خاطرات سفر حج سال 1384 شمسی حاج دکتر سوران کردستانی

ایام اعمال حج تمتع

   یک روز مانده به ایام اعمال حج تمتع، یعنی در روز هفتم ذیحجه، از سوی واحد اهل سنت بعثه ایران به کاروان مهاباد اعزام شدم تا بتوانم اعمال حج تمتع را همراه با آنها انجام دهم. محل استقرار این کاروان در منطقه عزیزیه و در جنب هیئت پزشکی هلال احمر ایران واقع شده بود. شب اول را با تن از روحانیون اهل سنت کرد از شهرهای ارومیه و پیرانشهر و سردشت گذراندم. روز بعد کاروان ما، موسوم به کاروان حاج جلال وطمانی، به گروههای کوچکتر تقسیم شد و هر گروه سوار بر اتوبوسی به سوی صحرای عرفات رهسپار گردید.

    با فاصله کوتاهی از مکه، اول شب به صحرای عرفات رسیدیم و در یکی از چادرها مستقر شدیم. شب سختی را آغاز کردیم. هوا گرم و چادر شلوغ و پرازدحام و مملو از زائر بود. محوطه درون چادرها روشنایی نداشت و آن را تا صبح در تاریکی گذراندیم. من که اصلا خواب به چشمم راه نیافت. در ضمن کف چادر زیرانداز مناسبی نداشت و در واقع روی خاک خوابیدیم. فردای آن شب، سراسر روز را در چادرهای عرفات ماندیم و غروب آفتاب به سوی مزدلفه یا مشعرالحرام حرکت کردیم. مسیر پرازدحام و مملو از جمعیت و در ضمن ناهموار بود و عبور به کندی و سختی صورت می گرفت. به ویژه برای من که بسیار دشوار و طاقت‌فرسا بود. حرکت کاروان ما نظم خاصی نداشت و شیوه هدایت و حرکت آن بسیار ضعیف بود. چندین بار من همراه با گروهی از سالخوردگان و پیرزنان از کاروان جدا ماندیم و راه را گم کردیم، اما با زحمت فراوان هربار بخشی از کاروان خود را می یافتیم. در پایان آن شب طاقت‌فرسا که یکی از شبهای سخت زندگانی من بود، اتوبوسهای کاروان را یافتیم و سوار شدیم. ساعتها در اتوبوس منتظر حرکت بودیم تا اینکه همه زائران مفقود شده یکان یکان پیدا شدند و اواخر شب به سوی مزدلفه حرکت کردیم.

    مسیر ما به سوی مشعرالحرام بسیار شلوغ بود و اتوبوسها به کندی حرکت می کردند. می توان گفت فاصله چند کیلومتر بین عرفات و مشعر یا مشعر و منا را در مدت 36 ساعت طی کردیم.

    در مزدلفه توقف کوتاهی داشتیم و همراهان من به جمع‌آوری سنگریزه پرداختند. سپس به سوی منا به راه افتادیم. سنگینترین ترافیک این مسیر، فاصله بین مشعر و منا بود. در خلال طی این مسیر، کاروان ما به دلیل ضعف مدیریت و ناشی و ناوارد بودن خدمه، متلاشی گشت و جمعیت دویست نفری آن به گروههای کوچکتر تقسیم و هر گروه به تدریج از کاروان اصلی جدا شد. می توان گفت که هرچند نفر که یکدیگر را می شناختند یا سابقه دوستی با هم داشتند، بدون توجه به سایرین و افراد ناتوان و سالخورده، راه خود را در پیش گرفتند و حتی ساکهای خود را در اتوبوس بجا گذاشتند و رفتند ..

یک از گروههای کوچک بجا مانده، من بودم و دو پیرزن و یک پیرمرد. راننده اصرار داشت که ما پیاده شویم و چندین کیلومتر را با ساکهایمان پیاده طی کنیم. در حالی که ما راه را نمی دانستیم و پیمودن این مسافت برای ما بسیار دشوار و حتی غیرممکن بود. بارها با موبایل عابرین از مدیریت کاروان و نیز از پلیس سعودی استمداد کردیم، اما سودی نبخشید و خلاصه آن روز را سراسر تا شب تشنه و گرسنه در اتوبوس ماندیم. سرانجام با تماسهای مکرر با استراحتگاه و مدیریت کاروان، در اواسط شب دو نفر از خدمه کاروان ما را یافتند و همراه آنها به استراحتگاه منا وارد شدیم. در حالی که گویی هیچ حادثه‌ای برای ما پیش نیامده است، حتی جای نشستن و استراحت هم برای ما پیدا نمی شد. هریک از زائران جایی برای خود اشغال نموده بود و خلاصه هیچکس به فکر دیگری نبود !!

    آن شب به چادر مدیریت کاروان رفتم و به هر شکلی بود جایی برای خود دست و پا نمودم و تا آخر اعمال حج تمتع در همانجا ماندم.

    در روز دهم ذیحجه یا روز عید قربان گوسفند برای قربانی کردن تمام شده بود، به ناچار کاروان ما در روز یازدهم به انجام قربانی مبادرت نمود. خلاصه اعمال را انجام دادیم و از احرام خارج شدیم. در پایان روز دوازدهم یا ایام التشریق سوار بر مینی‌بوس به سوی مکه به راه افتادیم و در پایان همین روز به هتل محل استقرار اولیه کاروان بازگشتیم. فردا آن روز هم من از کاروان مهاباد جدا شدم و از همسفران خداحافظی نمودم و به قصر حسن عابد بازگشتم.

دو روز بعد، در معیت آقای ویسی به بیت‌الله الحرام رفتم و طواف الافاضه را انجام دادم و سعی صفا و مروه را نیز به اتمام رسانیدم. یک روز قبل از خروج از مکه و عزیمت به سوی مدینه، طواف الوداع را نیز انجام دادم و بدین ترتیب تمامی اعمال حج را به پایان بردم. در انجام این اعمال، جناب آقای استاد ملا محمود ویسی همراه و یاور و مراقب من بود و الحق هیچگاه در حین اعمال مرا تنها نگذاشت و پیوسته یار و یاور من بود. خداوند پاداش خیر و سلامت و توفیقات روزافزون به ایشان عطا فرماید. آمین.

مشکلات ایام اعمال حج تمتع به نظر من عبارت بود از:

1ـ ترافیک سنگین و ازدحام جمعیت در مسیر عرفات به مزدلفه و منا و نیز بهنگام رمی جمرات.

2ـ مشکلات مفقودین و عدم پاسخگویی پلیس عربستان و آماده نبودن کاروانها برای مواجهه با آن.

3ـ مشکلات اسکان و کمبود جا و نارسایی سرویسهای بهداشتی و بهداشت چادرها و محیط چادرها.

4ـ بی‌برنامگی و عدم نظم و ترتیب و تدبیر خاص بهنگام حرکت دادن کاروان و به ویژه عدم مراقبت از افراد ناتوان و کهنسال و معلول و معذور.

5ـ متفق نبودن آراء روحانیون اهل سنت درباره مسائل و مناسک حج و متفرق بودن فتاوی و نظرات ایشان در همه زمینه‌ها.

6ـ عدم صلاحیت علمی و عقیدتی و شخصیتی  معدودی از روحانیون کاروانهای کردستان.

7ـ خرید و فروش نیابت برخی از اعمال حج از سوی روحانی کاروان یکی از شهرهای کردنشین آذربایجان غربی و عدم توجه مسئولین به این عمل ناشایست و مادیگرایانه، و نیز عدم رسیدگی آنها به اعتراضات زائران کاروان مزبور در این زمینه.

اما در کنار این نارساییها، ایام انجام مناسک حج امتیازاتی هم داشت که به نظر بنده عبارتند از:

1ـ بحث و گفتگوی علمی درباره مناسک حج و بررسی فتاوی و نظرات علمای فرق مختلف در این زمینه‌ها. در واقع می توان گفت که ایام انجام مناسک حج یک کارگاه عملی برای مرور و بررسی و انجام مناسک حج بود.

2ـ ایام انجام مناسک حج متمرکز است در روزهای هشتم ذیحجه تا آخر روز دوازدهم ذیحجه. این اعمال از روز نهم (یا عرفه) به طور رسمی آغاز می شود و با سپری ساختن روز دهم (عید قربان) و نیز ایام التشریق (روزهای یازدهم و دوازدهم) در خارج شهر مکه (در منا) ادامه می یابد؛ و سرانجام با طواف الافاضه در مکه خاتمه می پذیرد.

3ـ عظمت و شکوه و معنویت مسجد الحرام و به ویژه مکه معظمه وصف ناپذیر و فراموش ناشدنی است و مشاهده خانه خدا روشنی بخش دیدگان و جلا دهنده روح و روان و افزاینده ایمان است.


مدینـــــه

    حوالی ساعت یک نیمه شب از فرودگاه مهرآباد تهران به سوی مدینه منوره پرواز نمودیم. هواپیمای ما یک بوئینگ 747 دو طبقه بود. پس از قریب سه ساعت به فرودگاه مدینه رسیدیم. در آنجا توقفی یک ساعته داشتیم و وقت ما صرف مهر زدن پاسپورت و تحویل بار گشت. به محض ورود به محوطه اصلی فرودگاه مدینه در جلو درب ورودی پاسپورت زیارتی ما را گرفتند و بعدها بهنگام بازگشت به ایران و در لحظه حرکت آن را به ما پس دادند.

    مشکلاتی بهنگام تحویل ساکها پیش آمد و به طور کلی این امر نظم و ترتیب خاصی نداشت. بدینگونه که ساکها را در محوطه فرودگاه در گوشه‌ای تلمبار کردند و هرگروه و شخصی می بایستی ساک خود را پیدا کند. در این لحظات با توجه به خستگی راه و ضعف دید و تاریکی شب، یافتن ساک برای من امکان پذیر نبود. خلاصه در شرایط نامطلوبی قرار داشتم. اما به لطف خدا، بنده خوایی از گوشه‌ای نام مرا خواند و من جلو رفتم و ساکم پیدا شد، که این خود از الطاف الهی بود. آنگاه سوار بر اتوبوسهایی مشخص از فرودگاه به سوی مدینه و هتل محل اقامتمان براه افتادیم.

حاج سوران کردستانی در مدینه منوره، مقابل قبة الخضراء

    شور و شوق و شعف من برای دیدن مدینه و خاصه حرم نبوی (ص) و قبة الخضراء وصف ناپذیر بود و مرتب سراغ مسجد النبی را می گرفتم. بالأخره اتوبوس ما پس از عبور از خیابانهای شلوغ و پرازدحام مدینه، از مقابل حرم مبارک پیامبر اکرم (ص) عبور نمود و من برای اولین بار در زندگانیم با فاصله دوری چشمم به دیدن گنبد سبز مسجد النبی روشن شد و بر پیامبر عزیزمان (ص) سلام فرستادم و عرض تعظیم نمودم و بر یاران و اصحاب ایشان نیز سلام دادم. در این لحظات اشک شوق از چشمانم باریدن گرفته بود و حال عجیبی به من دست داده بود. سرانجام به هتل محل اقامتمان (قصر الدخیل) واقع در خیابان معابده رسیدیم و در طبقه چهارم اسکان یافتیم. هم اتاقیهای من در این هتل عبارت بودند از: مولوی محمد اسحق مدنی و آقای لازری.

    روز بعد، قصد زیارت روضه رضوان نمودم که بخشی است از مسجد النبی در جوار مرقد مبارک پیامبر (ص). راجع به این قطعه از مسجد پیامبر (ص) حدیثی وارد شده است: ما بین قبری و منبری روضه من ریاض الجنه. این قطعه از حرم نبوی شلوغترین مکان مسجد النبی است که دسترستی به آن و خواندن یک نماز دو رکعتی در آنجا بسیار ارزشمند و مهم و مورد علاقه همه زائران می باشد و در ایام حج تمتع یکی از کارهای شاق و دشوار محسوب می گردد؛ زیرا رسیدن به این مکان مقدس، مستلزم تحمل فشار و امواج جمعیت می باشد و البته این کار برای کهنسالان و بیماران و معلولین بسیار بسیار دشوار و حتی می توان گفت غیرممکن است. بنابر مقدمه‌ای که گذشت، هم اتاقیهای من مرا از رفتن به قطعه روضه رضوان آنهم در هنگام نماز ظهر و شلوغ بودن آنجا، برحذر می داشتند و معتقد بودند که بهترین وقت دسترسی من به روضه رضوان نیمه شب و آنهم در معیت دو نفر دیگر امکان پذیر خواهد بود. با این وضع و زمینه ذهنی مشکل بود که موفق به زیارت روضه شوم، اما شور و اشتیاق من برای زیارت مرقد شریف پیامبر (ص) و نزدیک شدن به قطعه روضه رضوان، ماوراء این حرف و حدیثها بود و در واقع سر از پا نمی شناختم. بر خدا توکل نمودم و همان روز اول عازم مسجد النبی شدم. با اینکه همراهی نداشتم و جایی را نمی شناختم و دارو و آبی با خود برنداشته بودم، به راه افتادم و سراغ حرم را گرفتم و پرسان پرسان راه را یافتم و با اینکه محل هتل ما تا حرم فاصله چندانی نداشت، اما همین فاصله با وضع و محدویت حرکتی که من داشتم برای من نیم ساعت راه بود.

    در راه به ذکر نام خدا و سپاسگزاری به درگاه احدیت او مشغول بودم و اشک شوق در چشمانم حلقه زده بود و مرتب خدا را شکر می کردم و بی‌اختیار می گریستم. سرانجام به حرم شریف نبوی رسیدم و در مقابل گنبد سبز موسوم به قبة الخضراء بر روان پیامبر عظیم الشأن (ص) درود و سلام فرستادم و ایستادم  و دمی مویه سر دادم و القصه ارادت و اخلاص خویش را نسبت به رسول‌الله (ص) با اشک ریختن و تعظیم و تکریم ابراز نمودم. در این لحظه با خود اندیشیدم که ازدحام جمعیت شگفت‌انگیز است و ظاهراً رسیدن به روضه رضوان امکان پذیر نیست. لذا در مقابل قبة الخضراء روان مبارک پیامبر‌ اکرم (ص) را مخاطب ساختم و عرض نمودم:

«یا رسول‌الله ! کردم و از راه دوری می آیم و آرزومند زیارت مرقد مبارکت. میهمان تو و دخت پرفضیلت توام ای محبوب خداوند عالم ! اما معلولم و بیمار. یا رسول‌الله ! خودت کرم نمای و راهم نمای و در زیر سایه رحمتت پناهم ده »

    بدینسان، جلوتر رفتم و از درب باب السلام به مسجد النبی وارد شدم. جمعیت موج می زد و سرتاسر مسجد لبالب بود از امواج زائران نمازگزار. خسته و نفس نفس زنان سراغ روضه رضوان را گرفتم. همه با اشاره مکان دوردستی را در آن سر مسجد نشان می دادند. اندیشیدیم که چه کنم؟ عبور از این دریای جمعیت برای من بسیار دشوار و در واقع ناممکن می نمود. به هر حال عزمم جزم و بسیار مصمم بودم و به راهم ادامه می دادم و عصا زنان از میان صفوف به هم فشرده نمازگزاران رد می شدم و جلو می رفتم در حالی که نمی دانستم در کجا باید توقف کنم و از چه مسیری می بایست به راهم ادامه دهم. در این لحظات خود را به خدا سپرده بودم و از آینه دل  برای یافتن مسیرم به سوی روضه رضوان کمک می گرفتم. سرانجام پس از طی مسافتی نفسگیر، در حالی که بسیار خسته شده بودم و در حالت ضعف بسر می بردم، به ستونی رسیدم و بر آن تکیه زدم. قدری درنگ کردم تا جایی را برای نشستن بیابم. اما دریغ از یک کف دست جای خالی .. شخصی در کنار دستم نماز می گزارد. صبر کردم تا جای او را بگیرم، اما نه او توجهی نمود و نه هیچکس حاضر بود در آنجا جای خود را به دیگری واگذار نماید. در وضعیت دشواری قرار گرفته بودم. پشتم به شدت درد می کرد و پاهایم توان ایستادن نداشتند. اندیشیدیم که در این وضعیت بحرانی چه کنم؟ باز هم بر خدا توکل کردم و خطاب به یکی از نمازگزاران سمت راست خود، گفتم: انت مسلم؟ این بار در حالی که عصا و پایم را نشان می دادم گفتم: اتقوا ربکم ! با این خطاب یکی از نمازگزاران ـ شاید عرب تبار ـ‌ برخاست و جایش را به من واگذار کرد و رفت. دیگران هم کمک کردند و در میان آنها نشستم. از نفر سمت چپ خویش پرسیدم: روضه رضوان کجاست؟ او که مسلمانی اندونزیایی بود، به زبان انگلیسی به من گفت: یو آر لاکی .. یعنی دل خوش دار که سعادت نشستن در روضه رضوان را یافته‌ای .. این مکان در مقابل خانه فاطمه (ع) قرار دارد و این ستون آخرین ستون حد فاصل روضه رضوان با بخشهای دیگر مسجد النبی است که با فرش قهوه‌ای یا زیتونی از دیگر نقاط مسجد که با فرش قرمز رنگ پوشیده شده، جدا شده است.

    مصاحب من تحصیلکرده جاکارتا و دکترای علوم سیاسی و مذهب شافعی داشت و نامش چیپتو بود. او گفت که بار دوم است به سفر حج مشرف گشته است. چیپتو ملت کرد را می شناخت و به مجرد اینکه به او گفتم کردم، گفت: شما بارزانی هستید؟!

    چیپتو به من گفت که در سمت راست ما مأذنه با محل اذان سیدنا بلال حبشی قرار گرفته و هم اینک نیز از همین مکان برای اذان دادن استفاده می شود. سمت چپ ما مجاور بود با خانه فاطمه (ع) و شباک سبز رنگ مرقد مطهر پیامبر اکرم (ص) و دو تن از خلفای راشدین (ابوبکر و عمر رضی الله عنهما).

    با این مقدمه، برخاستم و بر پیامبر اکرم (ص) و دخت گرامی و اصحاب بزرگوارشان سلام کردم و گریستم و در مقابل مدفن پاکشان به درگاه خداوند سبحان دعا و استغاثه نمودم و قصیده‌ای را که به زبان کردی قبل از سفرم برای تقدیم به محضر پیامبر (ص) سروده بودم، با صدای بلند قرائت نمودم و بدینسان در سایه مرقد پاک رسول‌الله (ص) آرام گرفتم.

    پس از مدتی، با توضیحاتی که دکتر چیپتو داد، موقعیت مکانی خویش را یافتم. در برابر ما محراب پیامبر (ص) و در سمت راست مقابل ما منبر مقدس ایشان واقع شده بود. هرگاه شخصی از باب البقیع به مسجد النبی وارد شود، به محض ورود در سمت راست خویش مرقد پیامبر اکرم (ص) را زیارت می کند. در این مکان دیوار شبکه‌ای سبز رنگ واقع شده که محل سلام دادن بر رسول‌الله (ص) و اصحاب ایشان است. این شباک سبز رنگ، با دیوار کم ارتفاعی از جنس مرمر سفید حفاظت می شود. در فاصله ما بین شباک سبز و دیوار مرمرین، مأموران سعودی ایستاده‌اند و زائران را از لمس کردن شباک سبز و بوسیدن آن باز می دارند.

    در نوبتهای بعد، هر زمان که توفیق حضور در مسجد پیامبر (ص) را می یافتم، در گوشه‌ای از مسجد جای می گرفتم. زمانی از باب بقیع وارد می شدم، زمان دیگر از باب السلام و یک بار از باب ابوبکر و گاهی از باب مکی. گوشه گوشه این مسجد مقدس برای من خاطره‌انگیز و روح‌افزاست. اغلب در برابر ستونی می نشستم و بر آن تکیه می کردم و پس از خواندن دو رکعت نماز تحیت المسجد و دقایقی قرائت قرآن، به نظاره زوایای مختلف مسجد مشغول می شدم. بیشتر اوقات در جایی می نشستم که بتوانم از دور شباک سبز مرقد مطهر و نیز منبر پیامبر (ص) و مأذنه بلال را ببینم. هر باری که به مسجد النبی می رفتم، حداقل دو ساعت به انتظار اذان می نشستم. انشاء الله این نمازها و دعاها مورد قبول ذات احدیت قرار گیرد ..

    مسجد النبی آنقدر دلگشا و روح‌افزا و جذاب و فرح‌بخش است که گاهی نمازگزاران ساعتها به انتظار اذان می نشینند و خسته نمی شوند. در واقع سپری نمودن این ساعتها و دقایق و لحظات دلکش و فراموش ناشدنی برای مسلمانان از افتخارآمیزترین لحظات زندگانی محسوب می شود. خلاصه، علاوه بر حضور در قطعه رضوان رضوان (با آن کیفیتی که شرح آن گذشت) آنهم در مدت زمانی قریب به دو ساعت، و دیدن مأذنه سیدنا بلال، از یکی از همان روزها از مقابل منبر مبارک پیامبر اکرم (ص) عبور کردم و آن را زیارت نمودم و بوسیدم و بر آن دست کشیدم.

    القصه، ساعتها و دقایق و لحظاتی را که درخلال سفر حج و در دو نوبت حضور هفت هشت روزه در مدینه، در این مسجد مقدس بسر برده‌ام، بعد از حضور در مکه مکرمه، از خوشترین و باشکوه‌ترین و دل انگیزترین لحظات زندگانی خویش می دانم. من در جوار مرقد و تربت پیامبر اکرم (ص) همچون کودکی که در دامان مادرش آرام می گیرد، آسوده بودم و آرام می گرفتم.

    در خلال مدت اقامتم در مدینه، یک بار پس از نماز صبح همراه با آقای محمود ویسی به قبرستان بقیع رفتیم. ازدحام جمعیت چشمگیر بود و با زحمت فراوان به محوطه قبرستان وارد شدیم و بر اهل قبور سلام کردیم. گویند متجاوز از ده هزار صحابه رسول‌الله (ص) در این گورستان مدفونند. من برای ارواح همه آنها و از جمله امامان و خاندان و ازواج گرامی پیامبر (ص) و نیز خلیفه سوم (رض) و دیگر بزرگواران مدفون در آنجا فاتحه خواندم.

    قبرستان بقیع در ضلع شرقی مسجد النبی و روبروی باب البقیع واقع گردیده و با دیوار و نرده‌های سبز مجزا گشته است. تنها روزی دو بار درب این قبرستان به روی زائران گشوده می شود: پس از نماز صبح و پس از نماز عصر، به مدت دو ساعت.

    کاروان ما در مدت اقامت در مدینه منوره، یک روز را به بازدید و زیارت اماکن مقدسه این شهر اختصاص داد. این اماکن عبارت بودند از: 1ـ کوه احد و مزار شهدای احد 2ـ مسجد قبا 3ـ مسجد ذوقبلتین. در مساجد قبا و دوقبله دو رکعت نماز سنت گزاردیم. روایت شده است که دو رکعت نماز در مسجد قبا، اجر و ثواب یک عمره مفرده را در بر دارد. لذا، سه بار دو رکعت نماز به جای آوردم. یک بار برای خودم. و اجر و ثواب دو بار دیگر را یکی به مادرم اهدا نمودم و یکی به همسرم. در مزار شهدای احد در مقابل درب ورودی قبرستان که بسته بود، ایستادیم و فاتحه خواندیم و سپس بر آنها سلام کردیم:

     «السلام علیکم اهل الدیار من المؤمنین و المسلمین و أنا انشاء‌الله بکم لاحقون. نسأل الله لنا و لکم العافیة».

    مدینه کلان شهریست پاکیزه و زیبا با آب و هوای لطیف و فرح‌بخش. خیابانهای منتهی به حرم و به ویژه نزدیک به آن، مملو است از زائرانی که یا در راه رفتن به حرم نبویند و یا در حال بازگشت از حرم و خرید سوغاتی از مغازه‌های مسیر حرم می باشند. در اوقات پنجگانه نماز، سیل زائران به سوی حرم نبوی در جریان است و اگر کسی راهنمایی هم نداشته باشد، همینکه با این جریان حرکت کند، خواه ناخواه به حرم می رسد. مغازه‌ها در اوقات پنجگانه نماز فی الفور تعطیل می شود. بدین صورت که یا چراغهای مغازه‌ها خاموش می شود، یا درابه مغازه به پایین کشیده می شود، و یا با پارچه‌ای اجناس را می پوشانند و مغازه را به جای می گذارند. البته این نظم و نسق در مکه جدیتر و قوانین شهری در این مورد بسیار سختگیرانه‌تر اجرا می شود.

    اجناس مغازه‌ها بیشتر عبارتند از: سجاده، تسبیح، عطر و عطور، ساعت مچی، انواع روسری و سربند نماز، کلاه مردانه سفید، سواک، تابلوهای آیات قرآنی و ادعیه، انگشتر و زیورآلات زنان، قماش و لباس و دیگر سوغاتیها. به نظر می رسد که هجوم و ولع زائران ایرانی برای خرید سوغاتی، بیشتر از زائران دیگر کشورها باشد.

    یکی دیگر از سوغاتیهای مدینه، خرمای آن است که در بسته‌های کوچک و بزرگ و نیز به طور فله‌ای عرضه می شود. قیمت اجناس در مدینه نسبت به مکه، به طور چشمگیری ارزانتر است. حتی قیمت اجاره هتلها در مدینه بسیار ارزانتر از مکه می باشد.

    در طول اقامت ما در مدینه، همایش قرآن و سنت دو مشعل هدایت، در سالن اجتماعات هتل قصر الدخیل برگزار گردید و اجرای این همایش برعهده من نهاده شد. در این همایش اشعاری را از سروده‌های خویش در منقبت پیامبر اکرم (ص) و خاندان و یاران ایشان، به فارسی و کردی، قرائت نمودم. در پایان برنامه، از میان کاروانهای دعوت شده، تنی چند از زنان و مردان زائر کردستانی به دیدنم آمدند و برنامه مرا پسندیدند و تشکر نمودند.

    اسامی تنی چند از همفسرانم در میان زائران مدینه اول، عبارتند از: مولوی محمد اسحق مدنی مشاوره ریاست جمهوری ایران در امور اهل سنت؛ عبدالغنی شکاری استاد دانشگاه گرگان از ترکمن صحرا؛ ملا محمود ویسی پاوه‌ای استاد دانشگاه مذاهب اسلامی؛ طالبی معاون دانشگاه مذاهب اسلامی؛ آقای محمد حسن زمانی سرپرست واحد اهل سنت بعثه.


ادامه‌ی خاطرات سفر به حج

    حدود هشت روز پس از ورود به مدینه، حوالی ساعت 3 بعدازظهر، در محل اقامت خویش، هتل موسوم به قصر الدخیل، پس از انجام غسل، لباس احرام به تن نمودم و همراه با کاروان، با اتوبوس به سوی مسجد شجره به راه افتادیم. این مسجد در حوالی مدینه واقع گردیده و متشکل است از یک مجموعه بسیار معظم از سرویستهای بهداشتی و اتاقکهای دوشدار برای انجام غسل زائران بیت‌الله الحرام بهنگام محرم شدن، و نیز شبستانی بسیار وسیع برای انجام نماز. به محض رسیدن به این مسجد، نیت کردم که محرم شوم برای انجام عمره تمتع. بعد در مسجد نماز سنت پس از احرام را خواندم و همانجا نشستم تا موقع اذان مغرب فرا رسید. سپس نمازهای مغرب و عشاء را به صورت قصر و جمع خواندم و آنگاه در معیت آقای محمود ویسی به اتوبوسها بازگشتیم و به سوی مکه حرکت کردیم. جاده بین مدینه و مکه بسیار طولانی و تاریک و طاقت‌فرسا بود و پس از چند بار توقف کوتاه مدت و صرف شام سفری در اتوبوس، سرانجام بعد از پیمودن مدت زمانی قریب به چهار ساعت، حوالی ساعت ده شب به مکه رسیدیم و در هتلی موسوم به قصر حسن عابد، در طبقه دهم اسکان یافتیم.

    پس از اسکان در هتل، بیدرنگ همان شب همراه با آقای ویسی عزم مشرف شدن به مسجد الحرام نمودیم. با اتوبوسهای ویژه‌ای که به طور رایگان در مقابل هتل آماده بود، پس از پیمودن پنج دقیقه‌ای پیاده شدیم و مابقی راه را پیاده تا مسجد الحرام طی کردیم. از محل پیاده شدن از اتوبوسها به بعد، حدود یک ربع ساعت در راه بودیم تا به درب باب السلام، از دربهای ورودی مسجد الحرام، رسیدیم. بیرون از مسجد زائران بر روی زمین نشسته یا دراز کشیده و یا خوابیده بودند.

    سرانجام به صحن مسجد الحرام رسیدیم و در مقابل کعبه قرار گرفتیم. در آن لحظه من برای اولین بار کعبه را به چشم خود دیدم. لحظه‌ای بسیار دل‌انگیز و پرشکوه و فراموش ناشدنی بود برای من. تا آن لحظه یک چنین شور و شعف و شادی و بهجتی را تجربه نکرده بودم. البته در مسجد النبی نیز چنین احساسی را داشتم، اما احساس عظمت این صحنه برای من از نوع دیگری بود. دیدن کعبه در میان افواج زائرانی که در حال طواف بودند، با آن همه نور و شور و جوشش و غلغله و روحانیت، زیباترین صحنه‌ای بوده است که تاکنون در زندگیم دیده‌ام. القصه، آن احساس وصف‌ ناپذیر است ..

    در بدو ورود و به مجرد رسیدن به محوطه طواف، کوشیدم که به کعبه نزدیک شوم. دعا کردم و از خداوند کعبه استعانت جستم تا یاریم فرماید بر گرد خانه‌اش پروانه‌وار بگردم. در همان شوط یا دور اول، توفیق یافتم که به دیوار کعبه نزدیک شوم و آن را زیارت و لمس نمایم.

    همراه با آقای ملا محمود ویسی شوطها یا دورهای هفتگانه را شروع کردیم و به طواف بیت الله پرداختیم. در حال چرخیدن به دور خانه خدا، ادعیه مخصوص این اعمال را می خواندیم و دعا می کردیم. هنگامی که به رکن یمانی می رسیدیم دعای «ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار» را می خواندیم. زمانی که به رکن حجر می رسیدیم، درمقابل حجر الاسود پس از گفتن بسم الله، الله اکبر می گفتیم و با دست به سوی حجر اشاره می کردیم و دست خویش را می بوسیدیم و رد می شدیم. هربار که از مقابل حجر الاسود رد می شدیم، یک شوط طواف را شمارش می کردیم.

    نخستین دعای من در مسجد الحرام برای ملت کرد بود. دعا کردم که ملت من از دام جهل و شیاطین درون و برون نجات یابد. سپس برای همه مسلمانان دعا کردم. آنگاه برای کشورم و هموطنانم و همشهریان و خویشان و بستگانم و همه آنانکه مرا وکیل دعا نموده بودند و سرانجام برای خودم دعا کردم.

    پس از هفت دور طواف به دور کعبه، در پشت مقام ابراهیم، دو رکعت نماز سنت عمره تمتع به جای آوردم. سپس به مقام ابراهیم نزدیک شدم و آن را لمس کردم و داخل آن را دیدم. اثر دو جای پا به وضوح دیده می شد که براساس نوشته‌ها و شنیده‌ها، جای پای حضرت ابراهیم خلیل (ع) می باشد.

    سپس همراه با آقای ویسی، به سوی محل سعی صفا و مروه رفتیم و سعی خویش را شروع نمودیم. از بلندای کوه صفا به سوی کوه مروه به راه افتادیم. در این لحظات بسیار خسته بودم، اما آن خستگی به لطف خدا مانع از انجام سعی من نبود. لذا، در معیت استاد ویسی هفت بار فاصله بین صفا و مروه را پیمودم. این فاصله درحدود چهار صد و بیست متر است که با هفت بار پیمودن، به مسافتی قریب به سه کیلومتر بالغ می گردد. بعد از اتمام سعی، حلق (چیدن چند تار موی سر) و نیز تقصیر (کوتاه کردن ناخن) را انجام دادیم. در اینجا اعمال عمره تمتع به پایان رسید و به هتل بازگشتیم و از لباس احرام خارج شدیم.

    از آن شب به بعد، با وضع و حالی که من داشتم، چه از نظر توان پیاده‌روی، و چه از جهت گرما، و چه از لحاظ ضرورت تزریق انسولین روزانه‌ام به ناچار فقط روزی یک بار آنهم برای ادای فریضه نماز صبح می توانستم در مسجد الحرام حضور یابم. بدینگونه که حوالی ساعت 2 نیمه‌شب از خواب بر می خاستم و پس از آماده شدن، آقای ویسی را نیز بیدار می کردم و به سوی مسجد الحرام به راه می افتادیم. حوالی ساعت 3 تا 3/5 نیمه شب به صحن بیت‌الله می رسیدیم و جای مناسبی را انتخاب می کردیم و مستقر می شدیم و مدت زمانی قریب به 3 ساعت به انتظار اذان صبح می نشستیم. در این مدت یا قرآن می خواندیم و یا دعا می کردیم و کعبه چشم می دوختیم. غالبا محلی را انتخاب می کردیم که در مقابل درب کعبه و مقام ابراهیم باشد. یک بار هم با آسانسور به طبقه فوقانی یا پشت بام رفتیم و درست در برابر درب کعبه و در ردیف اول جای گرفتیم. شبهای بعد به محض ورود به مسجد الحرام قمقمه‌ام را از آب زمزم پر می کردم و در حین تشنگی در حالی که به کعبه نظر می دوختم آن آب مقدس و مبارک را می نوشیدم و مابقی آن را به هتل می آوردم و در ظروف کوچکی پس‌انداز می کردم. آب زمزمی را که با خود به وطن آوردم، از این طریق جمع‌آوری شده بود.

    مکه کلانشهری است مهم و پرجمعیت. این شهر به ویژه در ایام حج تمتع بسیار شلوغ و پرازدحام است. نیز مکه شهریست با هتلهای بسیار. در واقع شهر هتلها و مهمانخانه‌ها و مسافرخانه‌هاست. این اماکن را (قصر یا فندق) می نامند. در همه جای مکه ساختمانهای بلند مرتبه و رفیع سر به آسمان سوده‌اند. اجاره هتلها بسیار گران است که در مقایسه با مدینه بسیار گرانتر می باشد.

    آب و هوای مکه سنگین و شرجی است. روزها بسیار گرم و شبها نیز گرم و سنگین است. مکه شهریست محصور در حصاری از کوههایی از جنس سنگهای سیاه رنگ و خشک و بی آب و علف. این شهر غالبا بر روی زمینهای خشک و لم یزرع و تخته سنگهای سیاه رنگ بنا گردیده است.

     با این وصف، مکه شهریست بسیار مدرن با ساختمانهای مجهز و معابر و شوارع پاکیزه و مرتب و زیبا. در سراسر این شهر فقط درختان خرما آنهم در حاشیه جاده‌ها و وسط خیابانها و در میان پارکها جلب نظر می کند. آب مکه از چاههای عمیق و نیمه عمیق تأمین می شود و شور و سنگین است. اما آب شرب زائران از طریق بطریهای یک بار مصرفی که حاوی آب شیرین شده است، تأمین می گردد. در مدت اقامت بیست و چند روزه خود در دی ماه در مکه بارانی ندیدیم. گویند مردم مکه خشن و تندخویند، اما من در مدینه چنین احساسی نداشتم. اوقاتی که ما در مکه بودیم، اغلب مغازه‌ها بیست و چهار ساعته باز بود و خدمات به مشتریان و زائران ارائه می نمودند.

    همه روزه بهنگام بازگشتن نمازگزاران از مسجد الحرام، گدایان و بچه گدایان در مسیر عابران می نشستند و حاجی بابا گویان با سماجت تمام به دریوزگی می پرداختند. گاهگاهی پلیس سعودی به جمع آوری آنها می پرداخت و در این زمان همه پا به فرار می نهادند و در میان سیل جمعیت خود را مخفی می کردند. من در جلوی درب باب‌السلام حتی زنان بسیار زیبایی را دیدم که سر و وضع مرتبی داشتند و در کنار زائران قرار می گرفتند و از آنها پول می خواستند.

    در مکه برای معلولین در معابر و شوارع و حتی در مسجد الحرام هیچگونه تدبیری اندیشیده نشده است. حتی در صحن مسجد الحرام پله‌هایی وجود دارد که بالا رفتن از آن برای یک فرد معلول یا کسی که مشکل و محدویت حرکتی دارد امکان پذیر نیست. معابر و پله‌ها غالبا سطح صاف دارند و معابر با سنگها مرمری و بسیار صیقلی پوشانده شده‌اند و نیز پله‌ها فاقد نرده و دستگیره‌ است و لذا عبور از آنها برای کهنسالان و معلولین بسیار مشکل و گاهی غیر ممکن است.

    سوغات مکه عبارتند از: تسبیح یا مسبحه؛ جانماز؛ سرمه؛ عطر و عطور؛ کلاه سفید مردانه؛ عبای مردانه؛ روسری و سربند نماز؛ البسه و قماش؛ لوازم الکترونیک از قبیل دوربین عکاسی و فیلمبرداری؛ و نیز قرآن و کتابهای اسلامی.

    در مدت اقامت ما در مکه در نزدیکی حرم، یک ساختمان چهار طبقه فرو ریخت و لذا شماری از زائران زیر آوار جان باختند. این حادثه اسف‌بار در بعدازظهر روز پنجشنبه 16 دی ماه 84 مصادف با روز پنجم ذیحجه روی داد.

    همه نگرانی و دلهره و تشویش درونی من و دیگر زائرانی که شرایط بدنی مشابه من دارند، مربوط است به ایام اعمال حج تمتع؛ یعنی روزهای هشتم ذیحجه تا غروب روز دوازدهم ذیحجه. الحمد لله این ایام نیز به سلامت و موفقیت برگزار گردید و من توفیق یافتم که شخصا این اعمال را انجام دهم.

    در مدت اقامت کاروان ما در مکه، دو سه همایش برگزار گردید که در آنها حضور یافتم. اما بهترین همایش این دوره، مربوط به ایرانیان خارج از کشور بود که سالن اجتماعات قصر حسن عابد برگزار گردید و من در ردیف اول همایش حضور یافتم. در آنشب جمیل خالدی هنرمند پاوه‌ای اشعار عرفانی شیوایی را با صوت حزین و دل‌انگیز خواند و همگان را به فیض رسایند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده + 20 =