هرمنوتيك در انديشه اسلامی
دكتر سوران كردستاني
نسبت هرمنوتيك با انديشة اسلامي
در اين فصل، كه نگرشي است نقّـادانه به هر دو سوي طيف موضوع ما نحن فيه ـ «از تأويلگرايي تا هرمنوتيك» ـ، نگارنده به پرسشهاي هشتگانة زير مي انديشد و مي كوشد در اين زمينهها به سوي پاسخهايي روشن و متقن، راه بُرُد. در هرحال، از آنجا كه موضوع مورد بحث، در نوع خود، بِكر و ناسْفته است، و تا دستيازي به جوابهاي مناسب و قابل قبولِ اكثر انديشمندان، راه درازي در پيش است؛ لذا اين حقير مصمِم است كه در اين زمينه، به انديشة خويش متّكي باشد و صرفاً نظر خود را باز گويد.
و اينك پرسشها:
1/ آيا «تأويل» همان «هرمنوتيك» است؟
2/ آيا تأويل نوعي از انديشة مبتني بر هرمنوتيك است؟
3/ آيا هرمنوتيك مفهومي گستردهتر از تأويل است؟
4/ آيا هرمنوتيك فلسفي با اصول اعتقادات اسلامي مغاير است؟
5/ آيا حد و حصر پذيرش هرمنوتيك فلسفيِ منطبق بر عقايد اسلامي، تا كجاست؟
6/ اگر (هرمنوتيك) ـ به هر شكل ممكن و مفروض ـ بر مقولة (تأويل) در كلام اسلامي قابل انطباق است، «فصل مشترك اين انطباق و همخواني در نزد مذاهب و نحلههاي فريقين اسلامي در كجا و تا كجاست؟
7/ با اتّكاء به انديشههاي فلسفي و آراء نسل جديد تأويلگرايان اسلامي ـ هرمنوتيسينهاي مسلمان ـ، ، ضمن پايبندي به اصول دين و درراستاي حفظ پويايي دين اسلام، با رويكرد به هرمنوتيك فلسفي چگونه و تا چه اندازه مي توان به نيازهاي زمان نيز پاسخ گفت؟
آيا «تأويل» همان «هرمنوتيك» است؟
با توجه به تعاريف و تعابيري كه علما و مفسرين اسلامي در باب تأويل ارائه دادهاند، آنچنانكه در فصل اول بهتفصيل مورد مطالعه قرار گرفت، مي توان چنين نتيجه گرفت كه وجوهي از «تأويل» در كلام اسلامي را مي توان مشابه يا داراي اشتراكات، و يا با مسامحه، مترادف هرمنوتيك تلقّي نمود. اما در وجوه ديگري، بر اين دو مقوله، تضادها و مغايرتهايي نيز متصور و مترتب است كه زين پس، به بحث پيرامون اين وجوه اشتراك و افتراق مي پردازيم.
اشتراكات مابين «تأويل سنّتي اسلامي» و «روش و انديشة هرمنوتيك ماقبل مدرن»
1/ در تأويل مجاز آيات قرآني، و نيز به كار بردن روش هرمنوتيك در تفسير كتاب مقدس، هر دو، از معناي ظاهري به معناي ديگري عدول مي شود. كه اين «معناي ديگر»، گاهي در نزد علماي مسلمان، به «معناي حقيقي»، «معناي احتمالي»، «مفهوم اصلي و غايي»، «معناي محتملِ مْرُجُح» تعبير گرديده است.
2/ در تأويل مجاز آيات قرآني، و نيز استفاده از روش هرمنوتيك در تفسير كتاب مقدِس، كشف و دريافت معنا و مفهوم حقيقيِ متن منظور نظر بوده است.
3/ هر دو موردِ تأويل آيات قرآني و تفسير هرمنوتيكي كتاب مقدِس، مبتني بوده است به نظرية بنيادين زبان در اعصار ماقبل مدرن كه از نظريه افلاطون و ارسطو در باب معنا، نشأت يافته است. همچنانكه پيشتر نيز اشاره شد، در اين نظريه، الفاظ دلالت دارند بر حقيقت وجودي اشياء و ذوات خارجي. و از آنجا كه اين دلالت همواره ثابت است و معروض زمان و مكان قرار نمي گيرد و از دستور مشخص و ثابتي نير تبعيت مي كند، لذا معناها همواره ثابت و لايتغير مي مانند و براي اشخاص مخلتف، نتيجة واحدي را به ذهن متبادر مي سازند. به عبارت ديگر، در نزد علماي متقدِم و متأخر اسلام (بجز هرمنوتيسينهاي مسلمان)، و نيز در ميان متألهان مسيحي ماقبلِ مدرن، طيف كلام و معاني وابسته به آن، همواره ثابت و از خصيصة دستوري و نورماتيو برخوردار بوده است.
افتراقات مابين «تأويل سنّتي اسلامي» و «روش هرمنوتيكٍ ماقبلِ مدرن»
ميان «تأويل جايز» در تفكّر اسلامي و «انديشة هرمنوتيكي» در تفكّر مسيحي، با وجود اشتراكات ياد شدة فوق، افتراقات و تمايزات و تضادهايي نيز وجود دارد، از جمله:
1/ در نظر فلاسفه و علما و مفسِرين مسلماني كه تأويل را جايز شمردهاند، جواز تأويل، مشروط است به انطباق و همخواني آن با مجموعة آيات قرآني، و نيز احاديث روشنگرانه و تبيينكننده و سنّت مرضية جناب رسولالله (ص). از نظر آن دسته از علماي اهل تسنّن كه تأويل را جايز دانستهاند، امر تأويل، بغير از خداوند، در صلاحيت راسخانِ در علم است. نيز در نزد مسلمانان اهل تشيع، امر تأويلِ آيات قرآني، در صلاحيت پيامبر (ص) و ائمِة اطهار (ع) مي باشد. در حاليكه، تفسير هرمنوتيكمُدارِ متن انجيل از سوي متألّهان مسيحي پروتستان، به هيچ وجه به انطباق با كليت متن اناجيل و روش و منش حضرت عيسي (ع) مشروط نگشته و تفاسير به رأي، بهفراواني ارائه گرديده و در اين زمينه هيچگونه محدوديتي رعايت نشده است.
2/ در رويكرد هرمنوتيكي به متون مقدِس، پيشفرض اصلي آنست كه آباء كليسا و متألّهان متقدِم، در قرائت و برداشت و فهم متن كتاب مقدِس دچار نوعي جمودگرايي و انحصارطلبي فكري بودهاند و از همين رو، انديشمندان متألّه پروتستان، مصمِم گرديدهاند كه شالودة تحريف مضاعف كتاب مقدِس ـ تحريف در كلمات و تحريف در معناـ را بشكنند و آنرا از قيد ايستايي و انحصار و تفاسير رسمي آباء كليسا نيز برهانند. در صورتيكه، پيشفرض اصلي، در نزد مسلمانان قائل به تأويل، اولاً ـ آنست كه اصل آيات قرآني غير قابل تحريف و تبديل است؛ و در ثاني ـ معاني و مفاهيم و تفاسير حقيقي آنها را پيامبر (ص) و راسخان در علم مي دانسته يا مي دانند؛ و لذا براي آنان، تفسير و تأويل متن قرآن، پوشيده و گُنگ و غير قابل فهم نبوده است.
رابطة ميان «تأويل سنّتي اسلامي» و «هرمنوتيك فلسفي مدرن»
همچنانكه پيشتر نيز اشاره شد، مبناي تئوريك زبان در نزد قدما و فلاسفه و علماي مسلمان ـ به استثناي هرمنوتيسينهاي اسلامي در عصر حاضر ـ ، اساساً نظرية افلاطون و ارسطو در اين زمينه است كه بر پاية آن، معاني الفاظ و روابط بين الفاظ و معاني و در نتيجه دستور زبان، ثابت و مشخّص است و معناي يك لفظ معين، براي افراد مختلف، همواره ثابت مي باشد. در حاليكه در انديشة هرمنوتيك فلسفي، اساساً چنين نيست و زبان معروض زمان و مكان قرار مي گيرد و لذا معناي يك لفظ يا متن مشخّص، همواره ثابت نيست و منوط است به سطح درك و توان فهميدن و شرايط فهمندة آن.
نتيجه آنكه، ميان «تأويل سنّتي اسلامي» و «هرمنوتيك فلسفي مدرن»، هيچگونه وجه اشتراكي وجود ندارد.
آيا تأويل سنّتي، نوعي انديشة مبتني بر هرمنوتيك است؟
با توجه به پرسش و پاسخ پيشين، مي توان گفت كه تأويل سنّتيِ آيات قرآني، هيچگاه انديشهاي مبتني بر هرمنوتيكٍ ماقبل مدرن نبوده و از آن مايه نگرفته و هيچگونه ارتباطي با آن نداشته است. از اين گذشته، تاريخچة انديشة تأويلگرايي در اسلام، بسيار كهنتر است از تاريخچة تفكّرِ هرمنوتيكمدار در جهان مسيحيت. لذا، به تحقيق، نمي توان ادّعا نمود كه تأويل در سنّت اسلامي، نوعي انديشة مبتني بر هرمنوتيك است؛ هرچند رابطه و ادعاي معكوس آن ممكن است صادق باشد و محتمُل است كه انديشة هرمنوتيكٍ ماقبل مدرن، در جهان مسيحيت، به نحوي، از تأويلگراييِ اسلامي نشأت يافته باشد كه البتّه بحث در اثبات يا ردّ آن، هدف و موضوع اين مقاله نيست.
آيا هرمنوتيك مفهومي گستردهتر از تأويل است؟
در پاسخ به اين پرسش كه آيا هرمنوتيك مفهومي گستردهتر از تأويل است، بايد گفت: هرگاه مراد از تأويل، تأويل سنّتي در انديشة فلاسفه و علماي مسلمان متقدِم و متأخّر باشد، مي توان بر اساس متون و منابع موثّق اسلامي چنين نتيجه گرفت كه هرمنوتيك ماقبل مدرن در جهان مسيحيت، به هيچ روي گستردهتر و عميقتر از انديشة تأويلگرايي در جهان اسلام نبوده است و چه بسا، نظرات و باريكبينيها و نكتهسنجيها و ژرفكاويهاي انديشمندان مسلمان در اين عرصه، باورمندانهتر و پرمايهتر از ديگران بوده باشد.
امِا اگر منظور از هرمنوتيك در پرسش مطروحة فوق، هرمنوتيك فلسفي باشد، به يقين مي توان گفت كه دايره و شمول هرمنوتيك فلسفي بسيار گستردهتر و عميقتر و چندلايهتر است از انديشة تأويلگراييِ سنّتي در تاريخ اسلام كه البتّه در اينجا، مراد از گستردگي و ژرفا و چندلايگي، بهيچ وجه حقّانيت و برتري و استواري اين نوع انديشه نيست؛ بلكه منظور آنست كه انديشة هرمنوتيك فلسفي مبتني است بر نوعي ساختار متفاوت و خاص كه وسعت و ژرفا و چندپذيري ويژهاي را ايجاب مي كند؛ وگرنه همانطوريكه پس از اين بحث خواهيم كرد، هرگاه بخواهيم در راستاي توسعة انديشهورزي در جهان اسلام، نوع خاصّي از هرمنوتيك فلسفي را بنياد بنهيم، بايستي توجه داشته باشيم كه ساختار انديشة قرآني و اصول اعتقادات اسلامي، ضرورتاً گونة خاصّي از «هرمنوتيك فلسفي مشروط» را ايجاب مي كند كه هرآينه آن وسعت و عمق و چندپذيري و شرايطي را كه فلاسفة و انديشمندان مغربزمين براي آن قائلند، نخواهد داشت.
آيا هرمنوتيك فلسفي با اصول اعتقادات اسلامي مغاير است؟
براي يافتن پاسخ اين پرسش بسيار پْراهميت، شايسته است كه به آراء هرمنوتيسينهاي مسلمان، و خاصّه آنانكه در خلال يكي دو دهة گذشته، در اين عرصه به اظهار نظر پرداختهاند، مراجعه شود. آقاي مجتهد شبستري از جملة هرمنوتيسينهايي است كه در اين زمينه به ارائة فكر و اظهار عقيده پرداخته است:
«فلسفة هرمنوتيكي ذاتاً از تعلّق خاطر به سنّت جدا نيست. اين فلسفه ذاتاً معطوف به سنّت است و كساني كه به سنّت تعلّق خاطر ندارند به سراغ هرمنوتيك نمي روند. هرمنوتيك اصلاً تئوري و تعليمات تفسير و تأويل سنّت است. طرح هرمنوتيك در يهوديت، مسيحيت و اسلام، از خاستگاه اين پرسش بوده كه تعليمات پيامبران و پاكان را كه حاصل پيام الهي است و در كتب مقدِس منعكس است چگونه مي توان درست و عميق فهميد . اين كار معنايش اين است كه ما با استفاده از هرمنوتيك فلسفي در جستجوي حقيقت موجود در كتابهاي مقدِس و تعليمات پيامبران هستيم. مي خواهيم آن حقيقت را بفهميم و با آن زندگي كنيم . اگر كساني خود را از كتابهاي مقدِس و آموزههاي پيامبران و پاكان، بينياز بدانند و چنين فكر كنند كه انسان عصر مدرنيته، خود بايد طرحي از نو دراندازد و با آن زندگي كند و گذشته را كنار بگذارد، هرگز در اين مقام بر نمي آمد كه پيام كتب مقدِس را تفسير و تأويل كند و از تئوري و تعليمات آن تفسير بپرسد..هركس اطلاع مختصري از وضع مباحث هرمنوتيك فلسفي و ديني در جهان معاصر داشته باشد، به خوبي مي داند كه استفاده از اين مباحث در الهيات و معارف اديان. در عصر حاضر، به منظور تجديد حياتِ (حقيقت دين) در عصر حاضر، و تداوم بخشيدن به آن است، و نه از بابِ اِعراض از دين. نظر اهل هرمنوتيك جديد ديني اين است كه اصول و عقايد جزمي سنّتيِ موجود در اديان كه ذاتاً تاريخي و زماني بودهاند و چون حجابهاي ضخيمي در عصر حاضر، چهرة حقيقت دين را پوشانده است، بايد آنها را كنار زد تا آن حقيقت را بتوان بار ديگر لمس كرد و در نور و گرماي آن زندگي كرد. در واقع، آن حقيقت، دائماً بايد بازيابي و بازخواني و بازسازي شود تا جاودانه بودن آن مخدوش نگردد»[1].
مهمترين فرازهاي اظهارات فوق را مي توان چنين خلاصه نمود:
1/ هرمنوتيك اصلاً تئوري و تعليمات تفسير و تأويل سنّت است.
2/ ما با استفاده از هرمنوتيك فلسفي در جستجوي حقيقت موجود در كتابهاي مقدّس و تعليمات پيامبران هستيم.
3/ استفاده از اين مباحث در الهيات و معارف اديان. در عصر حاضر، به منظور تجديد حياتِ (حقيقت دين) در عصر حاضر، و تداوم بخشيدن به آن است، و نه از بابِ اِعراض از دين.
با توجه به مهمترين فرازها و نكات كليدي اظهارات آقاي مجتهد شبستري، هرمنوتيسين مسلمان معاصر ايراني، مي توان چنين نتيجه گرفت كه اولاًـ جستجوي حقيقت دين و زندگي در پرتو آن، هدف غايي هرمنوتيسينهاست؛ كه البتّه جستجوي چنين هدف والايي را نمي توان مغاير با آموزههاي قرآني و سنّت رسولالله (ص) دانست. ثانياًـ بر اساس اظهارات فوق الاشاره، نيت و قصد هرمنوتيستها از پرداختن به چنين مباحثي، نه تنها اِعراض از دين نيست، بلكه كوشش در راستاي تجديد حيات دين است؛ كه در اين صورت اين كوشش را نيز ،في نفسه، نمي توان حرام و مغاير با دين اسلام تلقّي نمود.
آيا حدِ و حصر پذيرش هرمنوتيك فلسفيِ منطبق بر عقايد اسلامي تا كجاست؟
پاسخ دادن به اين پرسش اساساً كار چندان دشواري نيست؛ زيرا مطابق با اصول و فروع دين در نزد فريقين اسلامي، هر عقيده و نظري جديد كه در عرصة دين شناسي ابراز مي شود، تا زمانيكه با اصول اعتقادي اسلام، بهويژه «توحيد» و «نبوت» و «معاد» و نيز «سنت پيامبر (ص)» ـ در نزد اهل تسنّن ـ ، و با همين اصول به اضافة «عدل» و «امامت» و «سنّت رسولالله (ص)» و «سيرة ائمِة اطهار (ع)» ـ در نزد اهل تشيع ـ ، در تضاد و تعارض قرار نگيرد، نمي توان آن عقيده و نظر را مخل به مباني دين و ارزشهاي اسلامي تلقّي نمود. به عبارت ديگر، حدِ و حصر پذيرش انديشة هرمنوتيك فلسفيِ منطبق بر عقايد اسلامي را، در همين محدودة انطباق آن با اصول عقايد اسلامي، مي بايستي جستجو نمود.
اگر «هرمنوتيك» ـ به هر شكل ممكن و مفروض ـ بر مقولة «تأويل» در كلام اسلامي قابل انطباق است، «فصل مشترك» اين انطباق و همخواني در نزد مذاهب و نحلههاي فريقين اسلامي در كجا و تا كجاست؟
براي پاسخ دادن به اين پرسش، نخست يادآور مي شود كه قابليت و محدودة انطباق مقولة «تأويل» در كلام اسلامي، با انديشة مبتني بر هرمنوتيك در كلام مسيحي، پيشتر از اين مورد بررسي قرار گرفت؛ امِا تا آنجا كه به پرسش كنوني مربوط مي گردد، بايستي متذكّر شد كه تأويلِ مبتني بر نظرية سنّتي زبان، به هيچ وجه با هرمنوتيك فلسفي مبتني بر نظريههاي نوين زبان، سنخيت و مشابهت و اشتراكي ندارد. آنچه مي ماند، انطباق و همخواني هرمنوتيك فلسفي با اصول و مباني و ارزشهاي لايتغير و جاودانة اسلام است كه اساسيترين و مهمترين بحث در اين زمينه به نظر مي رسد.
اما براي دريافت اين پرسش كه همخواني «هرمنوتيك فلسفي» با «اصول و مباني اسلام» در كجا و تا كجاست، نخست بايست ديد كه اين انطباق و همخواني و سازگاري، آيا تاكنون تا چه حد مورد بررسي و نقّادي قرار گرفته است و چه نتايجي از آن حاصل گرديده و نيز اين نتايح بدست آمده، تا چه اندازه مورد پذيرش صاحبنظران اين مقوله واقع شده است؟ آنچه در اين زمينه مسلّم است، آنست كه تاكنون بررسي و نقّاديِ گسترده و جامع الاطرافي پيرامون اين مقوله انجام نگرفته و به طريق اولي، نتايج روشن و مستدل و قابل دفاعي در اين عرصه به ظهور نرسيده است. هم ازينرو، عجالتاً نمي توان به طور قطع و يقين در اين زمينه به نتيجهگيري پرداخت، و لذا تعيين فصل مشترك انطباق و همخواني هرمنوتيك فلسفي با اصول و آموزههاي بنيادين قرآني و ارزشهاي اسلامي در نزد نحلهها و فريقين اسلامي، بسيار دشوار است.
آنچه در ادامة اين بحث، به نظر اين نگارنده، قابل توجه و امعان نظر مي باشد، اين موضوع است كه هرگاه به ضرورتِ تكامل بخشيدن به انديشههاي ديني، و خاصّه توسعة تفكّر فلسفي در اسلام، و نير به احياي پيام اصلي و حقيقتٍ نهفته در دين اسلام، اعتقاد داشته باشيم، آيا چگونه مي توان انديشة هرمنوتيكي را با اصول عقايد اسلامي سازگار نمود؟ كه رسيدن به پاسخي روشن و مستدل و قابل حمايت در اين زمينه، منوط است به تبيين و ايضاح مواردي چند از قبيل:
1ـ هرگاه مبنا و تئوري بنيادين انديشة هرمنوتيك فلسفي را نظريههاي نوين زبان بدانيم، آنچنانكه در فصل دوم همين مقاله به طور اجمال مورد بررسي قرار گرفت، در اين صورت بايد پاسخ دهيم كه چگونه ممكن است در عين حاليكه به جاودانه بودن الفاظ و معاني آيات قرآني ـ لااقل در بخش محكمات ـ معتقديم، در همان حال معناي حقيقي آنها را معروض زمان و مكان بدانيم؟
2ـ اگر بر فرض، در تفسير و تأويل معاني آيات قرآني، فهمنده همواره قادر نباشد كه به معناي كامل و هدف غايي و نهايت قصوي برسد، در اين صورت بايد پاسخ دهيم كه آيا خود پيامبر (ص) و اصحاب ايشان و نيز ائمة اطهار (ع) ـ از نظر اهل تشيع ـ به معناي حقيقي كلام خدا نائل گرديدهاند؟
3ـ در صورتيكه مطابق با اصول هرمنوتيك فلسفي، فهم غايت قصوي در آيات قرآني، وابسته به متن نباشد و به فهم نسبي فهمندة آن و شرايط زماني و مكاني او بستگي داشته باشد، آيا اين «فهم نهايي»، نسبت به اعصار مختلف تاريخي، گسترهاي وسيعتر يا سطحي متعاليتر و بالاتر و كاملتر از آن فهمي بوده است كه خود پيامبر (ص) يا اصحاب ايشان و يا ديگر بزرگان دين از آن برخودار بودهاند؟ يا اينكه اين غايت قصوي، در ارزش معنويِ فهم و درجة تعاليِ معنا نيست، بلكه در وجوه گوناگون و نامحدود معناي يك لفظ يا متنِ چندپذير و مشخّص، نهفته است؟
با اتّكاء به انديشههاي فلسفي و آراء نسل جديد تأويلگرايان اسلامي ـ هرمنوتيسينهاي مسلمان ـ، ، ضمن پايبندي به اصول دين و درراستاي حفظ پويايي دين اسلام، با رويكرد به هرمنوتيك فلسفي چگونه و تا چه اندازه مي توان به نيازهاي زمان نيز پاسخ گفت؟
به منظور يافتن پاسخي روشن و مستدل به اين پرسش مهم، بهتر آنست كه اظهار نظر آقاي محمِد مجتهد شبستري را در همين زمينه، مورد توجه قرار دهيم:
«هدف اين است كه ..با استفاده از مباحث هرمنوتيك فلسفي جديد (به معناي اعم)، به تأسيس يك هرمنوتيك فلسفي / دينيِ داراي انسجام منطقي و بافت عقلاني براي بازخواني و بازسازي حقيقت دينيِ موجود در كتاب و سنت، دست يازيم. اين هرمنوتيك تاكنون درميان مسلمانان موجود نبوده است. اين هرمنوتيك كاملاً جديد خواهد بود. اما استفاده از آن براي فهم كتاب و سنت، در واقع، دوام بخشيدن به همان گفتمان خواهد بود كه به وسيلة پيامبر اسلام (ص) آغاز شده است. استمرار يك دين، بر اثر شكلهاي ثابت گزارههاي اعتقادي و يا اخلاقي و يا احكام عملي آن دين محقق نمي شود چون اين شكلها دائماً در طول زمان تغيير پيدا مي كند و نمي تواند ملاك استمرار باشد. استمرار هر ديني با استمرار گفتمان منسوب به بنيانگزار آن دين صورت مي گيرد. امروز هم نهضت بازخواني و بازسازي كتاب و سنت، چيزي جز دوام بخشيدن و گفتمان آغاز شده به وسيلة پيامبر اسلام نيست و تفسير مجدد كتاب و سنت، استمرار همان راه است در عصر مدرنيته. در سيستم بازخواني و بازسازيشده هم، مباحث شريعت، طريقت و حقيقت در دين اسلام باقي مي ماند؛ اما در ساحت شريعت، تركيب و آرايش جديدي به وجود مي آيد. حلال و حرام و امر به معروف و نهي از منكر خداوند باقي مي ماند، اما در مصداقها و گسترههاي آنها تفاوتهايي ايجاد مي شود»[2].
نتيجهگيري نهايي
با امعان نظر بر موارد و مطالب ياد شده در اين بخش، و نيز با توجه به مقدِمات و موضوعات بحث شده در دو بخش پيشين، نگارندة اين سطور هرچند در طرفداري از انديشة هرمنوتيك فلسفي داعيهاي ندارد، اما از سُرِ نقّادي، و نيز در راستاي مشاركت در اين همانديشي، براي راه بردن به حقيقت در زمينة نسبتٍ هرمنوتيك فلسفي با انديشة اسلامي، نكات و مواردي چند را شايان تأمِل و تعمقي جامعتر و درازدامنتر مي داند كه در آينده مي بايستي از سوي مسلمانان معتقد به هرمنوتيك فلسفي، با تفصيل بيشتري مورد بحث و بررسي واقع گردد. اين موارد و نكات عبارتند از:
يك ـ از آنجا كه ادعا مي شود در هرمنوتيك فلسفي، بر مبناي تئوريهاي نوين زبانشناسي و بهويژه فرضية تاريخي بودن زبان، و در نتيجه ناپايداري معنا، مي توان به تفسير و تأويل آيات قرآني پرداخت، در اين صورت چگونه مي توان در آن واحد، به مفاهيم ثابت و معاني جاودانة آموزههاي اسلامي نيز پايبند بود؟ آيا به چه شيوهاي مي شود اين پارادُكس را توجيه و تحليل نمود؟
دو ـ هرگاه از يك متن واحد در زمانهاي مختلف بتوان معاني متفاوتي استنباط كرد، اگر برفرض، متن مورد نظر يك متن ديني، مثلاً بخشي از آيات احكام قرآن باشد، در اين صورت چگونه مي توان بر اساس فهمهاي متفاوت در عين پايبندي به مجموعهاي بنيادين و ثابت، موسوم به «اصول و فروع دين»، به معناي حقيقي آن پي برد؟ به ديگر بيان، چگونه مي توان بر اساس فهمهاي متفاوت و قابل تغيير، به اصولي لايتغير پايبند بود؟ آيا بر اساس هرمنوتيك فلسفي، اساساً اصول و فروعي بر دين مترتّب است؟ اگر نيست، كه در اين صورت وظيفة دين پايان مي پذيرد و بدينسان دين الهي از پيام خاص و جاودانهاش تهي مي گردد؛ آيا در اين حالت، هرگاه انسانها با اتّكاء به عقل خويش و فهم نسبي و نابرابر و متلون و غير متّكي به وحي، به فهمهايي متنوع و متكثّر برسند، با چه شيوه و ابزاري مي توان به فهم صحيح و قرائت برتر از موضوعي خاص، نائل گشت؟ و اگر بر اساس هرمنوتيك فلسفي دين را اصول ثابتي است، اما فروع دين مورد مناقشه است، در اين حالت، بايستي روشن نمود كه اين مناقشه پيرامون چه موضوعاتي از فروع دين رواست و حد و حصر آن تا كجاست و نتيجة منطقي آن چگونه فروع دين را متحول مي سازد؟
سه ـ هرگاه پيام ديني به طور كامل و شفّاف براي پيروان آن قابل درك نباشد، اساساً چنين ديني به چه كار مي آيد؟
چهار ـ اگر پيامهاي اساسي و معاني بنيادينِ منبعث از متون ديني. مبتني بر فهم پيروان آن باشد، پس جنبة هدايتگري دين را چگونه مي توان توجيه نمود؟زيرا انسانهاي هدايتيافته و متكامل را ديگر چه نيازي به دين است؟ همة بحث بر سر اين است كه انسان به هدايت و معنويت دين نيازمند است و بدون راهبُري دين، نمي توان به فهم كاملي از معنويت و هدايت و سعادت رسيد؛ و از اين گذشته، يك دينِ كامل و جاودانه، همواره و در همة زمانها و مكانها كامل و جاودانه است و اين پيروان دين هستند كه مي بايستي با راهبري اصول اساسي و معنويت دين، به فهم كاملي از زندگي جاودانه، آزادي راستين، آرامش و نيكبختيِ حقيقي دست يازند.
پنج ـ آيا سامانة فكري هرمنوتيك فلسفيِ متناسب با آموزههاي قرآني را، مي توان بدينگونه پيريزي و بازسازي نمود:
1/ دين را اصولي است و فروعي كه لُب الّلُباب آن، وحياني و الهي مي باشد و غير قابل تغيير است؛ امِا سطوح درك و فهم بشر از مضامين و معاني و بطون و لايههاي چندگانة تكامليابندة آن، تحولپذير است و به نسبت خلاقيتها و استعدادهاي فطري و خداداد، و نيز متناسب با كوشش انسانِ انديشمند در راستاي فهميدن هرچه عميقتر و جامعالاطرافتر، مي تواند دربرگيرندة مفاهيم بديعتر و متعاليتر و متكاملتري باشد.
2/ در پيريزي و تدوين سامانة فكري هرمنوتيك فلسفيِ متناسب با قرآن و سنّت پيامبر (ص) و سيرة صحابه و ائمة اطهار (ع)، آيا بهتر نيست به جاي اتّكاء به فرضيههاي ناپايدار و متلون، و نيز دلبستگي به آراء فلاسفة يهودي و مسيحي و غيره، شالودة احكام وحياني و آموزههاي قرآني را با تئوريهاي شكنندة زبانشناسي نوين و جزميتهاي جديد التأسيسِ عصر حاضر، دچار بحران نكنيم؟
3/ سامانة هرمنوتيك فلسفيِ متناسب با انديشة اسلامي، تنها در مسير فهمپذيري تكاملي در بستر اصول اساسي و لايتغيرِ وحياني، مي تواند هدايتي جاودانه و معنويتي تكامليابنده را براي جهانيان به ارمغان آورد.
4/ آنچه از پيروان و طرفداران انديشة هرمنوتيك فلسفيِ متناسب با آموزههاي قرآني و سنت رسولالله (ص) مي توان انتظار داشت، آنست كه همواره آيات جاودانة قرآن را معروضِ متغيرهاي زمان و مكان، و تاريخمندي زبان قرار ندهند؛ بلكه برعكس فهم تكامليابندة انسانهاي فهيم و انديشمند را همواره معروض مفاهيم تكاملبخش قرآن تلقّي نمايند. زيرا فهم تكامليابنده از آيات قرآني، منبعث از غنا و جاودانگي دين اسلام است، در صورتي كه تكثّر و تنوع فهمِ غير شفّاف و ناپايدار و متلون از آن آيات، حاكي از ناكارايي مستمرِ دين و نقص ماهوي آن در امر هدايت مي باشد.