آیت ‌الله شیخ محمد مردوخ کردستانی را بیشتر بشناسیم

دکتر سوران کردستانی


خاندان مردوخیان كردستان

یكی از كهنترین خاندانهای معنویت‌گستر و مروج عرفان و شریعت اسلامی در كردستان ایران، خاندان مردوخیان اورامان می باشد كه قرنها است از سوریه به كردستان اورامان مهاجرت نموده‌‌اند و پس از ورود به این سرزمین كوهستانی و صعب‌العبور، مورد توجه و تكریم اهالی آن سامان قرار گرفته‌اند و سجایای ممتاز و حسن سلوك ایشان در نظر اهالی آن دیار جلوه‌گریها داشته است و هم‌ازینرو مؤمنان و جویندگان نور معرفت از هر سو بر گرد شمع وجودشان پروانه‌آسا حلقه زده‌اند و از انوار وجود معنویت‌گسترشان مستفیض و بهره‌یاب گشته‌اند.

نخستین شخصیت برجسته خاندان مشایخ مردوخی اورامان، امیر محمِد بابامردوخه بوده كه در قرن هشتم هجری قمری به محلّی كه بعدها به مناسبت ورود ایشان «دشت شامیان» نام گرفته، وارد گردیده است.

مؤلّف تاریخ كُرد و كردستان در زمینه تاریخ و نحوه ورود و چگونگی انتشار خاندان مشایخ و عرفای مردوخی در سرزمینهای كُردنشین خاورمیانه و دیگر بلاد اسلامی، می نویسد:

«درویش امیر محمِد مردوخ شهیر به بابا مردوخه كه اعلیجد مشایخ و موالی مردوخی صفحه كردستان است. اهل قریه مردوخ از توابع شام بوده.. در سنه 737 هجری هنگام استیلای امیر شیخ حسن جلایری بر آذربایجان و بغداد كه دولت آلیخانی در عراق تشكیل شد. بابا مردوخه با جمعی از اقوام و خویشاوندان خود از شام به خاك اورامان هجرت نموده مدتی در دشت شامیان كه به همین مناسبت به این اسم مسمی گشته سیاه‌چادر زده و سكونت كرده‌اند. اهالی اورامان و اطراف آن مراتب زهد و ریاضت و پرهیزكاری بابامردوخه را مشاهده نموده‌اند. اعتقاد كامل نسبت به او پیدا كرده‌ عموماً مرید او شده‌اند و از صمیم قلب او را پرستش كرده‌اند و در معنی مقام قطبیت و غوثیت را در آن محال پیدا كرده است و او را بابا مردوخه خطاب نموده‌اند و پس از فوتش مردمان اطراف و نواحی او را پیرمحمد اورامی گفته‌اند.. بابامردوخه.. از جمله نود و نه پیر كبار اورامان است. مرقد او در شهر اورامان می باشد. عموم مشایخ مردوخی از او تشكیل سلسله داده‌اند. كلمه بابا دلالت دارد بر اینكه درویش میرمحمد مردوخ سید بوده است؛ زیرا اهالی اورامان كلمه بابا را فقط بر سید اطلاق كرده‌اند.. بابامردوخه در سنه 680 هجری متولد شده و در نود و نه سالگی متأهل گشته. در سنه 790 فوت نموده. صد و ده سال عمر كرده است.. در سنه 778 در زمان امیر اسعد ملقب به امیر جیاشا ـ یعنی هنگام سلطنت سلطان مرادخان اول در مملكت عثمانی ـ بر حسب خواهش پیرشهریار اورامی، دختر شیخ شهاب‌الدین دزآوری را عقد نموده .. از او یك پسر متولد شده، اسم او را مولانا گشایش گذاشته‌اند. پس از بلوغ در نزد شیخ حسن مولاناباد تحصیل علم كرده و به اورامان مراجعت نموده و به مولانا گشایش اشتهار یافته است. مولانا گشایش در سنه 842 شروع به تبلیغ اسلام و نشر احكام نموده در سنه 873 از دنیا درگذشته است از او دو پسر بجا مانده. عباس اعلیجد قضات اورامان است و عبدالغفار اعلیجد مشایخ دگاشیخان و تخته و باقل‌آباد و قزلبلاق و هزاركانیان و میرگه‌سار و دژن و تنگیسر و كاشتر و محال قره‌داغ و نواحی سلیمانیه و شهر سنه‌دژ و سائر مشابخ مردوخی است كه به بغداد و بیروت و مصر و ازمیر و سائر ممالك خارجه پراكنده شده‌اند.»

شجره‌نامه خاندان مشایخ مردوخی از سادات حسنی‌نسب كردستان

شجره‌نامه خاندان آیت‌الله شیخ محمد مردوخ كُردستانی (رحمهالله علیه)

رشته نسبی آیت‌الله شیخ محمد مردوخ كردستانی، بر اساس شجره‌نامه این خاندان كه به مْهر علما و مشایخ كبار كردستان ممهور گردیده و مورد تأیید قرار گرفته، از این قرار است:

شیخ محمد مردوخ ملقب به «جمال‌الدین» و شهیر به «آیت‌الله كُردستانی» بن شیخ عبدالمؤمن امام جمعه، بن حاج شیخ جمال‌الدین امام جمعه، بن شیخ عبدالمؤمن امام جمعه، بن شیخ شمس‌الدین، بن شیخ عبدالغفار، بن شیخ شمس‌الدین ولی، بن شیخ عبدالغفار، بن مولانا گشایش، بن امیر محمد شهیر به «بابا مردوخه»، بن شیخ یوسف، بن شیخ سلیمان، بن شیخ محمد نسیم، بن شیخ عبدالكریم، بن شیخ شهاب‌الدین، بن شیخ عبدالله، بن شیخ قاسم، بن شیخ اسمعیل، بن شیخ ابراهیم، بن شیخ عبدالله، بن شیخ عیسی، بن شیخ حسین، بن شیخ محمد علی، بن سید حسن طبرستانی، بن زید، بن محمد قائم بالحق، بن زید، بن محمد، بن ابومحمد اسمعیل، بن ابومحمد حسن، بن ابوالحسن زید (الجواد الابلج)، بن حضرت امام حسن مجتبی (رض)، بن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (كرم الله وجهه) و حضرت سیده النساء العالمین فاطمه الزهراء (رضی الله عنها و سلام الله علیها) بنت سیدنا و مولانا محمِد رسول‌الله (صلی الله تعالی علیه و سلّم).

شیخ محمد مردوخ‌ درشب 27 رجب 1297 هجری قمری مطابق با 1259 هجری شمسی در سنندج ولادت یافته و بسال 1354 هجری شمسی مطابق با 1395 هجری قمری در سنندج، بسن 98 سالگی، جان به جان‌آفرین تسلیم نموده، و بر فراز تپه‌ای در روستای نوره واقع در نزدیكی سنندج، روی در نقاب خاك كشیده است. وی یكی از برجستگان بلند‌آوازه و نوابغ خاندان سادات مردوخی و از علمای طراز اول كردستان و بشمار است. وی در جمیع علوم معقول و منقول عصر خویش و كلیه شاخه‌های علوم اسلامی صاحبنظر و استاد شناخته شده و در زمینه‌های متنوعی از این عرصه گسترده، دارای تألیفات و رسالات ارزشمند بوده است كه بسیاری از این آثار منتشر گردیده است.

افزون بر موارد یادشده فوق، وی در رشته‌های گوناگونی از صنایع و هنرهای زیبا مهارت و تبحر چشمگیری داشته است. شیخ محمد مردوخ علاوه بر قابلیتهای خداداد مذكور، در زمره ادبای توانای كُرد محسوب می گردد؛ به طوریكه به اغلب گویشهای زبان كُردی تسلط داشته و در همین زمینه واژه‌نامه‌ای موسوم به فرهنگ سه‌زبانه كردی/ فارسی/ عربی تألیف نموده است. نیز وی از ذوق و قریحه شاعری برخوردار بوده و به سه زبان كردی و فارسی و عربی، در مناسبتهای مختلف شعر سروده است. مضامین اشعارش گاهی نعت و مدح پیامبر(ص) و وصف طبیعت، و زمانی فلسفه و قضایای علمی و مسایل دینی، و گاهگاهی هجو، اما بیشتر اوقات اجتماعی بوده و جهت تنویر افكار عمومی سروده شده است. وی در اشعار و منظومه‌هایش ابتدا «اخگر» و بعدها «آیت» تخلص می نموده است. دیوان اشعارش توسط خود او در سال 1352 هجری شمسی گردآوری و بازنویسی شده است، موجود می باشد، ولی تاكنون به چاپ نرسیده است.

آن بخش از تألیفات شیخ محمد مردوخ كه به طبع رسیده است، به شصت اثر بالغ می گردد كه مشهورترین آنها عبارتند از:

تاریخ كرد و كردستان در دو مجلد؛ فرهنگ مردوخ در دو مجلد؛ فقه‌ محمدی در چهار مجلد؛ اصول فقه؛ صرف محمدی؛ نحو محمدی؛ منطق محمدی؛ حساب و هندسه و جبر و مقابله؛ مواریث؛ رموز آفرینش؛ خلاصه الاحكام؛ منتخب الخواص؛ عقیده اسلامی؛ اصلاح مصطلحات؛ ندای اتحاد؛ حل اختلاف؛ بطلان تثلیث؛ رد بابی و بهایی؛ دستور حضرت امیر(ع) به مالك اشتر؛ برجستگان جهان؛ منظومه شطرنج‌نامه كردی؛ شطرنج‌نامه به فارسی؛ زمین و انسان؛ دین و آیین؛ ام‌الكتاب؛ مناسك حج؛ دانش و دین؛ رهنمای سعادت؛ چاره بدبختی؛ رهبر بشر؛ سرمایه هدایت؛ مائده؛ گفتارها؛ جهان‌نما و ..

شیخ محمد مردوخ علاوه بر فعالیتهای گسترده علمی ـ دینی، در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی عصر و دوره خویش مشاركت فعال داشته است كه از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1ـ شیخ محمد مردوخ از حامیان جنبش مشروطیت، و از یاران و همفكران آقا شیخ فضل‌الله نوری بوده است.

2ـ شیخ محمد مردوخ یكی از مجاهدان كرد مسلمان در جنگ بین‌الملل اول بوده و همراه با مشایخ نقشبندی اورامان در جهاد علیه روسیه تزاری شركت داشته است.

3ـ شیخ محمد مردوخ از روحانیون طرفدار وحدت اسلامی و تقریب مسلمان بوده و در راستای این هدف مقدس، به شیوه‌های گوناگونی از زمینه‌سازیهای فرهنگی و اجتماعی دست زده است؛ از جمله برای اولین بار در كردستان و شهر سنندج، یك دستگاه چاپ سربی وارد كرده و برای تنویر افكار عمومی روزنامه ندای اتحاد را منتشر ساخته است.

4ـ شیخ محمد مردوخ در خلال دهه‌هایی از عمر خویش با ظلم حكام و نفوذ متنفذین محلی مبارزه كرده و در این راه، مشكلات و گرفتاریهای فراوانی را تحمل نموده است. حتی پنج بار به طور مشخص به جان وی سوءقصد شده كه در هر پنج بار به سلامت از مهلكه رسته است.

به اختصار، وی در عهد شش پادشاه و قریب به یك قرن زیسته؛ در حدود هشتاد سال (از 1314 تا حوالی 1386 هجری قمری) با مسایل دینی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه خویش به طور فعال رویاروی بوده؛ متجاوز از یكصد كتاب و رساله تألیف و تصنیف نموده؛ و همانطوریكه خود وی مدعی بوده كه بیست وسه سال پیش از مرگش تاریخ وفات خویش را پیش‌بینی نموده، در حالیكه از مال دنیا هیچ اندوخته و نقدینه‌ای بر جای ننهاده، به مرگ طبیعی درگذشته است.

بنا به دستخطّی كه از آیت‌الله شیخ محمد مردوخ در دست است، و همچنین بر اساس روایات شفاهی مردم كردستان، و نیز بر اساس دیگر منابع مكتوب در این زمینه، وی در سال 1327 هجری شمسی زمان مرگ خویش را بسال 1354 هجری شمسی، پیش‌بینی نموده و مكتوب حاوی خبر مذكور را به دوستان و برخی از معتمدین شهر سنندج سپرده است. به دیگر بیان، مردوخ 27 سال قبل از وفاتش، تاریخ پرواز جان از قفسِ تنش را مشخص نموده و بنا به تعبیر خود او، یار مؤتمٍنش ـ خداوند ـ این موضوع را پیشاپیش از طریق الهام، به او خبر داده است. این موضوع را مرحوم احمد حواری‌نسب در تكمله‌ای كه بر ترجمه كتاب «دانشمندان كرد در خدمت علم و دین» نگاشته، متذكّر گردیده است:

«او در سال 1327 شمسی مطابق دستخط موجود، مرگ خود را در سال 1354 پیش‌بینی نموده بود كه در شب جمعه بیست و یكم شهریور همان سال مطابق با پنجم رمضان المبارك قمری فرمان حق را لبیك گفته به سرای جاوید شتافت»[1].


و اینك اشعار حاوی پیش‌بینی مذكور و سپس عین دستخطّ آیت‌‌الله شیخ محمِد مردوخ:

«تاریخ پرواز جان از قفس تن»

همای جان قفسی گشته در بدنم
حجاب جان بْوُد این تن وگرنه عالم غیب
مرا به عالَم لاهوت جایگاه بْوُد
مقام وصل مقامی است ایمن و دلكش
علاج اهرمن ای جان، رهایی از هوس است
من آن یگانه كَسُم در جهان، كه مرگ‎ْ مرا
برای سالْمُهٍ مرگ خویش «آیت» گفت:

خوش این زمان كه رها شد همای جان ز تنم
عیان بْوُد بُرِ من، چون حجاب بُر فٍگنم
چه جای وقفه بْوُد خاكدانِ پْر مٍحُنم
زهی مقام كه نَبًوُد هراس ز اَهرِمنم
از این به محفل جانان چو شمع انجمنم
بمن ز پیش خبر داد یار مؤتَمُنم
به سال سه صد و پنجاه و چهار تن فٍگنم


نمونه‌ای از اشعار آیت‌الله شیخ محمد مردوخ، در میلاد حضرت ختمی مرتبت(ص):

«سرور عالَم، محمِـد، شاهباز لامكان»

از سروشِ لامكان آمد بگوشم این خطاب
جلوه ذات است یا خود مولٍد خیرْالبشر
جذبه عشق است اندر نغمه مٍزمار و نِی
پایكوبان، دف‌زنان، افتان و خیزان انس و جان
در صف كَروبیان آشوب و شورش در گرفت
رِند و زاهد، شوخ وشاهد، پیر و برنا، مرد و زن
جمله را در سر نشاط و جمله غرق انبساط
یك جهان دیگر امشب شد هویدا در جهان
مغز گردون تازه شد كز گل گلاب آمد برون
ماه و انجم جمله می رقصند با هم در فلك
گو مغنی لحنِ شهرآشوب بنوازد كه چون
آفتاب از وجد می رقصد بهنگام كسوف
مجلس از خورشید روشن گشته یا از نور حق
سروَر عالَم محمِد، شاهباز لامكان
غره اسلام و سلخ كفر و ماهِ مكرمت
جوهر هر چار عنصر، ناظم هر پنج حس
اولین نور تجلی، آخرین فرد رُسْل
هستیِ كَو‎‎‎ْن و مكان باشد طفیلِ ذات او
گر وجود او نبودی آفرینش را سبب
صورتش را كٍلكٍ حق بر لوحِ امكان چون نوشت
چون نهادی پای بر روی زمین از روی رشك
ز آدم و حوا هنوز اندر جهان نامی نبود
از عدم بیرون نیامد بچه هستی هنوز
بی وَلای او نگردد هیچ طاعت سودمند
هر جنینی را كه نَبًوُد مْهر مٍهرش بر جبین
آدم ار دانستی از نسلش بزاید این خلف
«آیتا» نَبًوُد روا در وصفش آنسوتر روی

جشن مولود است و هنگام خروش شیخ و شاب


قصیده دیگری از آیت‌الله شیخ محمد مردوخ، در زمینه یكی از كهنترین مقولات كلامی در جهان اسلام:

«جبر و اختیار»


یا كه اندر عرشِ رحمت گشته امشب فتحِ باب
شورشِ عشق است اندر ناله دف و رباب
پیر و برنا از طرب چون كودكان وقت شباب
قدسیان رقصان و افكنده همه از رخ نقاب
زشت و زیبا، كور و بینا، میر و مولا، شیخ و شاب
جمله را در دل مسرت، جمله از شادی خراب
اینكه می بینم به بیداری است یا رب! یا به خواب؟
شد جهان روشن كه از مشرق برآمد آفتاب
كز پُیِ رجمِ شیاطین آمده سوزان‎ْ شهاب
خواهم امشب شورشی برپا كنم یا انقلاب
زآنكه خواهد روی خود را چون بلال اندر خضاب
یا كه رخسار پیمبر گشته ظاهر، بی‌نقاب
آنكه پیش هستیش كَو‎ْن و مكان در اضطراب
آفتابِ اوجِ عزت، آیه فصلُ‌الخٍطاب
صاحب هر هفت دوزخ، مالك هر هشت باب
مظهر اسماء حْسنی، ملجأ یومُ الحساب
چشمه خورشید از نور جمالش بهره‌یاب
تا ابد رخساره هستی بماندی در حجاب
بهرِ مٍرآتِ جمالِ خود نمودش انتخاب
آسمانْ فریاد كردی «لَیًتَنی كُنْتُ تُراب»
او همی كردی تلاوت روز و شب اُمّ‌الكٍتاب
او یتیمان را نوازش كردی از بهرِ ثواب
بی رضای او نباشد هیچ دعوت مستجاب
باز برگردد ز زِهدان قهقراء، بر صُلبِ باب
دانه را بی مُكر شیطان خورده بودی با شتاب
خُرده‌بینانند در مجلس، عنان واپس متاب

گر كه به اختیار من خَلق شده است كار من
از چه غم و اَلَم شده بار گران به دوش من
از چه شده است چون خَزَف فضل و هنر به بخت من
از چه اشاره می كند چهره و زلفٍ مُهرْخان
برق قضا چو می جهد ز ابر قَدُر به حكمِ كُن
موجب اختیار من همان بْوُد كه گفته‌اند:
موج خمار می زند چشم مُلَنگ گلرْخان
هیچ نمی توان گذشت از لب و چهره بْتان
تهمت اختیار اگر بهر كُن و مُكُن بْوُد
من كه به جبر آمدم، باز به جبر می روم
شهرتِ اختیار تو، نیست مگر ز جبر من
شركِ جُلی است دلبرا در بُرِ اهل معرفت
من به فساد مایلم، تو به نظام قایلی
آنچه تو دانی آن بْوُد، آنچه تو خواهی آن شود
دیوم اگر فرشته‌ام، به دست تو سرشته‌ام
هیچ به هم نمی خورَد گردش چشم واعظا
در پس پرده، لحظه‌ای، «آیت» اگر نظر كند

بُهرِ چه واژگون شده گردش روزگار من؟
از كه شده است ناتوان، این تنِ بردبار من؟
از كه چو لاله پر ز خون این دل داغدار من؟
چهره‎ْ به روزِ روشن و، زلف‎ْ به شامِ تار من
كیست كه حفظ می كند خرمن و كشتزار من؟
جبر شده است در ازل، علتٍ اختیار من
جبر گرشمه‌شان نگر، قاید اختیار من
چونكه ز تار زلفشان رشته شده مهار من
رمز الست كرده حُل عْقده كار و بار من
بین دو جبر اختیار!! ای بت هوشیار من؟
جبر ترا خبر دهد قولِ به اختیارِ من
فرض دو اختیارِ ضد، در من و كردگار من!!
گر به من است اختیار، باش در انتظار من
من چه كنم، گناه من چیست بگو نگار من؟
میوه باغ جبر توست خُفیه و آشكار من
از ره عقل اگر شوی، یك دله همشعار من
جمله بر او عیان شود، بازی پرده‌‌دار من


مؤلف تاریخ مشاهیر كرد درباره مردوخ می نویسد:

«دانشمندی بود كه عمری را در مطالعه و بحث و فحص و شركت در مبارزات سیاسی و امور اجتماعی سپری نمود .. مردوخ مردی بود با قامتی بلند و اندامی كشیده و خوش‌سیما، دارای بیانی شیوا و قلمی توانا؛ نثر را چه فارسی و چه عربی در كمال روانی و فصاحت و سادگی می نوشت، هیچگونه تكلف و تصنعی در نوشته‌ها و مكتوبات وی مشاهده نمی شود. گفتارش جاذبه خاصی داشت و در مناظره و مباحثه علمی و مذهبی دارای شیوه خاصی بود و با این شیوه اغلب طرف صحبت را وادار به سكوت می كرد.. مردوخ در بیشتر علوم اسلامی بصیرت داشت، و در برخی هم متخصص بود. پاره‌ای از علوم غریبه را نیز می دانست»[2].

1/ دانشمندان كُرد در خدمت علم و دین، نوشته ملا عبدالكریم مدرس، ترجمه احمد حواری‌نسب، ص 572.

1/ تاریخ مشاهیر كرد، جلد 2، صص 402 ـ 403.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه × 5 =