين كدامين بانوي مسلمان است كه در كلام رسول خدا (ص) به عنوان سرور و سيده و والاترين زن مسلمان تجلي يافته است؟ آيا مصداق راستين اينچنين زني، كسي بجز دخت گرامي رسولالله (ص) است؟ آيا بهترين مصداق يك چنين شخصيت متعالي و ماورايي و متكاملي غير از فاطمة زهراء (س) خيرالنساء و سيده النساء المؤمنين چه كسي است؟
زنان امروز و فردا و آيندة جامعة اسلامي ما بهتر است تكليف خويش را با طرح ازلي خلقت و حكم الهي مشخص كنند كه آيا چگونه سرمشقي را براي تخلق به اخلاق اسلامي جستجو مي كنند. در اين راستا، آنانكه به معيارهاي اسلامي توجهي ندارند يا نمي خواهند توجه داشته باشند، تكليفشان روشن است و اينان در اين بحث مخاطبان ما نيستند و البته در يافتن راه حقيقت اكراه و اجبار سودي نمي بخشد. اما زنان مسلمان پيرو سنت رسولالله (ص) البته كلام پيامبر عظيمالشأن خويش را هرگز از ياد نخواهد برد كه فرمود: فاطمه سيدة زنان مومنة يا مهين بانوي امت من است ..
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمين
و صلي الله علي سيدنا محمد و آله و سلم
منابع و مآخذ
الف ـ مرجع:
1. قرآن كريم.
2. صحاح تسعه
3. نهجالبلاغه.
ب ـ كتب و مقالات:
4. علامه اميني، «گفتار فاطمة الزهراء».
5. سيد جعفر شهيدي، «زندگاني فاطمة زهرا»، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
6. عقيقي بخشايشي، «صديقة طاهره بانوي بزرگ اسلام».
7. محمد زارع بوشهري، «سير تاريخي فمينيسم»، خردنامه.
8. رضا متمسك، «فمينيسم واقعيتها و چالشها»، خردنامه.
9. دكتر همايون همتي، «الهيات فمينيستي»، خردنامه.
10. مگي هام، «فرهنگ نظريههاي فمينيستي»، ترجمة فيروزة مهاجر، نوشين احمدي و فرخ قرهداغي.
1/ صحاح تسعه، صحيح مسلم، فضائل الصحابه، حديث 4486
2/ صحاح تسعه، صحيح مسلم، فضائل الصحابه، حديث 4487
3/ همانجا، حديث 4488
4/ منقبت بيست و ششم.
5/ صحاح تسعه، صحيح البخاري، باب المناقب، حديث 3483