جايگاه و قرابت زبانهاي كردي و فارسي و تأثيرآنها بر يكديگر
دكتر سوران كردستاني، محقق و نويسندة كرد ايراني
فهرست مطالب
خلاصة مقاله
مقدمه
بخش اول
مقدمهاي در شناخت زبان كردي
جايگاه زبان كردي و فارسي در ميان خانواده زبانهاي هند و اروپايي و السنه ايراني
گويشهاي زبان كردي
ادبيات شفاهي كردي و پيشينيه ديرينه آن
بخش دوم
بررسيهاي مرفولژيك
مقايسه واژگان كردي و فارسي براي يافتن وجه يا وجوهي از تشابه و اشتراك در ميان آنها
بخش سوم
واژگان دخيل كردي در فارسي
بخش چهارم
نقش زبان كردي در شكوفايي زبان رسمي فارسي
منابع و مآخذ
خلاصة مقاله
از آنجايي كه كشور عزيز ما ايران مهد چندين قوم باستاني است كه همواره داراي يك سرنوشت مشترك تاريخي بودهاند و اين اقوام ناگزير به يك زبان ادبي يا نوشتاريِ مشترك نياز داشتهاند و اين نياز عمومي، لاجرم يك كوشش همگاني را مي طلبيده است، لذا ايرانيان همه با هم، و هر قوم به فراخور خويش در اين زمينه نقش مؤثري ايفا نموده و در راه نيل به يك زبان ادبيِ مشترك كوشيدهاند؛ و بنابراين حاصل اين كوششهاي درازآهنگ است كه زبان شيرين ادبيات مشترك ايراني، مشهور به «فارسي دري» پديد آمده و با گذشت سدههاي پي در پي شكوفا گشته و به بار نشسته است. بدينسان، ادبيات اقوام ايراني ثمره و مردهريگ اين همدلي و همزباني ملي است. از اينرو، زباني كه در جهان به فارسي مشهور گشته است و ظاهراً به زبان قوم پارس اطلاق مي شود، در واقع يك زبان ادبي و نوشتاري ملي است كه در پديد آمدن و رشد و بالندگي آن همة آحاد ايراني سهيم بودهاند و هر گوشهاي از اين زبان، نشان از موجوديت و هويت يكي از اقوام ايراني دارد. بدينگونه، با گذشت زمان، رفته رفته هر قومي در گوشهاي از اين سرزمين، اين زبان ملي را تقويت كرده و تحكيم بخشيده و واژگان و اصطلاحاتي به آن افزوده و آن را غني ساخته و البته به طور متقابل، واژهها و تعبيراتي نيز از آن وام گرفته و اين زبان را انتشار داده و اعتبار بخشيده است
فلات ما ايران خاستگاه و مام همة اقوام ايراني است و زبان ملي ايران ـ فارسي ـ زبان مشترك همة ايرانيان و تمام كساني است كه به نحوي به فرهنگ ايراني پيوستهاند و ايرانيان و غير ايرانيانِ پيوسته به مجموعة فرهنگ ايراني، در ايجاد و رشد و تكامل اين زبان شركت فعالانه داشتهاند و اين مشاركت همواره بر اصل اختيار و بر اساس انتخاب استوار بوده و پديدهاي طبيعي و واكنشي دوجانبه بوده است؛ و لذا هريك از زبانهاي قومي در شكلگيري زبان ملي ايران نقش داشته است
از اينرو، و بنابر همين اصل، بايد انتظار داشت كه يك مجموعه نقاط مشترك و وجوه تشابه بين آنها وجود داشته باشد و حتي بايد به خود جرأت داد و ادعا نمود كه مجموعهاي از لغات و اصطلاحات و تعبيرات هريك از زبانهاي ايراني در زبان ملي فارسي قابل رديابي است و بالعكس
بنا بر اصل تأثير هر زبان بر زبانهاي همساية آن و متقابلاً تأثر آن زبان از زبانهاي همسايه، مي توان اثبات نمود كه زبان فارسي از ديگر زبانهاي ايراني و از جمله زبان كردي، متأثر گشته و به طور متقابل فارسي بر كردي نيز تأثير بر جاي نهاده است. به عبارت ديگر، همانطوريكه در بخش واژگان دخيل ديگر زبانها در كردي بيان خواهد شد، به همان نسبت كه مي توان واژگان دخيل فارسي را در كردي نشان داد، نيز مي توان واژگاني را از زبان كردي برشمرد كه به زبان فارسي داخل شدهاند
از بررسي دورههاي متمايز تاريخ ادبيات كردي پس از اسلام، چنين بر مي آيد كه در چندين دوره، فارسي به طور مشخص زبان ادبي نوشتاري رايج در يك منطقه يا بخشهايي از سرزمينهاي كردنشين خاورميانه بوده است. از اين گذشته، در هر دورهاي از ادوار مشخص تاريخ ادبيات ايران، شاعران كرد و پارسيسرايان كردتبار ظهور كردهاند و در كهكشان فرهنگ ايرانزمين و به ويژه در آسمان شعر و ادب پارسي چونان مٍهر درخشيدهاند و آثاري نفيس و فراموش ناشدني آفريدهاند كه اين يادگارها هماره از مايههاي سربلندي و شهنازي هر ايراني بشمارند
به طور خلاصه، در اين مقاله، نگارنده در خلال يك مقدمه و چهار فصل، پيرامون موضوع «جايگاه و قرابت زبانهاي كردي و فارسي و تأثير آنها بر يكديگر» به ترتيب زير بحث نموده است
اولاً ـ به تعيين و تبيين جايگاه زبانهاي كردي و فارسي در ميان خانوادة زبانهاي هند و اروپايي پرداخته است
ثانياً ـ به پيشينة زبان كردي و ادبيات فولكلوري آن اشاره نموده است
ثالثاً ـ گويشها و لهجات مختلف زبان كردي را بر شمرده است
رابعاً ـ در راستاي بررسيهاي مْرفولژيك و يافتن مشتركات اين دو زبان، به مقايسة واژگان كردي و فارسي دست زده است
خامساً ـ ليستي از واژگان كرديِ دخيل در زبان فارسي را ارائه كرده؛ و سرانجام با تأكيد بر نقش زبان كردي در شكوفايي زبان رسمي فارسي، مقاله خويش را به پايان برده است
مقـــدمه
پويايي هر زباني در بستر زمان، از نشانههاي بارز تداوم حيات فرهنگي سخنگويان به آن زبان است و پرداختن به انگيزههاي اين پويايي و تداوم، از اهم وظايف فرهنگپژوهان و محققين فرهنگ و ادب مي باشد. اين موضوع به ويژه از ديدگاه جامعهشناسي و تحقيقات مردمشناسي حائز اهميت است؛ زيرا زبان به خودي خود يك پديدة جمعگرا است و از امهات راههاي پيوند فرد با جامعة پيرامون خود به شمار مي رود. بنابراين، پويايي و تداوم هر زباني نشانگر كاربردِ مثبت آن زبان در جامعه است. از اينرو، يك زبان زنده و پويا سندي است قاطع و انكارناپذير و گويا از تداوم حيات فرهنگي سخنگويان به آن زبان؛ و نيز شكوفايي و بالندگي آن زبان، بيش از هر عامل ديگري بيانگر دارا بودن پتانسيل قويِ جاذبه و قوام و قوت سرشتي آن زبان مي باشد
اما به روزگار ستمشاهي، زبان ملي ايران ـ مشهور به فارسي ـ به عنوان يك زبان غالب و قاهر در برابر زبانهاي اقوام ايراني مطرح شده است كه اين ديدگاه خود يك كژبيني آشكار است و بيترديد رگههايي از قومپرستي و تعصبات نژادي در آن به چشم مي خورد و البته خيانتي است از نوع شكستن وحدت كلمة ملت ايران و جلوگيري از تحكيم روابط فرهنگي، تاريخي، سياسي و اجتماعيِ اقوام مسلمان ايراني
از آنجايي كه كشور عزيز ما ايران مهد چندين قوم باستاني است كه اين اقوام همواره داراي يك سرنوشت مشترك تاريخي بودهاند و ناگزير به يك زبان ادبي يا نوشتاريِ مشترك نياز داشتهاند و اين نياز عمومي، لاجرم يك كوشش همگاني را مي طلبيده است، لذا ايرانيان همه با هم و هر قوم به فراخور خويش، در اين زمينه نقش مؤثري ايفا نموده و در راه نيل به يك زبان ادبي مشترك كوشيدهاند و حاصل اين كوششهاي درازآهنگ است كه زبان شيرين ادب مشترك ايراني، مشهور به «فارسي دري» پديد آمده و با گذشت سدههاي پي در پي شكوفا گشته و به بار نشسته است و بدينسان، ادبيات ايراني ثمره و مردهريگ اين همدلي و همزباني ملي است. از اينرو، زباني كه در جهان به فارسي مشهور گشته و ظاهراً به زبان قوم پارس اطلاق مي شود، در واقع يك زبان ادبي و نوشتاري ملي است كه در پديد آمدن و رشد و بالندگي آن همة آحاد ايراني سهيم بودهاند و لذا هر گوشة اين زبان نشان از موجوديت و هويت يكي از اقوام ايراني دارد. با گذشت زمان، رفته رفته هر قومي در گوشهاي از اين سرزمين، اين زبان ملي را تقويت كرده و تحكيم بخشيده و واژگان و اصطلاحاتي به آن افزوده و آن را غني ساخته و البته به طور متقابل، واژهها و تعبيراتي نيز از آن وام گرفته و بدينگونه، اين زبان را انتشار داده و اعتبار بخشيده است
بدينسان، زبان فارسي را نبايد زباني غالب دانست كه با اجبار و اكراه بر اقوام ايراني تحميل گرديده است؛ يعني آنكه نبايستي چنين پنداشت كه بر اثر الزام و رسميت قانوني آن، ديگر زبانهاي ايراني در برابر آن مقهور و مغلوب گشتهاند. از سويي، در گذشتهاي نه چندان دور، اساساً زبان اقوام ايراني را گويشهاي محلي و لهجههاي نيمبندي از فارسي مي دانستند و با اين خطمشي بجاي پروراندن و آراستن يك زبان ملي و محبوب كه زبان مشترك همة آحاد يك ملت است، يك عقدة ملي ايجاد مي كردند و شيرازة وحدت و يكپارچگي طبيعي ملي ـ مذهبي را از هم مي گسلانيدند و آگاهانه يا ناآگاهانه آب به آسياب بيگانگان مي ريختند و آن پيوستگي فرهنگيِ درازآهنگي را كه با گذشت سدهها در اين سرزمين كهن پديد آمده است، به مخاطره مي انداختند
اين كمينة خدمتگزار فرهنگ و ادب ايران، سالها در اين باره انديشيده و اكنون جداً بر اين باور است كه سرزمين ايران در قوم پارس و زبان فارسي و استانهاي فارسنشين منحصر نمي شود، بلكه فلات ما ايران خاستگاه و مام همة اقوام ايراني است و زبان ملي ايران ـ فارسي ـ زبان مشترك همة ايرانيان و تمام كساني است كه به نحوي به فرهنگ ايراني پيوستهاند و ايرانيان و غير ايرانيانِ پيوسته به مجموعة فرهنگ ايراني، در ايجاد و رشد و تكامل اين زبان شركت فعالانه داشتهاند. نيز اين مشاركت همواره بر اصل اختيار و بر اساس انتخاب استوار بوده و پديدهاي طبيعي و واكنشي دوجانبه بوده است و هريك از زبانهاي قومي در شكلگيري زبان ملي نقش داشته است
از اينرو، و بنابر همين اصل، بايد انتظار داشت كه يك مجموعه نقاط مشترك و تشابه، بين آنها وجود داشته باشد و حتي بايد به خود جرأت داد و ادعا نمود كه مجموعهاي از لغات و اصطلاحات و تعبيرات هريك از زبانهاي ايراني در زبان ملي فارسي قابل رديابي است و بالعكس
جان كلام آنكه، شيريني زبان فارسي بر اثر شهدي است كه با آن عجين مي باشد و اين شهد، از نوش همة زبانهاي ايراني برگرفته شده و سرشته گشته است. در نتيجه، اگر تداوم حيات زبان فارسي را تنها به رنجهاي سي سالة فردوسي و ديگر گويندگان پارسي نسبت بدهيم، مي بايستي قرنها پيش از اين، فارسي از ميان مي رفت. زيرا يك زبان پويا تنها به مقطع خاصي از زمان وابسته نيست و بديهي است كه هر زباني از آنِ همة سخنگويانش در تمامي ادوار تاريخ تداوم آن زبان است. آري فردوسي فارسي را زنده نگاه داشت، اما در عهد و عصر و زادگاه خويش. در حالي كه زنده ماندن فارسي در سراسر قرون و اعصار گذشته، همت والاتري مي خواهد و به انگيزة مهمتري نياز دارد كه آن همت، مربوط به همة ايرانيان در طول تاريخ ايران، و آن انگيزه همانا نياز به يك زبان مشترك است در سرزميني چند قوميتي؛ و البته اين نكتة باريكتر از مو را هرگز نبايد فراموش كرد كه رمز درك وحدت ملي و يكپارچگي فرهنگي ما نيز در آنست و اگر اينچنين نمي بود، آنگاه كه برخي قصد داشتند رسمالخط كردي را از الفباي عربي ـ فارسيِ دستكاري شده به حروف لاتيني تغيير بدهند، با مخالفت علما و ادباي كرد مواجه نمي شدند و بديهي است كه اين مخالفت به جهت پيشگيري از قطع اين همبستگي ملي ـ ديني صورت پذيرفته و به منظور حفظ قرابت طبيعي و تاريخي رسمالخط عربي ـ فارسي با زبان كردي انجام گرفته است كه عربي زبان دين و آيين ما، و فارسي زبان مشترك فرهنگي ما ايرانيان مي باشد
درآمدي بر شناخت زبان كردي
كردي نام زباني است با چند گويش وابسته به آن، كه در سرزمينهاي كردنشين خاورميانه و عمدتاً در فلات ايران و دامنههاي شمالي سلسله جبال زاگروس رايج است
از ديدگاه زبانشناسي، كردي وابسته به خانوادة زبانهاي هند و اروپايي و به گروه زبانهاي ايرانيِ اين خانواده تعلق دارد
اهميت زبان و ادب كردي در بررسيهاي فرهنگي و پژوهشهاي ايران شناسي، علاوه بر قدمت و غناي ادبيات شفاهي آن، نقش اين زبان است در شكلگيري و شكوفايي زبان ملي ايران. چه، زبان كردي و به طور عموم مجموعة زبانهاي ايراني از ذخاير و پشتوانههاي بس ارزشمند زبان و ادبيات ملي اقوام ايراني به شمار است و شناخت و شناسانيدن و حفظ و اشاعة آن، به روشن شدن زواياي تاريك زبانشناسي و درك نكات باريك تاريخ ادبيات كمك بسزايي خواهد نمود و تدوين تاريخ كامل و جامع ادبيات ايراني را ممكن خواهد ساخت
در اينكه اصولاً كردي زباني است مستقل، با سير تكاملي مشخص و تاريخ ادبيات ويژه، هيچ ترديدي نيست و تحقيقات جامع زبانشناسي از سوي محققين و اساتيد زبانشناس فرنگي و ايراني، به ويژه در خلال سدههاي هيجدهم و نوزدهم و بيستم ميلادي، اين موضوع را به اثبات رسانيده است كه براي كسب آگاهي بيشتر در اين باره، مي بايستي به كتابهاي مطول و رسالات و مقالات مربوط به آن مراجعه نمود. اما در محدودة مجال كوتاه اين مقاله، در اينجا به عقيدة دو تن از اساتيد زبانشناس و ادباي طراز اول ايران كه سالها در زمينة ادبيات و زبانهاي ايراني به تحقيق و تتبع پرداخته و رسالات متعددي در اين عرصه نوشتهاند، اشاره مي كنيم
نخستين مستند بحث ما، نظر دكتر محمد معين، مؤلف چندين اثر ارزشمند، از جمله فرهنگ شش جلدي فارسي معين است دربارة زبان كردي؛ و دو ديگر عقيده استاد دكتر پرويز خانلري، مؤلف آثار گرانسنگي از جمله تاريخ سه جلدي «زبان فارسي» مي باشد در همين مورد
مستند اول
«كردي نام عمومي يك دسته از زبانها و لهجههايي است كه در نواحي كردنشين تركيه و ايران و عراق رايج است. زبان كردي اخص را كرمانجي مي نامند كه خود لهجههاي متعدد دارد، مانند: مكري، سليمانيهاي، سنندجي، كرمانشاهي، بايزيدي، عبدوئي، زندي. زبان كردي با دستة شمالي لهجههاي ايراني غربي بعض مشابهات دارد، و از زبانهاي مهم دستة غربي بشمار مي رود و صاحب اشعار و تصانيف، قصص و سنن ادبي است. هرچند كردي از حيث ساختمان مستقل است، ولي از زبانهاي اطراف يعني فارسي و عربي و تركي و ارمني در آن تأثير كردهاند و بسياري از لغات آن مقتبس از اين زبانهاست. اين زبان نمونة خوبي از گروه شمال غربي السنة ايراني است و مانند خود فارسي تحت تغييرات صوتي عمدهاي قرار گرفته كه در برابر آنها زبانهاي پشتو و بلوچي بسيار قديم به نظر مي رسد
مستند دوم
«نام كردي عادتاً به زبان مردمي اطلاق مي شود كه در سرزمين كوهستاني واقع در مغرب فلات ايران زندگي مي كنند .. در خارج اين منطقه نيز اقليتهاي كرد وجود دارند كه از آن جمله گروهي در شمال خراسان و گروههايي در جمهوريهاي شوروي ارمنستان و گرجستان و آذربايجان و عدة كمي نيز در تركمنستان به اين گويشها سخن مي گويند. در سوريه نيز يك اقليت كردزبان از چند قرن پيش به وجود آمده است .. اما زباني كه كردي خوانده مي شود شامل گويشهاي متعددي است .. از قرنهاي پنجم و ششم هجري آثار ادبيات شفاهي و كتبي كردي در مآخذ تاريخي ديده مي شود. كردي داراي ادبيات شفاهي وسيعي است كه قسمتي از آن توسط محققان اروپايي و ايراني در زمانهاي اخير گرد آمده و ثبت شده است»
جايگاه زبان كردي در ميان زبانهاي هند و اروپايي و ايراني
زبان كردي از دستة زبانهاي ايراني، از گروه زبانهاي آريايي (هند و ايراني) و از خانوادة زبانهاي هند و اروپايي به شمار است. سير تكامل اين زبان به سه دورة متمايز قابل تفكيك است
دوره اول ـ دورة كردي باستان: كه همان زبان مادي است و يا از شاخههاي اصلي آن محسوب مي گردد. اين دوره كمتر مورد پژوهش قرار گرفته است
دوره دوم ـ دورة كردي ميانه: كه اشعار كهن صيدي اوراماني ـ به ديالكت اورامان تخت بهترين نمونة آن است
دوره سوم ـ دورة كردي نو: كه هم اكنون در سرزمينهاي كردنشين خاورميانه بدان تكلم مي شود
جايگاه زبان كردي در ميان زبانهاي هند و اروپايي و ايراني در جدول زير نشان داده شده است
خانوادُ زبانهاي هند و اروپايي
گروه زبانهاي هند و اروپايي
يکم ـ گروه زبانهاي حٍتّي يا خٍتّي،
دوم ـ زبان تخاري،
سوم ـ زبان ارمني،
چهارم ـ گروه زبانهاي يوناني،
پنجم ـ زبان آلباني،
ششم ـ گروه زبانهاي ايتاليك،
هفتم ـ گروه زبانهاي سلتي،
نهم ـ گروه زبانهاي ژرمني،
دهم ـ گروه زبانهاي بالتي،
يازدهم ـ گروه زبانهاي اسلاوي.
دوازدهم ـ گروه زبانهاي آريايي يا (هند و ايراني) که خود مشتمل است بر چند دسته زير
يک/ دستة ايراني
الف ـ زبانهاي ايراني كهن شامل زبانهاي مادي، سكايي، فارسي باستان، اوستايي
ب ـ زبانهاي ايراني ميانه شامل زبانهاي پارتي، پارسي ميانه، كردي ميانه، سغدي ختني، خوارزمي
ج ـ زبانهاي ايراني نو شامل زبانهاي فارسي نو يا زبان رسمي ايران، كردي نو يا زبان امروزي كردان، پشتو يا پختو يا افغاني، بلوچي، تاجيكي، تاتي، تالشي، گيلكي، طبري يا مازندراني، آسي يا اُسٍتي
دوم/ دستة هندي
هندي، اردو، لندا، سندي، گجراتي، راجستاني، تراتي، بهاري، اوريا، بنگالي، آسامي، پنجابي، پُهُري، نپالي، سنگالي
ديالكتها (گويشها) و سوب ديالكتها ( لهجهها)ي زبان كردي
يکم ـ ديالكت يا گويش كردي شمالي مشهور به كرمانجي مشتمل بر لهجههاي بوتاني، باديناني، شمزيناني، بايزيدي، حكاري، گويش كردان سوريه (جزيره و قاميشلي)، گويش كردان جنوب آذربايجان غربي در ايران (ترگور، مرگور، سوماي برادوست)، گويش كردان جنوب روسيه (ايروان و گنجه)، گويش كردان خراسان رايج در مناطق قوچان، شيروان، رادكان، درگز
دوم ـ ديالكت يا گويش كردي مركزي مشتمل بر جندين سوب ديالكت يا لهجه
الف ـ لهجة اردلاني، دربرگيرندة گويش مردم سنندج، مريوان، كامياران، ديواندره، قروه و بيجار
ب ـ لهجة مكرياني، دربرگيرندة لهجات مردم مهاباد، سردشت، بوكان، اشنويه، پيرانشهر، نقده و بانه
ج ـ لهجة سليمانيهاي يا شيوة تكلم كردان شهر سليمانيه واقع در كردستان عراق
د ـ لهجة اربيلي يا شيوة تكلم كردان شهر اربيل كردستان عراق
سوم ـ ديالكت يا گويش كردي جنوبي مشتمل بر چندين سوب ديالكت يا لهجه
الف ـ لهجة اوراماني، مشتمل بر دو زيرلهجة تَختي رايج در اورامان تخت و توابع و زير لهجه لُهْوني رايج در پاوه و توابع
ب ـ لهجة كَلْهْري
ج ـ لهجة لَكي
د ـ لهجة فَيًلي
ادبيات شفاهي كردي و پيشينية ديرينة آن
طلايهدار و مقدمة فرهنگ و ادب هر قوم و ملتي، ادبيات شفاهي و روايي و نانوشتة آن است. قوم ديرزي و باستاني كرد، همچون ديگر اقوام ايراني مقيم فلات ايران، داراي ذخيرهاي غني و متنوع از منابع شفاهي و ادب روايي است كه نسل به نسل و پشت به پشت، به درازاي هزارهها و در طول سدههاي پيشين در بستر فرهنگ و ادب روان بوده و قفس سينهها را شكافته و دهان به دهان گشته، و در جريان اين ادامة حيات هماره شاخ و برگ پيدا كرده و غناي بيشتري يافته و بر تنوع و بار ارزشي آن افزوده شده است
ادبيات شفاهي كردان، دربرگيرندة مجموعهاي است رنگارنگ از اشارات اساطيري و افسانههاي باستاني و حماسههاي جذاب و منظومههاي داستاني دلانگيز و قصههاي شيرين و داستانهاي دلكش و پندها و امثال عبرتآموز پيشينيان و ترانهها و آٍوازهاي محلي و بومي كردستان كه اصالت و جذابيت آنها انكارناپذير است و پا به پاي ادبيات ساير ملل زندة تاريخ، هزارهها و سدهها را درنورديده و اكنون خودنمايي مي كند
بيتهاي فولكوري و حماسههاي كردي، آكنده است از عشق و شور و شيدايي؛ و صفا و صميميت در كرانههاي آن موج مي زند؛ از چشمههاي فياضش مهرباني و صداقت و انساندوستي مي جوشد و در پهنة آسمان آن ستارههاي آرزو سوسو مي زنند. اما با اين همه، ادبيات شفاهي كردي يك بعدي نيست؛ بلكه چونان آينهاي فراروي جامعه، زشتيها و تلخكاميها و نامراديها و ستمكشيها و شوربختيهاي مردم كرد را نيز مي نماياند و از فراز و نشيبهاي زندگي اين قوم داستانها در سينه اندوخته و عبرتآموزيها در كلام نهفته دارد. مجموعة منظومههاي فولكلوري، موسوم به «بُيًت»، پيشينهاي بس ديرينه دارد و زيباترين و بهترين يادگار دوران ادبيات نانوشتة كردي تلقي مي شود. اين منظومهها توسط بيتخوانان كرد در مناطق مختلف كردستان، پيوسته سروده و خوانده شده و مردم كرد به ويژه روستانشينان همواره دل و جان بدان سپرده و با شيفتگي تمام اين بيتها را در ذهن و بر زبانشان جاري ساخته و از آن پاسداري نمودهاند
ادبيات شفاهي كردي، با اين همه قدمت و غنا، دريغا تاكنون آنچنان كه شايسته است بدان پرداخته نشده و پژوهشهاي دامنهداري پيرامون آن صورت نگرفته است. تنها در دو سدة اخير، خاصه در نيم قرن گذشته، از سوي محققين فرنگي، مجموعه تتبعاتي در حيطة ادبيات شفاهي كردي انجام گرفته كه صرفنظر از برخي كژبينيها و كژرويهاي معمولِ خواسته يا ناخواسته، بسيار ارزشمند و سودمند است و جاي سپاسگزاري و حقشناسي دارد
سرانجام، جان سخن آنكه، ادبيات شفاهي كردي گنجي است از گنجينههاي فرهنگ ايراني و پشتوانهاي است معتبر براي ادبيات ملي ايران كه شايستة هرگونه خدمتگزاري است؛ و بر هر فرهنگدوست و فرهنگپرور ايراني واجب است آن را پاس بدارد
بررسيهاي مرفولژيك
مقايسه واژگان كردي و فارسي
براي يافتن وجه يا وجوهي از تشابه و اشتراك در ميان آنها
مجموعة غني و وسيع واژگان زبان كردي از چهار زيرمجموعه تشكيل شده است
زيرمجموعة (1) واژگان كردي
اين مجموعه در برگيرندة آن دسته از واژگان كردي است كه اساساً با واژههاي معادل خود در فارسي همريشه نيستند و هيچگونه وجهي از وجوه تشابه در ميان آنها محقق نگرديده است. واژگان بيشماري اين زيرمجموعه را پديد مي آورند كه براي دستيابي به آنها مي بايستي به فرهنگهاي زبان كردي رجوع نمود. در اينجا به منظور ارائة نمونههايي چند، برخي از واژگان اين زيرمجموعه را بر مي شمريم:
واژگان كردي/ معادل فارسي
ئاسو/ افق
خرخال/ النگو
خوي، خوا/ نمك
منال، مندال/ كودك، بچه
كور/ پسر
كچ، كهنيشك، كناچه/ دختر
گهوره/ بزرگ
نيشتمان/ وطن، ميهن
هيرش/ حمله، هجوم
نيسك/ عدس
شليره/ گل لاله سرنگون يهكانه/ گراز نر
مالوس/ گراز ماده
هيوهره/ گاوميش سه ساله ماده
رهش/ سياه
چيروك/ قصه
ههژار/ بينوا، فقير
چهپهل/ كثيف، ناپاك
زيرمجموعة (2) واژگان كردي
اين زيرمجموعه دربرگيرندة آن دسته از واژگان كردي است كه عيناً در فارسي نيز به كار مي رود. بنابراين، اين مجموعة واژگان در بين هر دو زبان مشترك است و به هر دو زبان يادشده تعلق دارد. اين مجموعه بيشتر در ديالكت اوراماني و سوب ديالكت اردلاني به كار مي رود و برخي چنين مي پندارند كه اين واژگان به زبان فارسي اختصاص دارد؛ و حال آنكه چنين نيست. گواه اين مدعا نخست، همانا ظهور و تجلي اين مجموعه از واژههاست در ادبيات كهنسال شفاهي مردم كردِ، و در ثاني شيوع استعمال اين واژگان است در نظم و نثر ادبي و مكتوب كردي. در اينجا به برخي از واژگان اين زيرمجموعه اشاره مي كنيم
واژگان كردي/ معادل فارسي آنها
ئابشار/ آبشار
ئارام/ آرام
ئارهزوو/ آرزو
ئاسان/ آسان
بازار/ بازار
باران/ باران
پاييز/ پاييز
پاك/ پاك
تاريك/ تاريك
پهروانه/ پروانه
جنگ/ جنگ
خانه/ خانه
درهخت/ درخت
دهشت/ دشت
سال/ سال
شاخه/ شاخه
كهشتي/ كشتي
قهشهنگ/ قشنگ
مار/ مار
نهرم/ نرم
نان/ نان
ههفت/ هفت
هونهر/ هنر
ياد/ ياد
ياري/ ياري
زيرمجموعة (3) واژگان كردي
اين زيرمجموعه دربرگيرندة آن دسته از واژگان كردي است كه با معادلهاي آنها در فارسي مشابه و از يك ريشهاند. دليل اين تشابه همانا قرابت دو زبان فارسي و كردي است كه هر دو از زبانهاي ايراني بشمارند و به خانوادة زبانهاي هند و اروپايي تعلق دارند. اين مجموعة واژگان خود از چهار دستة متفاوت و متمايز تشكيل مي گردد
دستة يكم/ واژههايي كه در مقايسه با معادلهاي خود در فارسي، در يك يا چند نوع مصوت تفاوت دارند؛ مانند
واژة كردي/ معادل فارسي آن/ توضيحات
مردن/ مْردَن/ تفاوت در دو مصوت
بردن/ بْردَن/ تفاوت در دو مصوت
شووشه/ شيشه/ تفاوت در يك مصوت
زيندوو، زيندي، زينگ/ تفاوت در دو مصوت
تمهن/ تومان/ تفاوت در دو مصوت
دستة دوم/ واژههايي است كه در مقايسه با معادلهاي خود در فارسي، در يك يا چند نوع صامت به تنهايي يا به همراه تغيير در ديگر مصوتهاي واژه، تفاوت دارند؛ مانند
واژة كردي/ معادل فارسي آن/ توضيحات
شهو/ شب/ تفاوت در يك صامت يا نيممصوت زانا/ دانا/ تفاوت در يك صامت
خهنه/ حنا/ تفاوت در يك صامت و يك مصوت همراه
ليو/ لب/ تفاوت در يك صامت و يك مصوت همراه
كهوش/ كفش/ تفاوت در يك صامت يا نيممصوت
زمان، زوان/ زبان/ تفاوت در يك صامت يا نيممصوت و يك مصوت همراه
دستة سوم/ تغييرات در اين دسته از واژگان عبارتست از: حذف يا اضافه شدن يك يا چند مصوت يا صامت؛ و يا صامت و مصوت با هم به تنهايي؛ يا به همراه تبديل ديگر صامتها و مصوتهاي واژه در واژگان مشابه كردي يا فارسي. مانند
واژه كردي/ معادل فارسي آن/ توضيحات
شا/ شاه/ حذف يك صامت مشدد
سكه/ سكّه/ حذف يك صامت مشدد و تغيير يك مصوت
گهنم/ گندم/ حذف يك صامت (دال) و تغيير يك مصوت
زاوا/ داماد/ حذف يك صامت (دال) و تبديل دو صامت
كوير/ كور/ حذف يك مصوت و يك صامت و تبديل يك مصوت
زوو/ زود/ حذف يك صامت
توو/ توت/ حذف يك صامت
كهو/ كبك/ تبديل دو صامت به يك نيممصوت در واژة كردي
شار/ شهر/ حذف يك صامت و تغيير يك مصوت
دستة چهارم/ تغييرات در اين دسته از واژگان عبارتست از: جابهجا شدن دو صدا (صوت يا فونيم) در واژة كردي به تنهايي، يا به همراه حذف يك يا چند صوت يا تغيير در ديگر مصوتها و صامتهاي واژه؛ مانند
واژة كردي/ معادل فارسي/ توضيحات
بهفر/ برف/ جابهجايي دو صامت
وهفر/ برف/ تبديل صامت آغازين و تبديل دو صامت جهرگ/ جگر/ جابهجايي صامتها و حذف مصوت مياني و تبديل مصوت
زوور، زرب، زرو/ زبر/ جابهجايي صامتها و تغيير مصوت و حذف صامت و تغيير مصوت
زيرمجموعة (4) واژگان كردي
اين مجموعه دربرگيرندة واژگان دخيل ـ غير كردي ـ مي باشد كه به تدريج و در جريان تكامل اين زبان، بنا بر اصل تأثيرپذيري هر زبان از زبانهاي همسايهاش، به مجموعة غني واژگان زبان كردي پيوسته است.
اين زيرمجموعه متشكل است از لغات زبانهاي عربي، فارسي (عيناً فارسي)، تركي، مغولي، روسي و غيره. لغتهاي عربي اين زيرمجموعه همان واژگاني است كه عمدتاً پس از پذيرفتن دين مبين اسلام از سوي كردان به زبان كردي راه يافته است و آن عبارتست از كل واژههاي قرآني و لغات و اصطلاحات فقهي اسلامي. بخش ديگري از اين واژگانِ تازي، برخي لغات اداري و ديواني است كه از سوي حكومتها و دولتها رواج داده شده است. ساير واژگان دخيل كردي، مانند واژههاي فرانسوي و انگليسي و هندي و چيني و جز آنها، به طور مستقيم يا غير مستقيم، از راه زبانهاي مجاور و همسايه، به اين زبان داخل گرديده است. اينك نمونههايي چند از اين زيرمجموعه را بر مي شمريم:
الف ـ نمونههايي چند از واژگان دخيل عربي در كردي
لغات قرآني
زهكات/ زكات؛ حهج/ حج؛ ئيسلام/ اسلام؛ جههاد/ جهاد؛ قورئان/ قرآن؛ بهرهكهت/ بركت؛ حهرام/ حرام؛ حهلال/ حلال؛ موئمين، مومن/ مؤمن؛ شههادهت/ شهادت؛ حهق/ حق لغات اداري عربي
ئهمير/ امير؛ مهليك/ ملك؛ مولك/ ملك؛ حاكم/ حاكم؛ كاتيب/ كاتب؛ شاهيد/ شاهد؛ خزمهت/ خدمت؛ ئيتاعهت/ اطاعت؛ ميللهت/ ملت
ب ـ نمونههايي چند از واژگان دخيل فارسي (اصالتاً فارسي) در زبان كردي
ئاسووده/ آسوده؛ پالووده/ پالوده؛ ئاب و تاب/ آب و تاب؛ بازي/ بازي؛ ئابروو/ آبرو؛ جاروو/ جارو؛ ئاسايشگا/ آسايشگاه؛ زايشگاه
ج ـ نمونههايي چند از واژگان دخيل تركي در كردي
ئوتاق، ئوتاخ، وهتاغ/ اتاغ؛ خاتوون/ خاتون؛ خان/ خان؛ قاپچي/ قاپچي؛ قوربان/ قربان؛ سپوور/ سپور؛ چهخماخ/ چخماق د ـ نمونههايي از واژههاي دخيل روسي در كردي
ئيستيكان/ استكان؛ سهماوهر/ سماور؛ ئهسكهناس/ اسكناس؛ دوروشكه/ درشكه؛ كاليسكه/ كالسكه
هـ ـ نمونههايي از لغات دخيل مغولي در كردي
ئاغه/ آغا؛ ئالتوون/ آلتون؛ ئوردوو/ اردوو؛ سهوقات/ سوغات؛ نوكهر/ نوكر؛ ياخي/ ياغي
و ـ نمونههايي از لغات دخيل فرانسوي، انگليسي و هندي در كردي
فرانسوي
ئادريس/ آدرس؛ ئاژان/ آژان؛ بانك/ بانك؛ پارك/ پارك؛ ژاندار/ ژاندارم؛ مووزيك موزيك؛ تراكتور، تراختون/ تراكتور؛ سالون/ سالن
انگليسي
بتري/ بطري؛ ساندويحج/ ساندويچ؛ فووتبال/ فوتبال؛ واگون/ واگن؛ گلاس، گلاسه، گيلاس/ گلاس؛ گول/ گل
هندي
جهنگهل/ جنگل؛ چاپ/ چاپ؛ كافوور/ كافور؛ نارگيل؛ نيلووفهر، ليلووپهر/ نيلوفر
واژگان دخيل كردي در فارسي
بنا بر اصل تأثير هر زبان بر زبانهاي همساية آن و متقابلاً تأثر آن زبان از زبانهاي همسايه، مي توان اثبات نمود كه زبان فارسي از ديگر زبانهاي ايراني و از جمله زبان كردي، متأثر گشته و به طور متقابل فارسي بر كردي نيز تأثير بر جاي نهاده است. به عبارت ديگر، همانطوريكه در بخش واژگان دخيل ديگر زبانها در كردي بيان شد، به همان نسبت كه مي توان واژگان دخيل فارسي را در كردي نشان داد، نيز مي توان واژگاني را از زبان كردي برشمرد كه به زبان فارسي داخل شدهاند.
البته باور نمودن اين مطلب شايد براي كساني دشوار باشد؛ اما با اندكي دقت و توجه و تأمل، اين نكته بر هر محقق منصفي مكشوف مي گردد كه از ميان زبانهاي ايراني، زبان فارسي به دليل رسميت قانوني و زودتر محقق شدن امر تدوين آن نسبت به ديگر زبانهاي ايراني، و نيز به علت مكتوب شدن ادبيات آن، پيشتر از ديگر زبانهاي ايراني جامعيت و اعتبار يافته و شناخته شده است
هرگاه تنگنظريهاي قومپرستانه و تعصبات فارسمدارانه به كناري نهاده شود، مي توان باور نمود كه ممكن است لغات و اصطلاحات ديگر السنه و لهجات ايراني به زبان رسمي فارسي راه يافته باشد و به طريق اولي، مي توان تصور نمود كه زبان فارسي چه از لحاظ مرفولژي و مفردات، و چه از نظر سينتاكس و دستورزبان، از ساير زبانها و گويشهاي ايراني تأثير پذيرفته باشد
نيز اين امر كه زبان كردي و ديگر زبانها و گويشهاي ايراني در نضجگيري و شكوفايي زبان ملي و رسمي فارسي دخيل بودهاند، نه تنها هيج ايراني روشنبين و فرهنگدوستي را برآشفته نخواهد ساخت، بلكه اين حقيقت مسلم، وي را بيشتر مصمم خواهد نمود كه در راستاي شناسايي و بررسي مجموعة زبانها و گويشها و لهجههاي ايراني و نيز بزرگداشت و پاسداشت آنها، بكوشد و از اين طريق پشتوانهها و ذخاير و سرچشمههاي زبان ملي خويش را پاس دارد
با توجه به موارد ياد شدة فوق، اين حقير فهرستي از واژگان كرديِ دخيل در زبان فارسي را بر مي شمرد و به آگاهي مي رساند. البته اين مجموعه لغات، مشتي از خروار و نمونههايي از صدها واژة دخيل در فارسي است كه مي توان به آن استناد نمود
فهرست واژگان كردي دخيل در زبان فارسي
رديف/ واژگان دخيل كردي در فارسي با رسمالخط فارسي/ با رسمالخط كردي/
معنا/ شاهد در جمله/ توضيحات
پُتي/ پهتي/ برهنه/ لُخت و پُتي
پُتياره/ پهتياره/ عفريته و بيحيا
هري/ ههررو/ برو/ (هه + رو)
قليه/ قليه/ نوعي آش/ (قل + يه)
خالو/ خالو/ (خال+ و)
كاك، كاكو، كاكا/ كاكو، كاكا/ برادر/ (كاك + و)
آخور/ ئاخور
آشُرمٍه/ ئاشرمه/ نمد زين اسب
لچك/ لهچكه، ليچكه/ روسري
آل/ ئال/ سرخ، پيرزن سرخموي دشمن زن زائو/ در كردي: گولاله به معناي شقايق = گول+ ئال + ه
شوي/ شوو/ شوهر
چْلْمُن/ چلمن/ پخمه، پپه/ يارو خيلي چلمن و بي دست و پا است/ چلمن = چلم + -ِ + ن
كول/ كول/ شانه و بازو/ از كَت و كول افتاديم
كولهبار/ كولهبار/ باري كه بر كول بندند
كوپال/ گوپال/ عجب يال و كوپالي دارد
گُتْرُه/ گوتره/ به تخمين و بدون حساب دقيق/ در كردي: به گوتره، گوترهسهني، گوترهواري
پوش/ پووش/ كاه، ذرة سبك/ يه پوشم به تو نميدم/ در كردي: كاسهي ماس، پر له پووش، خوا داي، ههلي لووش؛ پووشكه
زائو/ زاو/ زني كه تازه وضع حمل نموده/ در كردي: زايين (مصدر) و زاو اسم مفعول
ميز/ گميز، ميز/ ادرار/ گ + ميز)
مازه/ مازه (اوراماني)/ گوشت پشت مازه/ در كردي اوراماني: مازيم ميشو يعني پشتم درد مي كند
مال/ مال/ كالا، خواسته، مالالتجاره/ زدن تو سر مال، مالخر، مال من/ در كردي: مالات، مالدار
مال و مُنال/ مال و منال/ در كردي: مندال يا منال به معني فرزند
بازار/ بازار، وازار، واچار، واچاي
زه/ زي/ رحم، زهدان
جْل/ جل/ لباس و ساز و برگ/ در فارسي: جْل و پُلاسٍتو جمع كن و برو/ در كردي: جل و بهرگ، جلشور، جلدروو
پُتٍه/ پهته/ بن، بجاي پول/ در كردي: لهت و پهت، لهتي و پهتي كرد
خرت و پرت/ خرت و پرت/ در فارسي: اين خرت و پرتاتو جمع كن/ در كردي: (خرت) به معناي هر چيز گرد و مدور و پرت مهملة خرت است.
كلات/ قهلات، كهلهـ ، قهلا/ قلعه، كلات نادري، در كردي: قهلاتي شاي
كرناي/ كهرهنا/ نوعي نفير يا شيپور بلند كه در قديم بهنگام رزم مي نواختند/ در فارسي: جنگ كرنال از واژه كرناي
كلنگ/ قولينگ، قولنگه/ در كردي: بر گرفته از مصدر كولين/ قول + ينگ
شبان/ شوان/ چوپان
كٍلك/ كلك/ انگشت، دُم/ در فارسي: كٍلك كبوتر (دم كبوتر)؛ كلك زرين
(انگشت زرين)/ در كردي: به معناي دُم، مانند: كلكه سووتي، كلكه لهقي؛ به معناي انگشت، مانند: كلكهوانه
كال/ كال/ خام/ در فارسي: كالَك/ در كردي: كالهك (خربزه)، در كردي به معناي كمرنگ و بور نيز به كار مي رود
وِر/ور/ ياوه، سخنهاي مهمل و گزافه/ ور نزن/ در كردي: ورورهي جادو
اَمرود/ ههمرو، ههرمي/ در كردي: ههمروكوت
پِرسه/ پرسه/ تعزيه، مجلس ترحيم، اين واژه در نزد پارسيان
زردشتي به كار مي رود/ در كردي: (پرس از مصدر پرسين + هـ )، لي پرسين
جولا/ جولا/ بافنده/ در كردي: جوول + ا
سْرنا/ سرنا، زورنا، سورنا/ نوعي آلت موسيقي
كَلَك/ كهلهك/ نوعي قايق چوبي
نقش زبان كردي در شكوفايي زبان رسمي فارسي
فارسي به عنوان زبان ادبي نوشتاري كردستان
از بررسي دورههاي متمايز تاريخ ادبيات زبان كردي در عصر پس از اسلام، چنين بر مي آيد كه در چندين دوره، فارسي به طور مشخص زبان ادبي نوشتاري رايج در يك منطقه يا بخشهايي از سرزمينهاي كردنشين خاورميانه بوده است. از اين گذشته، در هر دورهاي از ادوار مشخص تاريخ ادبيات ايران، شاعران كرد و پارسيسرايان كردتبار ظهور كردهاند و در كهكشان فرهنگ ايرانزمين و به ويژه در آسمان شعر و ادب پارسي، چونان مٍهر درخشيده و آثاري نفيس و فراموش ناشدني آفريدهاند كه مجموعة اين آثار هماره از مايههاي سربلندي و شهنازي هر ايراني بشمار است
بدينسان، پس از طلوع بيغروب خورشيد اسلام، و همزمان با اشاعة زبان عربي كه زبان قرآن و لسان دين مبين محمدي (ص) است، فارسيسرايان كرد اشعار نغز و دلفريب سرودهاند و دوبيتيها و چامهها و منظومههاي دلكش و زيبا پرداختهاند
سه نمونه از مصاديق بارز اين معني، كه در واقع از مفاخر ادبي ايران محسوب مي گردند، نخست: ابوالحسن علي بن محمد الغزالي الْلَوًكَري الكُردي، شاعر ايراني نيمة دوم قرن چهارم هجري قمري، از اهالي «لَوًكَر» ـ يكي از آباديهاي كردنشين افغانستان ـ مي باشد؛ وي همان كسي است كه عُوًفي در كتاب لباب الالباب، در حق وي فرمايد
لَوًكَري از فضلا بوده است و از مقبولان شعرا؛ و شعرش را طعم شهد و طيب مْشك و طراوت گل و لطافت نسيم
دو ديگر، بابا طاهر همداني، مشهور به عريان، عارف و شاعر پرآوازة كرديسراي ايراني است كه در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم هجري قمري مي زيسته و رباعيات وي شهرت جهاني دارد
سه ديگر، شاعر بلند آوازة كردتبار قرن ششم، ابو محمد الياس بن يوسف نظامي گنجوي است كه منظومههاي پنجگانهاش به فارسي، موسوم به پنج گنج يا خمسة نظامي، شهرة آفاق است و از شاهكارهاي ادبيات جهان محسوب مي گردد
اما با اينهمه، يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينكه بگارگيري زبان فارسي به عنوان زبان ادبي مشترك يا زبان نوشتاري رسمي، بدان معني نيست كه كردان با توسل به فارسي، دچار يك نوع مسخ فرهنگي شدهاند، بلكه شايسته است بر اين باور باشيم كه ادبيات نوشتاري كردي در آن مقطع زماني مشخص، در قالب زبان ادبي و نوشتاري فارسي سر بر آورده؛ ولي در همه حال مغز و ماهيت و خصوصيات ويژة آن برجاي مانده است؛ و درست به همين دليل در دورههاي بعد كه ادبيات نوشتاري كردي در قالب خود زبان كردي متجلي گشته، مي بينيم اصالت آن همچنان دستنخورده باقي مانده است
جان كلام آنكه، ادبيات ديرزي كردي در سير تحولات خود، استحاله پيدا نكرده و چيزي از دست نداده؛ بلكه زنده مانده و همواره غنا يافته و ره تكامل پيموده است
ازينرو، هرگاه بخواهيم دورههاي متمايز زبان ادبي كردان را در گسترة ادبيات كردي مشخص كنيم، چگونه مي توان فاكتور مهم زبان فارسي را ناديده گرفت؟ و بالعكس، چگونه مي شود نقش ادب و اديبان كرد را در شكلگيري و انسجام زبان ملي ايران فراموش نمود؟
بنابراين، چندين دورة متمايز در تاريخ ادبيات كردي قابل تشخيص است كه در خلال آنها زبان فارسي به عنوان زبان ادبي و نوشتاري، در بخش يا بخشهايي از كردستان يا مناطق كردنشين خاورميانه، به نحوي مطرح بوده است
تقسيمبندي زير تا حدي مي تواند در ترسيم چهارچوب ادوار يادشده به ما كمك كند
اعصار و ادوار زبان ادبي و نوشتاري در ادبيات كردي
الف ـ عصر پيش از اسلام/ عصر ادبيات شفاهي: بدون زبان نوشتاري ادبي فراگير.
ب ـ عصر پس از اسلام/ عصر ادبيات مكتوب: داراي زبان نوشتاري؛ اين عصر خود به ادوار زير قابل تفكيك است
دورة اول/ مقارن با قرون اولية هجري قمري از قرن اول تا اواسط قرن دوم در اين دوره زبان فارسي زبان ادبي و نوشتاري كردستان بوده است
دورة دوم/ مقارن با اواخر قرن دوم و قرنهاي سوم و چهارم هجري قمري: در اين مقطع زماني شيوة ادبي زبان كردي ديالكت گوراني (اوراماني) بوده كه با رسمالخط فارسي نوشته مي شده است
دورة سوم/ مقارن با قرنهاي پنجم و ششم و هفتم هجري قمري: در اين مقطع زماني زبان ادبي نوشتاري كردان عموماً زبان فارسي (با رسمالخط فارسي) بوده و در بخشهايي از كردستان و سرزمينهاي كردنشين خاورميانه نيز زبان ادبي، زبان كردي بوده است
دورة چهارم/ مقارن با قرن هشتم هجري قمري: در اين دوره مجدداً ديالكت گوراني (اوراماني) شيوة ادبي زبان كردي بوده كه با رسمالخط فارسي نوشته مي شده است
دورة پنجم/ مقارن با قرنهاي نهم و دهم و دهههاي اول قرن يازدهم هجري قمري: در اين دوره شيوة ادبي رايج در كردستان زبان فارسي بوده كه با رسمالخط فارسي نيز نوشته مي شده است
دورة ششم/ مقارن با دهههاي مياني قرن يازدهم و نيز اوائل قرن دوازدهم هجري قمري: در اين دوره ديالكت كردي شمال شيوة ادبي زبان كردي بوده كه با رسمالخط فارسي نوشته مي شده است. در اوائل يا اواسط قرن يازدهم هجري قمري شيخ احمد جزيري و فقيه طيران شاهكارهاي منظوم ارزشمندي به زبان كردي آفريدهاند
دورة هفتم/ مقارن با اواسط قرن دوازدهم و نيز قرن سيزدهم و قرن چهاردهم هجري قمري: در اين دوره ديالكت اوراماني در اورامانات شيوة ادبي زبان كردي بوده كه با رسمالخط فارسي نوشته مي شده است. و نيز زبان فارسي در منطقة كردستان اردلان ـ سنندج و توابع ـ زبان رايج ادبي بوده است. در اين دوره خانا پاشاي قبادي درنيمة دوم قرن دوازدهم و سيد عبدالرحيم تاوگوزي شهير به مولوي كرد در اواسط قرن سيزدهم و نيز شاعران پارسيگويي كه نامشان در حديقة ناصريه آمده است، در آسمان شعر و ادبيات كردي ظهور كردهاند
دورة هشتم/ مقارن با نيمة دوم قرن چهاردهم و اوائل قرن پانزدهم هجري قمري: در اين دوره ديالكت كردي مركزي ـ مشهور به كردي سوراني ـ و نيز ديالكت كردي شمال، هر دو، زبان ادبي كردي بودهاند كه اين دو ديالكت با خط ويژهاي موسوم به «رسمالخط نوين كردي» نوشته شدهاند
اين مقاله در سال 1383 نگارش يافته و براي اولين بار در خرداد ماه 1383 از طريق سايت شخصي دکتر سوران کردستاني انتشار يافته است. هرگونه استناد و نقل قول از موضوعات و محتويات آن با ذکر مأخذ آزاد مي باشد