امام حسین فروغ جاودانه
دکتر سوران کردستانی
فهرست مطالب
مقدمــــه
امام حسين(ع) فروغ جاودانه
بخش اول
ويژگيهاي انديشه و عمل امام حسين(رض)
بخش دوم
¨ تأثير انديشه و حركت امام حسين(رض) بر زندگاني اسلاف صالح
نتيجهگيري
منابع و مآخذ
مقــــــــدمه
فروغ جاودانه امام حسین (ع)
تعاريخ اقوام و ملل و امم جهان، نام و ياد شخصيتهاي برجسته و نامآوري را ثبت و ضبط نموده است كه هريك از آنها به روزگار و عصر خويش، جامعهاي را متحول ساختهاند و يا به نحوي در رشد و تكامل مادي و معنوي مجموعههاي بشري تأثيرگذار بودهاند و آثار و تبعات انديشه و رفتار ايشان هماره بر تارك علم و فرهنگ درخشيده است. امِا، .. امِا، مگر حسين بن علي(رض) كه بود؟ و چه گفت؟ و چه كرد؟ كه اين همه آوازهها از وي بر جريدة عالم ثبت گرديده است؟ آري در عرصههاي ايثار و خدمتگزاري به نوع بشر، جهان پيوسته از مردان و زنان انديشمند و تلاشگر و فداكار و نامدار نبوده است؛ اما آيا اين حسين بن علي(رض)، اين مسلمان حقجوي و عدالتخواه و شهادتطلب چگونه مي انديشيده است كه در برابر او و اهل بيت و ياران اندكش، لشكري جرار و وحشي و بيدين و سبكسر صفآرايي كردهاند و انديشه و گفتار و كردار وي را برنتابيدهاند؟ آيا اين لشگر خونريز، بر اساس كدامين حكم شرعي و بنا به فرمان چه كسي و به مباشرت چه كساني اينگونه سفّاكانه به قتل نور ديده و محبوب دل و پارة جگر پيامبر اسلام(ص) مبادرت كردند؟ مهمتر از آن، آيا فرمانروايان عصر آن دلاور مرد پاكدين و مجاهد راستين في سبيلالله اساساً چه ديني داشتهاند؟ آيا اصولاً مي توان فرض نمود كه در عصر امام حسين(رض)، حاكم مسلماني بر سرزمينهاي اسلامي فرمان رانده باشد؟ يا مي توان گفت كه اسلام عصر قيام حسين بن علي(رض) همان اسلامي است كه محمِد رسولالله(ص) منادي آن بوده است؟
تمام آنچه اين نگارنده بر آن است كه در مجال كوتاه اين مقالة مختصر بدان بپردازد، اينست كه به پاسخ اين پرسش بسيار مهم و حياتي نزديك شود كه آيا حسين بن علي(ع)، اين فروغ جاودانة جهان بشري، چگونه است كه از پس حجاب سدههاي گذشته، هنوز نام و ياد و راهش بر جاي است؟ و چه ويژگيهايي در انديشه و رفتار اوست كه هماره حياتي و ضروري و تازهتر از پيش مي نمايد و چرا پيوسته در حال شكفتن است؟
.. سرانجام اينكه، ما مسلمانان اهل سنّت شافعيمذهب، چرا به آن بزرگوار اقتدا مي كنيم؟ و چرا بدو تعلّق خاطر داريم؟ و چرا بايستي انديشه و عمل و نداي جاودانهاش را سرمشق زندگيِ فردي و اجتماعيِ خويش، قرار بدهيم؟
مظلوم ماندن مهر و مودت امام حسين(رض) در ميان كُردان
افزون بر پرسش اساسي يادشده، نكتهاي ديگر نيز در اين زمينه هنوز ناگفته و ناسفته است. امِا آيا اين نكتة ناگفته و در ناسفته چيست؟ آري اين نكته همانا «مظلوم ماندن مٍهر و محبوبيت و مقبوليت حسين بن علي(ع) است در ميان اكثريت مسلمانان جهان، و خاصّه شافعيمذهبان، و علي الخصوص قوم مسلمان كُرد و كُردان خاورميانه.. و سرانجام، مي ماند اين موضوع كه چرا اين مهر و مودت و تعلّق خاطر درازآهنگ كه ريشه در اعتقادات مذهبي و لايههاي عميق فرهنگي مسلمانان دارد، چرا مكتوم و مسكوت و مظلوم مانده است؟
به طور سنتي در ميان مسلمانان چنين مرسوم است كه دين اسلام را بر دو فرقه، موسوم به فريقين، تقسيم مي كنند كه عبارتند از اهل سنّت و اهل تشيع. بر اساس تبليغ عدهاي مسلماننماي دو آتشة سوخته در تعصبات مذهبي، اهل سنّت نبايستي با خاندان اهل بيت و خصوصاً حضرت حسين بن علي(رض) كاري داشته باشند و هرگاه مسلمان شافعيمذهبي نسبت به خاندان اهل بيت و امامان پاك دين و والامقام كه از آل و سلالة پيامبر(ص) اسلامند، تعلّق خاطر نشان دهد و به ايشان عشق و ارادت و اخلاص بورزد، او را رافضي و دنبالهرو شيعه خوانند و يا نهايتاً مي گويند او به مذهب شيعه در آمده است!! و اين همان طرز تفكري است كه قرنها بر اسلام سايه افكنده و هرگونه فرياد حقطلبي را در نطفه خفه كرده و امِت اسلامي را همچنان در باتلاق فرقهگراييها و افراط كاريها و عداوتمحوريها گرفتار كرده و آنان را از هرگونه توسعه و رشد و تكامل و تعالي بازداشته و جمعيتي ميلياردي را كه مي بايست «امِت واحده» باشند، در ورطة اختلافات و كژرويهايِ نه تنها هفتاد و دو فرقه، بلكه دهها برابر اين مقدار فرقه و گروه و نحله و گرايش و چه و چه.. زمينگير نموده است. و اين در حالي است كه جامعة مسلمانان جهان، بارها و بارها عقايد و آرا و تفكرات ديگر ملل ونحل و امم را آزموده و حتي خود را به دامن ملحدين نيز افكنده و از ايدئولژيهاي آنان وام گرفته است و بر سر آن جانها باخته است، امِا حاضر نيستند اختلافات قابل اغماضِ ميان دو فرقة اصلي و چند مذهب فقهي اسلامي را كنار بگذارند و يا از دامنه و عمق آن بكاهند .. و تاكنون نه تنها به اين وحدت مطلق نرسيدهاند، بلكه تاكنون موفق نگشتهاند كه اختلافات وحدتشكن و خانمانسوز ميان شيعه و سني را كنار بگذارند؛ شايد بهتر باشد چنين بگوييم كه «مجموعة نامبارك جهل و تعصب و فتنهگريهاي دشمنان اسلام» تاكنون اجازه نداده است كه مسلمانان همه با هم بر گرد پرچم قرآن و سنّت رسولالله و سيره و معارف اهل بيت و خاندان گرامي و صحابة مكرم ايشان حلقه بزنند .. آري اين فرصت طلايي پس از چهارده قرن، هنوز رخ ننموده است تا در ساية آن مسلمانان با وحدت كلمه و اتّحاد و اتّفاق، از نعمت دين و عزّتمندي اسلامي برخوردار گردند..
بخش اول
ويژگيهاي انديشه و عمل حضرت امام حسين(رض)
در اين بخش پرسش اصلي اين است كه چرا امام حسين(رض) فروغي جاودانه گشته است؟ به ديگر سخن، مجموعة چه ويژگيهايي در انديشه و سيرة آن بزرگوار، شايسته است به عنوان بستر و انگيزههاي زمينهسازِ جاودانگيِ راه و پيام ايشان تلقّي گردد؟ يا مي توان گفت: آيا چه رمز و رازي در پيام جاودانه و انسانسازِ امام حسين(رض) نهفته است؟
امِا براي يافتن پاسخي صحيح و معتبر به پرسش طرح شدة فوق، چه گواه و شاهدي صادقتر و اصيلتر از سخنان خود آن بزرگوار مي توان يافت؟
بر اساس مستندات تاريخي، امام حسين(رض) هنگامي كه حاضر نمي شوند با يزيد بن معاويه ابن ابيسفيان بيعت كنند و لذا از سوي عوامل دستگاه خلافت اموي تحت فشار قرار مي گيرند، و به ناچار قصد مي كنند تا از مكّه به جانب عراق هجرت نمايند، وصيتنامهاي به برادرشان محمِد بن حنفيه مي نويسند كه اين متن مهم تاريخي، عيناً يا با عباراتي قريب به مضمون زير، چنين است:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
.. هذَا ما اَوْصَي بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍ اَخَاهُ مُحَمَّداً اَلْمَعْروفِ بِاِبْنِ الْحَنَفيَّةِ؛
اِنّي مَا خَرَجْتُ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً. اِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاصْلاحِ فِي اُمَّةِ جَدّي. اُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ اَبِي عَلِيِّ بْنِ اَبِي طالِبٍ عَلَيْهُم السَّلام[1]..
ترجمة وصيتنامه:
بسم الله الرحمن الرحيم
اين وصيتي است كه حسين بن علي بن ابيطالب به برادرش محمِد معروف به «محمِد بن حنفيه» مي نمايد:
حسين شهادت مي دهد به اين كه هيچ معبودي جز خداوند يگانه وجود ندارد و اوست كه يكتا و بيشريك است، و نيز شهادت مي دهد كه محمِد(ص) بنده و فرستادة اوست و از سوي حق و برحق آمده است، و نيز شهادت مي دهد كه بهشت و دوزخ حق است و آمدن روز قيامت قطعي است و ترديدي در آن نيست و خداوند همة مردگان را زنده خواهد كرد و من حسين بن علي نه براي برپا كردن شر و فساد و اخلالگري برخاستهام، و نه براي افساد و ستمكاري. جز اين نيست كه قيام كردهام براي اصلاح امِت جدِم محمِد(ص) و مي خواهم به فريضة امر به معروف نهي از گناهكاريها مبادرت ورزم و با روش جدِ و پدرم علي بن ابيطالب در ميان مردم رفتار كنم. پس هركس مرا بر مبناي حق بپذيرد، خداست كه سزاوار حق است و هركس اين حركت و قيام مرا نپذيرد، من تحمِل خواهم كرد تا خداوند ميان من و اين قوم حكم كند و او بهترين حاكمان است. اي برادر! اين است وصيت من به تو، و براي من توفيقي جز از سوي خداوند نيست».
مطابق با مستند و متن ثبتشدة فوقالذّكر، آن مجاهد راستين في سبيلالله و آن امام همام، براي اصلاح امِت جدِش، پيامبر عظيمالشّأن اسلام(ص) قيام كرده است. اما آيا اين اصلاحطلبي به چه انگيزه و يا انگيزههايي مي بايست صورت گيرد؟ اساساً چرا آن بزرگوار در آن شرايط احساس كردند كه بايد اصلاحي در امور امِت جدِشان انجام دهند؟ آيا اين امِت مسلمان در آن عصر در چه شرايطي بسر مي برد و چه كم داشت؟ .. به ديگر بيان، از نظر امام حسين(ع) جامعه و حكومت اسلامي در آن شرايط چه ويژگيهايي مي بايست داشته باشد كه نداشت؟
حال، براي يافتن و دريافتنِ ويژگيهايي كه جامعة اسلامي، شايسته بود در آن عصر، و نيز در اعصار بعد، داشته باشد اما نداشت و ندارد، چه بايد كرد و چگونه بايد آغاز نمود؟
بهترين راه براي دست يازيدن به ويژگيهاي خاص مورد بحث، همانا رجوع به انديشهها و سيرة امام حسين(رض) است تا روشن شود كه ايشان چه ويژگيهايي را در انديشه و عمل خويشتن مي ديدهاند، امِا در تفكّر و رفتار حاكمان و گردانندگان جامعة اسلامي نديدهاند، و لذا احساس كردهاند كه اصلاح شرايط موجود در آن عصر ضروري بوده است و ازينرو به اصلاح آن شرايط نامساعد قيام كردهاند.. در اين زمينه، تا آنجايي كه در حوصله اين مقال مي گنجد، مي توان به برجستهترين اين ويژگيها اشاره نمود:
1/ اتخاذ روية اعتدال در دين:
يكي از اساسيترين خاصههاي اعتقاد اسلامي اتخاذ روية اعتدال يا اعتدالگرايي در انديشهها و رفتارهاي فردي و اجتماعي مسلمانان است كه همواره مي تواند ضامن توسعه و رشد و تكامل و تعالي جامعة اسلامي گردد. و تنها با پيش گرفتن يك چنين نگرش و رويهاي است كه سلامت فكري و رواني مسلمانان، و به تبعِ آن مي توان به تحقّقِ تداوم و تكامل و موفّقيت امِت اسلامي اميد داشت. هرچند بسط اين مقوله خود فرصتي مستقل مي طلبد، امِا در اين مجال كوتاه همينقدر مي توان اضافه كرد كه تاريخ اسلام سراسر مشحون است از افراطكاريها و تفريطرويهاي گروهها و نحلههاي فكري مسلمانان كه در همه حال، هريك از اين شعبهها خود را برحق، و ديگران را كژرو و مشرك و شايستة تكفير دانسته است. در اينجا جاي تفصيل بحث نيست، وليكن لااقل نمي توان به تندرويهاي نحلههاي فكري مشخصي از جامعة اسلامي اشاره ننمود كه اينان از صدر اسلام تا كنون هماره يا راه افراط و تندروي پيمودهاند و يا به وادي تفريط و واپسگرايي در افتادهاند. در هر دو حالت، اسلام و مسلمين هميشه از اين دو گروه لطمه ديده و زجرها كشيده و مصيبتها تحمل كرده است كه شرح و بسط اين حوادث ناگوار بر جريدة ايام و در لابلاي صفحات تواريخ ثبت است..
2/ تعقّلگرايي و تكريم انديشهها:
از آنجايي كه در زمان حيات پيامبر عظيمالشأن اسلام(ص) هيچيك از اصحاب و پيروان ايشان به خود اجازه نمي داد كه اوامر و نواهي ايشان تخطّي و سرپيچي كند، و همة مسلمانان قرآن و سيرة پيامبر(ص) را سرمشق و اسوة زندگي خويش قرار داده بودند، لذا به ندرت در ميان جامعة اسلامي اختلاف و تشتت رأي و عقيده پيش مي آمد؛ و اگر بر مناسبت تنوع آرا و ديدگاهها و سلايق كوچكترين مسئلهاي در ميان امت اسلامي بروز مي كرد، پيدا كردن راه چاره و حل اختلاف كار دشواري نبود و مراجعه به پيامبر(ص) و پرسش از ايشان، حلال مشكلات بود و لذا تفرقه و چند دستگي به ظهور نمي رسيد. امِا پس از رحلت پيامبر(ص) و پايان گرفتن دورة خلافت خلفاي راشدين(رضي الله عنهم اجمعين)، رفته رفته كژرويها و انحرافات و دستهبنديها و فرقهگراييها و سوءبرداشتها از قرآن و سنت پيامبر(ص) آغاز گرديد و اين اختلافات كه در ابتدا در مسائل فقهي و اجتهادي بود، به تدريج به حيطة مسائل كلامي نيز كشيده شد و به مرور دهور با نفوذ يهوديان و پيروان ناصالح ديگر اديان و نحلههاي مذهبي، به اختلافات عميق و عميقتري مبدِل گشت.. وليكن در تمام اين ادوار مصيبتبار، نفوذ و فتنهگري و سوءاستفادة خلفاي اموي و عباسي و كارگزاران و عمله و اكرة ريز و درشت آنها از ايمان و سادهدليِ مردم عادي، از عوامل اساسي اين سرگشتگيها و بيسرانجاميها در جامعة اسلامي بوده است. البته دليل اصلي و انگيزة اساسي قدرتمداران و حكومتطلبان در زمينهسازي براي ايجاد يك چنين شرايط ناگواري، همانا وادار ساختن آحاد جامعه به تن دادن منفعلانه به حوادث روزمره و تحمل وقايع خفّتبار جاري، تحت عنوان «باور به قضا و قدر» بوده است. به ديگر سخن، قصد و غرض حاكمان ستمكار و فاسد و جابر جامعة اسلامي از اشاعة ضرورت عقيدة ايمان به قضا و قدر، همانا سركوب تعقّل و انديشيدن و اظهار رأي و ابراز عقايد اصلاحگرانه بوده است و لاغير.. اين است كه انديشة ناب ديني و به ويژه از نظر قرآن و مطابق سنّت نبوي، تعقّل و عقلگرايي در انديشة اسلامي نه به معناي اعراض از احكام و اوامر و نواهي الهي، بلكه به مفهوم ياري جستن از قدرت انديشه و تنوع آراي انديشمندان در راستاي پرداختنِ مداوم و مستمر به اصلاحگري در امور ديني بوده است .. هم ازينروست كه يكي از ويژگيهاي بارز و اساسي سيرة امام حسين(رض)، همين احساس ضرورتِ پرداختن به اصلاحگري در جامعة ديني، و نيز تشويق به انديشيدن و تعقّلگرايي در راستاي نقّادي اوضاع و شرايط حاكم بر جامعة اسلامي بوده است..
3/ عدالتطلبي:
از ديگر ويژگيهاي انديشه و عمل امام حسين(رض) روحية عدالتجويي ايشان است. از بررسي سيرة آن بزرگوار پيداست كه تلّقي ايشان از كيفيت روابط فرهنگي و اجتماعي و سياسي آن عصر، اين بوده كه عدالت در جامعة اسلامي حكمفرما نبوده است. زيرا ارتباط بين فرمانرواي سرزمينهاي اسلامي و حكام تحت امر او با مردم عادي و اقشار مختلف جامعة اسلامي، بر اساس حقوق عادلانه و متقابل تفسير و تعبير نمي شده و لذا نه از مساوات و اخوت اسلامي نشاني به نظر مي رسيده و نه امتيازات و امكانات برابر براي آحاد جامعه وجود داشته است. حاكمان و صاحبان زر و زور تمام قدرت مادي جامعه را در قبضة خود گرفته بودند و از عدالت اجتماعي اساساً خبري نبوده است. بدينسان جامعه به دو قشر اغنيا و فقرا تقسيم شده بود و هر روز فاصلة اين دو طبقه از يكديگر بيشتر و عميقتر مي گرديده است.
4/ احترام به عقايد ديگران و تحمِل انديشهها و نظرات مخالف در محدودة شرع:
از ديگر ويژگيهاي برجستة سيرة امام حسين(رض)، احترام به عقايد ديگران و تحمِل نظرات مخالف است مشروط بر آنكه اين عقايد و آرا و نظرات از محدودة شرع خارج نگردد و با اصول و مباني آموزههاي قرآني در تضاد و تقابل قرار نگيرد. چنانكه ايشان در بخشي از وصيتنامة خويش به برادرشان محمد حنفيه، بر همين نكته تأكيد داشتهاند و مي فرمايند:
«پس هركس مرا بر مبناي حق بپذيرد، خداست كه سزاوار حق است و هركس اين حركت و قيام مرا نپذيرد، من تحمِل خواهم كرد تا خداوند ميان من و اين قوم حكم كند و او بهترين حاكمان است».
5/عملگرايي متّكي بر اصول آرماني:
از مهمترين و برجستهترين خصوصيات شخصيت حضرت حسين بن علي(رض) همانا «عملگرايي متّكي بر اصول آرماني» است. به عبارت ديگر، از ديدگاه ايشان، عمل نمودن به آموزههاي ديني و و تحقّق بخشيدن به آرمانهاي والاهاي اسلامي در مراحل و صحنههاي گوناگون زندگاني انسانها، در واقع از بنياديترين طرحهاي اشاعه و استقرار و تحكيم تعليمات اسلامي در ميان امِت اسلامي است؛ و اين امر اتّفاق نخواهد افتاد، مگر آنكه با مكانيسمي آرماني و پيوسته و عدالتمحور، براي امكان يافتن آن، زمينهپردازي و فرهنگسازي شود كه اين امر مهم همانست كه در آموزههاي اسلامي تحت عنوان «امر به معروف و نهي از منكر» شناخته مي شود.
از ديدگاه امام حسين(رض) ماحصل همة اعتقادات و انديشهها و آرمانهاي والاي ديني، همانا عمل نمودن به آنها و به كار بستن اين دستورات و اوامر و نواهي است در مراحل و صحنههاي گوناگون زندگي فردي و اجتماعي انسانها؛ وگرنه كه صرف اعتقاد و ادعاي مسلماني، منتج به هدايت و سعادت نخواهد گرديد. چه بسا كسان و جوامعي كه ظاهراً به دين و اعتقادات ديني معترفند، اما در عمل به آن متعهد و متخلق نيستند و لذا سرنوشت بيسرانجام و تاريكي را سپري مي سازند. ازينرو، ظاهر سازي و رياكاري و قشريگري و ركود و واپسگرايي و درافتادن به حضيض زندگي، نمي تواند متضمِن سعادت و سلامت فكري و روحي و موفقيت كامل انسان باشد. هم ازينروست كه حضرت امام حسين(رض) همواره از اسارت در يك چنين زندگي پست و گذرا و ناقصي احتراز مي كردند و بيشتر به هدف و كيفتيت زندگي توجه داشتند و همين خير و صلاح را براي ديگران و ديگر آحاد جامعة اسلامي آرزو مي نمودند.
امام حسين(رض) به نيكي مي دانستند كه درك و فهم مردم عصر و زمانة ايشان از ظرفيت اندكي برخوردار است، اما ايشان آرماني مي انديشيدند و وظيفة يك مسلمان معتقد و متعهد و حقجو و حقگو و عدالتخواه را در انتخاب بهترين و آرمانيترين راه مي دانستند. لذا وظيفة خود مي دانستند و متعهد بودند كه براي تحقّق اين آرمان انسانساز و اصلاحگر، فريضة مهم امر به معروف و نهي از منكر را چراغ راه خويش قرار دهند و خير و صلاح مسلمانان را با اتكا به قرآن و سنّت نبوي به آنان گوشزد و ياددآوري نمايند و ايشان را از گناهكاري و ستمكاري و افساد دور بدارند. و اين ممكن نبود، مگر با عمل به فريضة مؤكد «امر به معروف و نهي از منكر»؛ چنانكه در خطبهاي مي فرمايند:
«اَيُّهَا النَّاسُ ! اِنَّ الدُّنْيا قَدْ اَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوِداعٍٍ، وَ اِنَّ الآخِرَةَ قَدْ اَقْبَلَتْ وَ اَشْرَفَتْ بِصَلاحٍٍ .. اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لايُعْمَلُ بِهِ، وَ اَنَّ الْباطِلَ لايُتَناهَي عَنْهُ؟ لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللهِ مُحِقَّاً»[2]
امام حسين(رض) بزرگترين خطر جامعة اسلامي را اتكا به حاكم جابر و دنياپرست و بيدين و لاقيد و متظاهر مي دانستند و ازينرو، با اصرار بر عدم صلاحيت يزيد به عنوان خليفة مسلمين، در واقع بر انتخاب رهبر صالح و پرهيزكار و متخلّق به سجاياي عالي انساني و فضايل اخلاقي تأكيد ورزيدند. و اين همان امر حياتي و مهمِي است كه در همة اعصار و قرون گذشته، و نيز حال و آينده، مي تواند صادق و حائز كمال اهميت باشد. اين معنا همچنانكه پيشتر ياد شد، در وصيتنامة آن حضرت به برادرشان محمد بن حنفيه، مورد تأكيد قرار دادهاند:
«.. اِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاصْلاحِ فِي اُمَّةِ جَدّي. اُريدُ اَن آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهَي عَنِ الْمُنْكَرِ..»[3]
بخش دوم
تأثير انديشه و حركت امام حسين(رض) بر زندگاني اسلاف صالح
در اين بخش از گفتار، نگارنده قصد دارد تأثيرات انديشه و حركت و قيام امام حسين(رض) را بر انديشه و عمل اسلاف صالح و ديگر بزرگان دين اسلام، جستجو و رديابي نمايد تا روشن شود كه آيا مي توان خط فكري حضرت حسين بن علي(رض) و نتيجة عملي قيام ايشان را در زندگاني ديگر اسلاف صالح و بزرگان ديني اهل سنّت رديابي نمود؟ به عبارت اخري، نشانههايي از ويژگيهاي برجستة انديشه و عمل آن امام را كه در فصل پيشين مورد بررسي قرار گرفت، آيا مي توان در ديگر بزرگان اسلام و خصوصاً بزرگان اهل سنت رديابي نمود و نشان داد؟ كه اگر اين موضوع به اثبات رسد، يعني هرگاه بتوان ثابت نمود كه انديشه و عمل امام حسين(رض) پس از ايشان تداوم يافته و در شخصيت ديگر پيشوايان ديني متجلي و محقق گرديده است، لذا مي توان نتيجه گرفت كه انديشه و رفتار آن حضرت، روا و برحق و متفق عليه همة بزرگان ديني بوده است و ازينرو، نتيجة نهايي آنكه انديشه و عمل امام حسين(رض) راهي است به سوي اسلام ناب و راستين و اتكا بر آن عين رعايت سنت پيامبر(ص) است و تداوم بخشيدن به اين راه مقدِس، تنها راه صحيح و قابل اعتماد، در راستاي نيل به سعادت هر دو جهان است.
ويژگيها و فضايل امام محمِد بن ادريس شافعي(رض):
ما، براي اثبات تداوم يافتن انديشه و راه امام حسين(رض) كه مبتني بر آموزههاي قرآني و سنّت و سيرة رسولالله(ص) بوده است، چه راهي بهتر از آنكه ويژگيهاي آن امام شهيد را در سيره و روش زندگي ديگر اصحاب و سلف صالح جستجو نمود؟ و براي جستجوي اين امر، چه نمونه و موردي بهتر از امام محمد بن ادريس شافعي(رض) بهتر و به مقصود نزديكتر؟ علي الخصوص كه بخش عظيمي از مسلمانان جهان در عمل به فروع و احكام و فقه اسلامي پيرو امام شافعيند، و لذا بررسي ويژگيهاي اين بزرگوار مي تواند ما را در رسيدن به پاسخ پرسش مطرح شده، ياري رساند..
تا آنجا كه در حوصلة گفتار مجمل و مقالة مختصر حاضر مي گنجد، از ميان مجموعة ويژگيهاي شخصيت معنوي و فضايل اخلاقي امام شافعي(رض)، در اينجا تنها مي توان به يكي دو نمونه اشاره نمود.
آزاد انديشي و تعقّلگرایی نسبی و معتدل و استقلال رأی:
يكي از برجستگيها و يژگيهاي شخصيت و فضايل و مكارم اخلاقي امام محمِد شافعي(رض)، همانا آزاد انديشي و تعقّلگرايي نسبي و معتدل، و نيز استقلال رأيِ آن بزرگوار بوده است و البتّه نشان دادن و به اثبات رسانيدن جلوههاي اين معنا در زندگاني ايشان كار دشواري نيست.
نقدپذيری و نقّادی شرايط حاكم:
از ديگر ويژگيهاي انديشه و رفتار امام شافعي(رض)، نقدپذير بودن شخصيت ايشان است. توضيح آنكه امام شافعي در راستاي درك مفاهيم ديني، همواره به خرد تكاملگرا و تكاملپذيري خردمندانه معتقد بودهاند و در راستاي عمل كردن به اين نوع طرز تفكّر، در زمينة فهم و درك مفاهيم ديني، پيوسته آراي محدِثين و مجتهدين و سلف صالحِ پيش از خود، و يا معاصر با خود، را مورد رد نقد و نقادي قرار مي دادهاند. حتي ايشان برحسب مقتضيات زمان و مكان و نيز تحولات انديشه و فهم و درك و برداشت خويش از منابع ديني، آراي فقهي خود را نيز به نقد كشيده و تغيير دادهاند. هم ازينروست كه آراي متفاوتي پيرامون يك موضوع واحد، تحت عنوان «اقوال جديد و قديم» و نيز «مذهب قديم و جديد» از ايشان بر جاي مانده است. چنانكه «رسالة قديم و جديد امام شافعي» نشاندهندة تحقّق همين معنا است در زندگاني ديني/ علمي ايشان.
در اين زمينه، جملهاي از امام شافعي(رض) در خطابِ به شاگردش «بويطي» به ما رسيده است كه مؤيد همين امر است. ايشان در بيان محتمل بودن خطا و هرگونه درك ناصواب و فهم نادرست در فتاوي خويش، به اين آيت از قرآن كريم استناد كردهاند:
«وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فيهِ اِخْتِلافَاً كَثيراً نساء/ 83
يعني: هرگاه قرآن از جانب غير خداي يگانه آمده بود، اختلاف و خطا و تضادهاي بسياري در آن يافت مي شد..
امام شافعي(رض) در استناد خويش به آية كريمة ياد شده قصد دارند به شاگردشان اين مطلب را القا نمايند كه كلام انسانِ غير معصوم، مصون از خطا و كژي و تضاد نيست و البتّه هر انسان عاقلي، در راستاي تكامل بخشيدن به انديشة خود مي بايستي همواره آن را مورد نقادي قرار دهد، و در صورت احساس ضرورت تغيير رأي خود، شايسته است آن را با كمال سعة صدر و روشنبيني و شهامت نقد كند و همواره به مفهوم و درك راستين، خود را نزديكتر سازد. اين ويژگي، هرآينه از خصوصيات حقجويان و آزادانديشان است و در انديشه و رفتار مؤمنان راستين و صالحان متجلّي مي گردد.
ضرورت امر به معروف و نهی از منكر:
مطلب فوق الاشاره را با ذكر توضيحي به پايان مي بريم و آن اين است كه ويژگي نقادي و نقدپذيري در سيرة امام حسين(رض) بدين صورت قابل تبيين است كه ايشان «نقّادي» را در مورد جامعة اسلامي پاية امر به معروف و نهي از منكر مي دانستهاند و معتقد بودهاند كه بر پاية همين اصل اجتماعي است كه پس از نقّاديِ شرايط موجود و حاكم بر جامعه، همواره بايستي به جانب شرايط معتدلتر و عادلانهتري قدم برداشت و لذا ضروري است كه در جامعة اسلامي، اين روش و روية اصلاحگرانه هماره حفظ گردد..
ظلمستيزی و حمايت از حق و حقيقت:
يكي ديگر از ويژگيهاي برجستة فضايل و مكارم اخلاقي امام شافعي(رض)، همانا دفاع از حق و حقيقت و رد هرگونه ستمكاري و اجحاف و انحراف و افساد است. به همين دليل، ايشان همواره در راستايِ جهاد مستمر علمي و فقهي خويش، از متابعت ناروا و ناحق سر باز زدهاند و از خلافكاريهاي خلفا و حاكمان وقت حمايت نكردهاند و بر ستمكاريهايشان مْهر تأييد نزدهاند. به همين خاطر، چندين بار ايشان مورد بياحترامي و تعريض و تهديد عمله و اكرة دستگاه خلافت بنيعباس قرار گرفتهاند و به جهت متابعت سنّت مرضية رسولالله(ص) و پيروي و جانبداري از سيرة عدالتمحور و حقطلبانة خاندان برحقِّ اهلبيت(رض)، دستگير شدهاند. چنانكه به هارون الرشيد خليفة عباسي گزارش مي دهند كه امام شافعي با علويون سر و سري دارد و حتّي او رهبر گروهي از آنان است و اين گروه و ديگر گروههاي مشابه آن، قصد براندازي خلافت عباسي را دارند و تحت فرمان عبدالله بن محض الحسن المثنّي بن الحسين السبط(رض)، قصد دارند حكومت علوي تأسيس كنند[4] .. در تاريخ امام شافعي، مقدِمة «اُم»، و نيز در «دايرهالمعارف الاسلاميه» اين قيام به فرمان يحيي بن عبدالله زيدي معرفي شده است. بدينسان به فرمان هارون الرشيد، امام شافعي(رض) در غل و زنجير و سوار بر قاطر و تحت نظر سربازان مسلح و بيرحمِ دستگاه خلافت، از يمن به بغداد برده مي شوند و در آنجا تحت بازجويي قرار مي گيرند.
نيز متعاقب دستگيري و انتقال و بازجويي يادشده، امام شافعي(رض) به اقامت اجباري در بغداد محكوم مي شوند و بنا به دستور هارون الرشيد، ايشان در خانة محمِد بن حسن در بغداد مدِتي قريب به پنج سال و به قولي[5] تا سال 189 هجري تحت نظر و ممنوع الخروج بودهاند.
با بذل توجه و امعان نظر بر وقايع تاريخي يادشده، چنين نتيجه مي شود كه قيام امام حسين(رض) و مخالفت ايشان با يزيد و دستگاه ستمگستر تحت امر وي، تا چه اندازه برحق و بجا و حياتي بوده است و همانطوريكه آن امام همام ضرورتهاي زمانه و عصر خويش تشخيص دادند و شرايط حاكم بر جامعة اسلامي آن عصر را نيازمند اصلاح دانستند، در دههها و سدههاي بعد نيز اين ضرورت همچنان بر قوت خود باقي ماند و مصائب حاصل از بياعتنايي مسلمانان و علما و بزرگان دين، جامعة اسلامي را گرفتار ستم و جور و انحراف و تفرقه و گروهگرايي و حزبپردازي و ديگر مفسدههاي گوناگون ساخت و شد آنچه شد ..
نتيجهگيری نهایی
با توجه به مطالب و موضوعات مطروحة بخشهاي پيشين اين مقالة كوتاه و مجمل، مي توان نتايجي چند دست يازيد، كه در اينجا براي حسن ختام و تحت عنوان نتيجهگيري به آنها اشاره مي شود:
1/ منحصر نمودن مٍهر و مودّتِ حضرت امام حسين(رض) به تنها شيعيان، به هيچوجه منصفانه نيست و دور است از واقعيات و مستندات مسلَّم تاريخي.
2/ منحصر نمودن هرگونه طرفداري و جانبداري و حمايت از انديشه و راه امام حسين(رض) به تنها شيعيان، به هيچ روي با واقعيات تاريخي و شواهد و مستندات فرهنگي مطابقت ندارد و بلكه مستندات مسلم و قرائن و شواهد فرهنگي نشان مي دهد كه مسلمانان اهل سنت نيز همواره از انديشه و عمل آن بزرگوار متابعت نموده و بويژه شافعيمذهبان پيوسته راه و هدف و قيام ايشان را ستودهاند و آن را سرمشق زندگي فردي و اجتماعي خويش قرار دادهاند. چنانكه امام محمِد شافعي(رض) سر مذهب و بزرگ مجتهد في المذهب اهل سنّت و از اسلاف صالح صدر اسلام، همواره به راه امام حسين(رض) رفتهاند و ويژگيهاي برجسته و سجايا و مكارم و فضايل عالي ايشان و ديگر خاندان اهل بيت(رض) را اسوة حسنة زندگي خويش قرار دادهاند.
3/ اصيلترين و صادقترين روش عمل به آموزههاي قرآني و سنت شريف پيامبر(ص) همانا اتخاذ روية اعتدال است در انجام امور فردي و اجتماعي؛ زيرا افراطكاري و تفريطروي و واپسگرايي و تندروي، پيشبرد امور را در جامعة اسلامي متوقّف مي كند و باعث ايجاد تفرقه در ميان امت واحدة اسلام مي گردد. چنانكه قرنهاست جهان اسلام به اين ورطة تأسفبار درافتاده و مناقشه و اختلافات ميان گروههاي مسلمان چندان بالا گرفته است كه دشمنان اسلام به اين گروهها و دستهها و نحلههاي وحدتگريز اميدها بستهاند..
4/ امروزه يكي از بزرگترين مخاطراتي كه سرنوشت مسلمانان را مورد تهديد قرار داده است، همانا اعراض از محبت و مودت اهل بيت پيامبر(ص) و بهره نبردن و به كار نبستن سيرة پاك آن بزرگواران است كه مع الاسف برخي از مسلمانان افراطيِ وحدتشكن و عدالتگريز، بدين وسيله آب به آسياب دشمنان اسلام و بخصوص يهوديان، مي ريزند و با ايراد اتهامات واهي و شايان شأن خودشان، اكثريت مسلمانان را مشرك و كافر و رافضي مي دانند ..
5/ از مهمترين ويژگيهاي بزرگان دين و اسلاف صالح، عدالتخواهي و ظلمستيزي و اصلاحگري و در نتيجه امر به معروف و نهي از منكر بوده است كه اين ويژگي در جهان امروز بيش از هر زمان ديگري در جوامع اسلامي مورد نياز مسلمانان است كه بدبختانه كمتر و به ندرت، مورد عنايت و توجه رهبران و زعما و بزرگان و انديشمندان و آحاد مردم در جوامع اسلامي، قرار مي گيرد. از سويي بهترين اسوه و سرمشقِ اين ويژگي در جهان اسلام، پس از شخص پيامبر(ص) و امام علي(رض)، امام حسين(رض) بودهاند و ايشان هماره والاترين نمونة ظلمستيزي و عدالتخواهي خواهند ماند.
منابع و مآخذ
الف ـ منابع به عربي:
1. قرآن كريم.
2. نهجالبلاغه.
3. صحاح تسعه.
4. نفس المهوم.
5. تحف العقول.
6. الام، امام شافعي.
7. الشافعي، ابوزهره.
8. الامام الشافعي، عبدالغني.
ب ـ منابع به فارسي:
9. ويل دورانت، «تاريخ تمدن»، جلد 11.
10. استاد مرتضي مطهري، «سيرة نبوي».
11. محمود اردكاني، «تاريخ تحليلي اسلام»، انتشارات اساطير، تهران 1371.
12. سيد جعفر شهيدي، «تاريخ تحليلي اسلام»، مركز نشر دانشگاهي تهران، 1375.
13. حسن حنفي، «تبارشناسي بنيادگرايي»، ايران، 25 آبان 1381.
14. حسن حنفي، «بنيادگرايي»، ايران، 26 آبان 1381.
15. ويليام چيتيك، «امام حسين در نگاه مولوي»، ترجمة حسن لاهوتي، ميراث جاويدان، سال پنجم، شمارة 1.
16. باتومور بي. بي. ، «جامعهشناسي»، ترجمة امير حسن منصور وسيد حسن حسيني كلجاهي، تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1355 خورشيدي.
17. كوئن بروسي، «جامعهشناسي سياسي»، ترجمة منوچهر صبوري كاشاني، تهران، انتشارات كيهان، 1368 خورشيدي.
18. گي روشه، «درآمدي به جامعهشناسي»، ترجمة محسن ثلاثي، تهران، انتشارات فرهنگ معاصر، 1370 خورشيدي.
19. آنتوني گيدنز، «تغييرات اجتماعي»، ترجمة دكتر منصور وثوقي، تهران، نشر ني، 1366 خورشيدي.
20. بيوك محمدي، «جامعهشناسي»، ترجمة منوچهر صبوري كاشاني، تهران، نشر ني، 1373 خورشيدي.
21. جامعهشناسي جنبشهاي اجتماعي، نامة علوم اجتماعي، تهران، دانشگاه تهران، دورة جديد، شمارة 2، جلد اول بهار 1368 شمسي.
22. علامه محمد تقي جعفري، «امام حسين»،
23. شهيد آيتالله مطهري، «قيام حسيني»،
1/ مقتل خوارزمي، ا/ 188
1/ تحف العقول، ص 245، با عبارتي قريب به همين مضمون.
2/ مقتل خوارزمي، ج 1، ص 188.
1/ «معجم الادباء»، ياقوت حموي، ج 17، ص 287، به نقل از «الشّافعي»،عبدالغني، ص 88 ؛ و «الشّافعي»، محمِد ابو زهره، ص 22.
2/ الامام الشّافعي، عبدالغني، ص 98.