درباره گفتگوی اقوام و فرهنگها و تمدنها، کردان و هویت قومی و ملی، نقش کرد در تکوین و تکامل تمدن ایرانی ـ اسلامی، آینده کرد و ماندگاری فرهنگ کردی
مصاحبه با استاد سوران کردستانی محقق و نویسنده کرد (بخش دوم) هفتهنامه رصد آذربایجان غربی، ویژهنامه بوکان
سرآغاز
ضمن تشکر از حسن نظر و بذل توجه و عنایت خوانندگان هفتهنامه رصد (ویژهنامه بوکان)، نسبت به نخستین بخش این مصاحبه که در شماره 423 مورخ 10 آذر ماه 1378 انتشار یافت، اینک واپسین بخش این گفتگو را در طلیعه هزاره سوم و در آستانه بیست و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران، به حضور تمامی فرهنگدوستان و فرهیختگان تقدیم می داریم.
پرسش اول:
آقای سوران کردستانی حضرتعالی مقوله گفتگوی تمدنها را چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ:
بسم الله الرحم الرحیم. مقوله گفتگوی تمدنها که اخیراً به عنوان اصلی راهبردی در سیاست خارجی دولت جمهوری اسلامی ایران مطرح گردیده است، هرچند ممکن است در عرصه سیاستگزاریهای بینالمللی کارا و راهگشا باشد، اما تلقی اینجانب از این مقوله این است که گفتگوی تمدنها زمانی نافذ و ثمربخش خواهد بود که بر مبانی و اصولی مبتنی باشد. از این گذشته، شایسته است مفاهیم «گفتگو» و «تمدن» را به عرصه سیاست، آنهم تنها سیاست بینالملل، محدود و منحصر نسازیم. به اعتقاد اینجانب، جوهره این این نظریه که اساسیترین پیام فرهنگی جهان اسلام است، از نص صریح آیه کریمه 13 از سوره مبارکه حجرات نشأت گرفته است؛ آنجا که پروردگار عالمیان خطاب به انسان چنین می فرماید:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم ان الله علیم و خبیر».
: ای مردم! ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شمار را به صورت شعبهها و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید همانا گرامیترینتان نزد خدا پرهیزکارترین شماست به درستی که خدا بسیار دانا و آگاه است.
اما مطرح کردن این پیام و رسانیدن آن به گوش جهانیان در این عصر رو به خسران بسیار مغتنم و مبارک است و کاری است بسیار ارزشمند و حیاتی. به ویژه آنکه موضوع گفتگوی تمدنها در برابر نظریه غربی «برخورد تمدنها» مطرح گشته و با حسن استقبال اندیشمندان جهان و بخش فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) روبرو گردیده است.
پرسش دوم:
برای تنویر افکار عمومی و به ویژه جوانان اندیشهورز و اهل مطالعه، لطفاَ درباره نظریه برخورد تمدنها توضیح دهید.
پاسخ:
البته پیش از این، در مقالهای مستقل، به نقد و بررسی این نظریه پرداختهام و حتی در این زمینه پیشنهادی موسوم به «طرح لتعارفوا» یا نظریه «شناخت تکاملی و متقابل فرهنگها» ارائه نمودهام. اما در پاسخ به پرسش شما شایسته است پیشاپیش به تبیین ریشههای تاریخی نظریه برخورد تمدنها بپردازم. در اواخر سده بیستم، در عهد زمامداری گرباچف در شوروی، یک رشته اصلاحات بنیادین اقتصادی و سیاسی، موسوم به «پروسترویکا» و «گلاسنوسنت» از سوی وی به مرحله اجرا گذارده شد. این تحولات در نهایت به فروپاشی نظام کمونیستی در اتحاد شوروی و کشورهای اقماری آن، انجامید. در آن زمان غربیها این تحولات را دال بر حقانیت سیستم لیبرال دمکراسی غرب تلقی نمودند و پیرامون آن تبلیغات گستردهای به راه انداختند. حاکمان غربی از این رویداد شاد و سرمست شدند و به آن دل خوش نمودند و امیدوار شدند که از آن پس جهان تحت سیطره غرب، به سردمداری آمریکا، قرار خواهد گرفت و نظام لیبرال دمکراسی غربی حاکم بلامنازع جهان خواهد گشت. اما این سرمستیها پایدار نماند و و جهان تحولات دیگری را نیز تجربه نمود که از آن جمله به ظهور نهضتهای اسلامی، جنبشهای تجدید حیات در هند و چین و ژاپن، و نیز تشکیل اتحادیه کشورهای اروپایی می توان اشاره کرد. لذا رؤیای غرب تحقق نیافت و قدرتهای سیاسی و اقتصادی نوینی در برابر تمدن غرب سربرآوردند. در همین اثنا بود که پروفسور ساموئل هانتیگتون استاد علوم سیاسی و استرتژیست بلندپایه آمریکایی، از گرد راه رسید و به این کارزار سیاسی ـ تبلیغاتی وارد شد و نظریه «برخورد تمدنها» را اعلام نمود. به طور خلاصه، وی اعتقاد دارد که هفت تمدن اصلی و یک تمدن فرعی در جهان وجود دارد و در آینده نامعلومی، در نقاط همجواری این تمدنها، یک شکاف عظیم موسوم به «گسل تمدنی» ایجاد خواهد شد که این گسلها محل درگیریها و برخوردهای بین تمدنی خواهند بود. در این تخاصمات، عمدهترین تمدنهای تهدید کننده تمدن غربی، عبارتند از: تمدنهای اسلامی و کنفوسیوسی. هانتیگتون سپس نتیجهگیری می کند که سرانجام در منازعه بین تمدنها، تنها تمدن غرب پیروز خواهد گردید و تمدنهای دیگر در جریان این گیرودارها یا نابود خواهند شد، یا استحاله خواهند یافت و به شکل تمدن غربی درخواهند آمد. لذا جهان در تحت اقتدار تمدن غرب به رهبری آمریکا، به شکلی نهایی از تمدن انسانی دست خواهد یافت.
پرسش سوم:
اشاره داشتید به نظریه پیشنهادی خودتان که در ردّ نظریه برخورد تمدنها ارائه نمودهاید. در مورد این نظریه و ویژگیهای آن توضیح بفرمایید.
پاسخ:
عنوان طرح پیشنهادی این حقیر، عبارتست از «طرح لتعارفوا» یا «شناخت تکاملی و متقابل فرهنگها و تمدنها». این نظریه که در قالب یک ساختار منطقی تنظیم گردیده، از متن قرآن کریم که بنیادیترین قانون اساسی امت اسلامی بشمار می رود، نشأت یافته است. بر اساس این نظریه، فرهنگهای گوناگون بشری که در واقع یک تنوع ارزشی و یک تکثر معنادار خلقتند، از نشانههای عظمت و قدرت لایزال آفریدگار بشمارند. فرهنگها و تمدنها برای ماندگار شدن بایستی پویا و زایا باشند و برای نیل به این پویایی و زایایی، باید راه تکامل فرهنگی را در پیش گیرند. طبیعیترین و اساسیترین و مناسبترین راه دستیازی به تکامل فرهنگی، پیمودن مراحل شناخت تکاملی و متقابل فرهنگها است. اما شناخت تکاملی و متقابل فرهنگها، مراحل و ابزاری دارد که با پیمودن گام به گام این مراحل، و به کار بستن ابزارهای لازم در هر مرحله، نهایتاً تکامل زیرمجموعههای فرهنگی و به تبع آن تکامل و پویایی و مانایی مجموعههای تمدنی منبعث از آنها، حاصل خواهد گردید. البته فرهنگها و تمدنهای رو به رشد و تکامل بشری، هرگز با یکدیگر تصادم و برخوردی نداشتهاند و نخواهند داشت؛ بلکه منازعات و تصادمات و درگیریهای میان فرهنگهای متشکله یک تمدن واحد، یا مناقشات و تصادمات بین جوامع بشری ناشی از رشدنایافتگی و آفات و ناهنجاریها و مشکلات درونی فرهنگهاست. و این در حالی است که فرهنگها و تمدئهای متکامل و رشدیافته همواره صلحجویند، نه جنگجو.
پرسش چهارم:
برای شفافتر شدن گفتگویمان، لطفاً بفرمایید که اساساً تعریف شما از «قوم» و «ملت» و «فرهنگ» و «مجموعه فرهنگی» و «تمدن» چیست؟
پاسخ:
این اصطلاحات ممکن است از دیدگاههای مختلف مفاهیم متفاوتی داشته باشد، اما بنا به اعتقاد این حقیر که از تعلیمات قرآنی نشأت می گیرد «قوم» یا «شـَعب» اساسیترین مجموعه هویت فرهنگی جوامع انسانی است که از زیرمجموعههایی همچون طوایف، عشایر، خاندانها و خانوادهها تشکیل می شود. اقوام و شعوب و زیرمجموعههایشان در قلمرو جغرافیایی مشخصی پراکنده شدهاند. سپس مجموعه اقوامی که دارای اشتراکاتی باشند و در قلمرو جغرافیایی گستردهتری اسکان یافته باشند، «ملت» را به وجود می آورند و مجموعه ملتهایی که به شیوه پویا و مانا، در گستره وسیعتری از زمان و مکان از ویژگیهای مشترکی برخوردار باشند، «تمدن» واحدی را پدید می آورند. اما میراث ماندگار و سامانه مادی و معنوی و ویژگیهای هویتبخش هر سطحی از جوامع انسانی، به «فرهنگ» تعبیر می شود. در جهان فرهنگها متنوع و متکثرند. از دیدگاه ما مسلمانان، این گوناگونی فرهنگی از نشانههای قدرت و عظمت آفریدگار یکتای جهان است. لذا، به عنوان شکرگزاری بر این آیات الهی، باید آنها را شناخت و و پاس داشت. هم ازینرو، شناختن فرهنگها و محترم شمردن آنها، خود نوعی عبادت محسوب می گردد؛ زیرا اندیشیدن آگاهانه درباره آیات الهی از مراحل تکوینی ایمان راسخ بشمار است.
پرسش پنجم:
اقوام مختلفی در ایران بسر می برند. شما موقعیت آنان را چگونه ارزیابی می کنید؟ و وحدت میان این اقوام چه ویژگیهایی دارد؟
پاسخ:
سرزمین ایران از اقوامی گوناگونی همچون فارس، ترک (مشهور به آذری؟)، کرد، لر، بلوچ، عرب، گیلک، طبری و .. تشکیل یافته است و البته این ساختار قومی واقعیتی تاریخی و فرهنگی است، نه سیاسی و مقطعی. به دیگر سخن، ساختار بنیادین مملکت ما از قدیم الایام یک ساختار چند قومی بوده است که این اقوام در گذر ایام و در خلال یک جریان تاریخی به یک ساختار تکامل یافتهتر و به یک وحدت ارگانیک رسیده و کشور باستانی ایران را تشکیل داده است. این اقوام در فراز و نشیبهای تاریخی این مرز و بوم، هیچگاه این وحدت فرهنگی را نگسستهاند و نه تنها در کنار یکدیگر ماندهاند، بلکه همواره با یکدیگر بودهاند. البته باید توجه داشت که در کنار یکدیگر ماندن و با یکدیگر بودن دو مفهوم جداگانه است. اولی فرایندی غیرفعال و دومی فرایندی فعال و آگاهانه و صمیمی است. وحدت ارگانیک میان اقوام ایرانی، وحدتی تکاملی است و چنین وحدتی با اتحادهای سیاسی و فدراتیو و مجاورتی (side by side) در کشورهای غربی، تفاوت ماهوی و ساختاری دارد. لذا سخن گفتن از اقوام ایرانی اصولاً نیابد اذهان عدهای بروننگر را نگران و آشفته سازد. اما ویژگی دیگر وحدت اقوام ایرانی، اختیاری و آگاهانه بودن آن است، زیرا تاریخ به ما نشان می دهد که با وجود استبداد و ستمکاریهای گوناگون در اعصار مدفون ستمشاهی، اقوام ایرانی هرگز وحدت فرهنگی و سیاسی خود را از دست ندادهاند و هماره سرنوشت تاریخی مشترکی را برگزیدهاند و بالاتر و فراتر از آن، هویت مشترکی در سطح ملی بین خود پدید آوردهاند که به «ملت ایران» تعبیر می شود.
پرسش ششم:
اگر بپذیریم که اقوام ایرانی وحدت ارگانیک و هویتی ملی یافتهاند، پس تکلیف هویت قومی چه می شود؟
پاسخ:
هرگاه بپذیریم که هویت ملی ایرانی منبعث و مولود هویتهای قومی در ایران است، ارزش و اهمیت هویت قومی نیز مشخص و مسلم می گردد. لذا تکلیف ما ایرانیان لاجرم آن است که اگر بخواهیم با هویت ملی خویش پیوندی قلبی و عمیق و ناگسستنی برقرار سازیم، باید هویتهای قومی خود را نیز پاس داریم و از آن دفاع کنیم. زیرا هویت جمعی ایرانی از سرچشمههای هویت قومی سیراب می گردد. در غیر این صورت، بحران هویت پدید می آید که در آن حال، هویت ملی و وحدت ارگانیک به خطر خواهد افتاد و این همان وضعیتی است که به نوعی در کردستان ترکیه و عراق پیش آمده است. مثال دیگر این قضیه، در مرتبه و گسترهای وسیعتر، اتحاد جماهیر شوروی سابق است که با وحدتی تئوریک و سیاسی تشکل یافته بود و به مجرد رنگ باختگی سوسیالیسم و سقوط کمونیسم، اتحاد شکننده بین جماهیر شکسته شد و جمهوریهایی چند از این اتحادیه منتزع گشت. البته اگر باز هم یک چنین فضای مناسبی پیش آید، بعید نیست که جمهوریهای دیگری نیز از آن اتحاد صوری منفک گردد. لذا نباید گذاشت که فرهنگهای اقوام دیرزی که سرچشمههای زلال و همیشگی مجموعه فرهنگی ایرانی ـ اسلامیند، به مغاک مسخ و استحاله فرو غلتند.
پرسش هفتم:
آیا پرداختن به بحث «اقوام ایرانی» می تواند به اختلافات قومی در ایران دامن بزند؟
پاسخ:
التبه اگر منظور شما از «اختلافات قومی»، «اختلاف افکنیهای قومی» باشد، نه تنها این بحث، بلکه هر مقوله دیگری نیز می تواند محمل این معنا واقع گردد. از جمله «عدم شناخت اقوام ایرانی» و بیاعتنایی نسبت به آنها نیز می تواند اختلاف افکنی تلقی شود. این درست به معنای آن است که بگوییم پرداختن به بحث بیمه حوادث رانندگی که یکی از ضرورتهای اجتماعی است، می تواند به بحث «ترس از مرگ» دامن بزند!! لذا واضح است که اگر منظور ما از طرح این سؤال ایجاد رعب و هراس باشد، نه تنها بحث از «بیمه حوادث»، بلکه سخن گفتن از هرگونه حادثهای می تواند به القای ترس از مرگ بیانجامد. بر همین قیاس، هرگاه منظور ما از مطرح نمودن اقوام ایرانی، تبیین تنوع ویژگیهای قومی باشد، در چنین شرایطی شناختن مجموعه اقوام ایرانی و بحث کردن پیرامون آن، نوعی عبادت و شکرگزاری به درگاه خداوند است. زیرا مطابق نص صریح قرآن کریم، این اختلافات فرهنگی (تنوع زبان و رنگ پوست و ..) حاکی از عظمت خلقت است و از نشانههای خلقت پروردگار یکتا به شمار می رود که البته این مبحث با موضوع اختلاف افکنی در میان اقوام بسیار متفاوت است.
پرسش هشتم:
آیا بحث بر سر «گفتگوی اقوام و تمدنها» بر پیش فرض «برخورد و تخاصم اقوام و تمدنها» مبتنی است؟
پاسخ:
هرگز. این تصور اساساً از خلط کردن دو موضوع یادشده ناشی شده است. برخورد و تخاصم تمدنها، موضوع تئوری هانتینگتون است و گفتگوی اقوام و فرهنگها و تمدنها یک اصل مسلم قرآنی و یک راهبرد فراگیر و ابدی آسمانی است. و همانطوری که پیشتر به عرض رسانیدم، مبتنی بر نزاع میان فرهنگها و تمدنهاست و و دیالوگ در آن تئوری محلی از اعراب ندارد. در حالی که در راهبرد گفتگوی فرهنگها و تمدنها، اصل بر وفاق و مدارا و تعامل فرهنگها و تمدنهاست. اما بر اساس نظریه پیشنهادی این حقیر در همین زمینه، شناخت تکاملی و متقابل فرهنگها و تمدنها می بایستی از شناخت متقابل اقوام آغاز گردد و به شناخت متقابل ملتها و تمدنها ارتقاء و تکامل یابد و پیداست که یک چنین شناختی مبتنی بر تکامل و تفاهم و مفاهمه است، نه بر برخورد و تخاصم.
پرسش نهم:
آیا مطرح نمودن بحث اقوام ایرانی و نقش آنها در نقش آنها در فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی، می تواند تنازع این اقوام را بر سر سهمخواهی بیشتر آنها، در پی داشته باشد؟
پاسخ:
به اعتقاد این حقیر، مقوله «شعوب و قبایل و اقوام» در حوزه پژوهشهای فرهنگی مطرح است و این مبحث در حیطه شناخت تکاملی و متقابل فرهنگها و تمدنها موضوعیت تام دارد. لذا فی نفسه موضوع سهمخواهی در میان نیست، بلکه بحث بر سر موجودیت و هویت قومی و ضرورت و اهمیت این مقوله در شناخت تکاملی و متقابل فرهنگها و تمدنهاست. تعیین میزان سهم و بحث سهمخواهی اقوام ایرانی از مجموعه فرهنگی ایرانی ـ اسلامی در واقع لوث کردن اصل و صورت مسئله است از سوی کسانی که موجودیت و هویت اقوام ایرانی را به رسمیت نمی شناسند و یا آن را مخل به مبانی وحدت ملی می پندارند و با عنوان کردن یک چنین شبههای قصد دارند یک چنین حق مسلمی را که پروردگار عالمیان تعیین فرموده و در قرآن کریم به رعایت آن تأکید نموده است، پایمال کنند. بنابراین، شایسته است هر یک از ما، چه به عنوان یک مسلمان و چه به عنوان یک عضو از مجموعه فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی، فرهنگهای قومی تشکیل دهنده تمدن گرانقدر خویش را محترم بشماریم و در حفظ و احیای آن تلاش کنیم و همه با هم در یک کوشش مستمر و جمعی، در راستای احراز این هویتها و احقاق حقوق ناشی از آن اهتمام ورزیم.
پرسش دهم:
آقای سوران کردستانی! فرهنگ کردی دارای چه ساختاری است؟
پاسخ:
این مجموعه غنی فرهنگی که در خلال قرون و اعصار گذشته پدید آمده و سامان گرفته، مشتمل است بر باورها، نهادها، اسطورهها، اعتقادات دینی و مذهبی، آداب و رسوم و سنن، ویژگیهای جغرافیایی و تاریخی، و زبان و ادبیات مشترک. این ساختار اولاً ـ شناخته شده و واقعی و مستند و قابل اثبات است، ثانیاً ـ دیرزی و کهن و اصیل می باشد، ثالثاً ـ همواره روندی رو به رشد و تکامل داشته است. دلیل این سیر رو به رشد، همانا همگرایی آگاهانه با سایر اقوام ایرانی و مشارکت در ایجاد وحدت ارگانیک مجموعه فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی است؛ وگرنه نمی توانست از طوفانهای نابود کننده تاریخ در امان بماند و خود را به دوره معاصر بکشاند. همچنانکه از این پس نیز عمدتاً با حفظ همین شرایط ـ یعنی پیوستگی ارگانیک و اختیاری به مجموعه فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی خواهد توانست هویت کردی خویش را به آیندههای دوردست برساند. البته شایان ذکر است که هرگونه انفکاک و انتزاع از این همبستگی فرهنگی، بخش عظیمی از میراث فرهنگی قوم کرد را در ایران، به باد خواهد داد. کردان ایرانی یا صاحبان میراث فرهنگی قوم کرد در ایران، از ساختار فرهنگی خود ویژگیهایی را برگزیده و در مجموعه فرهنگی ایرانی ـ اسلامی به اشتراک نهادهاند، و در مقابل، ویژگیهایی را نیز از آن مجموعه بزرگ کسب نموده و در ساختار خود وارد نمودهاند. بنابراین به دلیل همین تبادلات و مشارکتهای فرهنگی بین قومی است که می توان چنین نتیجه گرفت که کردان در پدید آوردن بدنه مشترک مجموعه فرهنگی ایرانی ـ اسلامی نقش داشتهاند، اما در هر حال هویت و نشانههای قومی خود را نیز حفظ نمودهاند و این صیانت و پاسداری از فرهنگ و ویژگیهای قومی را نوعی شکرگزاری و عبادت به درگاه خداوند دانستهاند. زیرا بنا به نص صریح قرآن کریم، تنوع فرهنگی و تکثر شعوب و قبائل منبعث از مشیت الهی و مبین عظمت خلقت و نشانگر قدرت کامله پروردگار یکتاست: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ..» حجرات/13
پرسش یازدهم:
جناب آقای سوران کردستانی! شما آینده کردان و فرهنگ کردی را در چهارچوب فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی و نیز در حوزه تمدن بشری، چگونه ارزیابی می کنید؟
پاسخ:
البته پیشبینی آینده بدون وقوف بر علل و اسباب و روابط علمی لازم، از توانایی انسان خارج است. اما اگر مراد از پیشبینی در واقع «میزان خوشبینی» باشد، که تا چه حد به آینده کردان خوشبین هستم، این پرسش مهمی است که نیاز به تفکر و بررسی دارد. اما در هر حال، این موضوع بستگی دارد به اهداف عالیه و آیندهنگریهای جامعه کرد که آیا تصمیم دارد همچنان به حیات فرهنگی خویش ادامه دهد یا نه؟ و اگر پاسخ مثبت است، آیا قوم کرد (در داخل ایران) و ملت کرد (در خارج مرزهای کشور ایران) در این تصمیم راسخ است یا نه؟ و اگر عزم راسخ دارد، آیا خود را به لوازم و اسباب ادامه حیات فرهنگی مجهز نموده است یا نه؟ اینها و دهها (آیا)ی دیگر، مجموعه پرسشهایی است که فراراه هر قوم و ملتی قرار دارد. اما اعتقاد این حقیر آن است که کردان، اگر راه شناخت تکاملی و تکامل فرهنگی پیش گیرند، می مانند؛ در غیر این صورت قانون الهی بر آنها جاری خواهد شد، آنچنانکه بر اقوام سلف جاری گردید، که اگر راه ستمکاری (بر خود و دیگران) را برگزینند اجلشان در وقت مقتضی فراخواهد رسید، زیرا وعده خداوند تخلف ناپذیر است: «و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم .. و لکن یؤخرهم الی اجل مسمی فإذا جاء اجلهم لاتستأخرون ساعة و لایستقدمون» نحل/61
پرسش دوازدهم:
جناب آقای سوران کردستانی! به عنوان حسن ختام این گفتگو، اگر سخنی دارید بفرمایید.
پاسخ:
از لطف شما متشکرم. به عنوان بخش پایانی عرایضم ـ اگر حسنی در آن باشد ـ لازم است که چند نکته را یادآوری نمایم. اکنون که در آستانه سال 2000 و در طلیعه هزاره سوم میلادی قرار داریم، شایسته است که قوم و ملت کرد بیش از هر زمان دیگری به آینده بیندیشد و برای زندگی در جهانی بسیار ملتهب و پرتحرک خود را آماده سازد. گذشتگان و پیشینیان ما ـ که خدایشان بیامرزاد ـ در طول تاریخ، در برابر ناملایمات و تلخکامیها پایمردی نشان دادند و در مقابل طوفان حوادث ایستادند و خود را نباختند و عاشقانه هویت و فرهنگ خویش را پاس داشتند و در سختترین شرایط از قلمرو تاریخی خود ـ کردستان ـ دفاع کردند و چونان جان گرامیشان صیانت نمودند و افزون بر آن، دوش به دوش دیگر ایرانیان، در سازندگی مادی و معنوی فلات و سرزمین و قلمرو خویش کوشیدند و کشور پهناوری موسوم به ایران را پدید آوردند و به ویژه پس از طلوع آیین جاودانه اسلام، همگام با سایر اقوام ایرانی، با بهرهوری از تعالیم قرآنی، تمدن غنی و استواری را بنیاد نهادند و در خلال سدهها آن را شکوفا ساختند که اکنون با عنوان تمدن ایرانی ـ اسلامی شناخته می شود. به طور قطع و یقین، کردان در پویایی این تمدن زنده و رو به رشد و تکامل تا کنون همواره مشارکت داشتهاند. در این مشارکت فرهنگی، چقدر و تا چه اندازه سهیم بودهاند، مهم نیست. مهم آن است که قوم و ملت کرد در بنیانگزاری و رشد و بالندگی تمدن زایا و پویای ایرانی ـ اسلامی مشارکت نموده است. نیز مهمتر از آن این است که این مشارکت و تعلق و دلبستگی شایسته است که همچنان استمرار یابد. در این همکوشی، لازم است کردان همراه با دیگر اقوام و بانیان ایران، در جهت شناخت تکاملی و متقابل فرهنگهای خودی و دیگر تمدنهای بشری، گام بردارند تا به تکامل فرهنگی دست یازند و جاودانه گردند. انشاءالله.