مهر اهل بیت پیامبر (ص) در میان کردان خاورمیانه
دکتر سوران کردستانی نویسنده و محقق کرد
فهرست مطالب:
مقدمــــــه
مصاديق اهلبيت پيامبر (ص)
اهلبيت (ع) در منابع اهل سنت
ريشهها و پيشينة مودت اهلبيت (ع) در ميان كردان
اهميت پژوهش پيرامون مهر اهلبيت (ع) در ميان كردان
مهمترين نتيجة بحث پيرامون مهر اهلبيت (ع)
فصل اول
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در باورها و آداب و رسوم كردان
ويژگيهاي مودت اهلبيت (ع) در باورها و سنن قوم كرد
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در نامگذاري كودكان در ميان كردان
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در امور تجارت و دادوستدهاي سنتي در ميان كردان
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در باورها، احساسات و مكنونات قلبي كردان
حضرت علي (ع) شاه مشكلگشا
بازتاب مودت اهلبيت (ع) در برخي از آداب و سنن كردان
سمنوپزان
ديگر نذورات
فصل دوم
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در فولكلور و ادبيات فولكلوري كردي
فصل سوم
جلوههاي عرفاني مهر اهلبيت (ع) در كردستان
كردستان مهد عرفان
مهاجرت امامزادگان به كردستان، زمينهساز اصلي رشد معنويت در اين ديار، پس از اسلام
خاندان اهلبيت (ع) و گسترش معنويت و عرفان در كردستان
اخلاص و محبت عرفاي كرد نسبت به خاندان اهلبيت (ع)
فصل چهارم
مجموعة آثار، شواهد،قرائن و مستندات عينيِ دال بر مودت اهلبيت (ع) در ميان قوم كرد
قبور امامزادگان و سلالة اهلبيت (ع) و اعاظم سادات در مناطق كردنشين خاورميانه
سادات شافعيمذهب حسني و حسينيِ كردستان
نامگذاري روستاهاي كردستان به ياد و نام خاندان اهلبيت (ع)
منابع و ماخذ
مقـدمه
مصاديق اهلبيت پيامبر (ص)
از بررسي مجموعة احاديث و رواياتي كه در زمينة مصاديق ( اهلبيت ) در منابع اهل سنت ثبت گرديده است، چنين بر مي آيد كه در تعيين مصاديق ( اهلبيت )، همواره شش نظريه مطرح بوده است:
1/ مصاديق اهلبيت (ع)، زوجههاي پيامبر (ص) بودهاند ( قول سعيد بن جبير و ابن عباس و عكرمه و مقاتل ).
2/ مراد از اهلبيت (ع)، حضرت فاطمه (س)، حضرت علي (ع)، حضرت حسن بن علي (ع) و حضرت حسين بن علي (ع) مي باشند كه در زمرة خمسة طيبه يا پنج تن آل عبا نيز محسوب مي گردند ( قول ابوسعيد خُدري و جمعي از تابعين از جمله مجاهد و قتاده).
3 / منظور از اهلبيت تمامي خاندان پيغمبر (ص) – بنيهاشم – مي باشند. منظور از (بيت) در اين مورد، همان (نسب) است ( قول شبلي ). 4/ مصاديق اهلبيت عبارتند از : اولاد پيامبر (ص)، همسران پيامبر (ص)، علي (ع)، حسن بن علي (ع) و حسين بن علي (ع) ( قول خطيب فخر رازي ).
5/ مقصود از اهلبيت كساني هستند كه صدقه بر آنان حرام است كه عبارتند از : آل علي، آل عثمان، آل عقيل، آل عباس و آل جعفر .
6/ مصاديق اهلبيت عبارتند از : تمامي خاندان پيامبر (ص) به اضافة سلمان فارسي؛ كه اين نظريه بر اساس روايت ( سلمان منا اهل البيت ) استوار است. اين نظريه را محيالدين عربي ارائه نموده كه در كتاب فتوحات مكيه مذكور است.
اما اهل تشيع، به طور قطع و يقين، مصاديق اهلبيت را همان نظريه دوم فوق الذكر مي دانند كه عبارتند از حضرت فاطمه (س)، حضرت علي (ع)، حضرت حسن بن علي (ع) و حضرت حسين بن علي (ع) . جعفري مذهبان در اثبات اين راي احاديثي چون ( ثقلين )، (سفينه ) و نيز آية تطهير ( آية 33 از سورة احزاب ) و همچنين مجموعهاي ديگر از احاديث را كه از منابع اهل سنّت برگرفته شده است، ارائه مي نمايند. از اين گذشته، اهل تشيع معتقدند كه اولاً ـ پيامبر از مصاديق اهلبيت به روشني نام بردهاند. ثانياً ـ پيامبر به هنگام نزول آية تطهير، با قرار دادن حضرت فاطمه (ع) و حسنين (ع) در زير كساء و عباي خويش، به طور مشخص آنان را اهلبيت خود معرفي فرمودهاند. ثالثاً ـ پيامبر با قرائت مكرر آية تطهير به هنگام گذشتن از مقابل درب منزل حضرت فاطمه (س) و حسنين (ع) را به عنوان مخاطبين آية مذكور تعيين فرمودهاند. با توجه به موارد فوقالذكر و بررسي نظريههاي ششگانه از فريقين، و نيز با درنظرگرفتن احاديث متعددي كه در همين زمينه در منابع اهل سنت مذكور و مضبوط گرديده است، مي توان چنين گرفت كه وجه اشتراك و فصل مشترك نظريههاي ياد شدة فوق در نزد فريقين، در باب مصاديق اهلبيت، همان چهار تنِ موضوعِ حديث كساء ، يعني (فاطه و علي و حسنين عليهم السلام ) مي باشند. به ديگر بيان، اين چهار تن، از نظر اغلب علما و زعماي فريقين، مي توانند از مصاديق اهلبيت محسوب گردند.
اهلبيت (ع) در منابع اهل سنت
اما مجموعة احاديث و رواياتي از منابع اهل سنت كه چهار تنِ موضوع حديث كساء را از مصاديق اهلبيت پيامبر(ص) بر مي شمرد، و ما آن را به عنوان فصل مشترك آراء فريقين دربارة مصاديق اهلبيت تلقّي نموديم، مشتمل است بر موارد زير :
1/ از مسند امام احمد حنبل (رض) : قتيبه بن سعيد از حاتم بن اسماعيل از بكير بن مسمار از عامر بن سعد از پدرش سعد بن ابي وقاص نقل مي كند كه از پيامبر در مورد فضيلت علي (ع) شنيدم كه در روز خيبر مي فرمود: « پرچم را به دست مردي خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند» . ما همه به دقت گوش مي داديم كه فرمود : « علي را نزد من بخوانيد ». در پي اين فرمان علي را با چشم دردمند حاضر نمودند. پيامبر آب برچشم وي ماليد و پرچم را به دستش داد و خداوند خيبر را با دست او به روي مسلمانان گشود. و زماني كه آية « حاضر آورديم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ( آل عمران / 61 ) نازل گرديد، رسول خدا (ص) علي، فاطمه، حسن و حسين را فراخواند و فرمود : « بار خدايا ! اينان خاندن من هستند ».
نيز، امام احمد حنبل (رض) از محمد بن مصعب از اوزاعي از شداد بن ابي عمار روايت كند كه وي گفت : «بر واثله بن اسقع كه گروهي نزدش بودند، وارد شدم. آنان از علي ياد كردند. چون برخاستند و رفتند، واثله گفت : « مي خواهي ترا از آنچه از رسول خدا (ص) ديدم، آگاه سازم؟». گفتم : آري. واثله گفت : « نزد فاطمه (س) رفتم تا از علي سراغ بگيرم. او گفت : « نزد رسول خدا رفته است. در انتظار او نشستم تا اينكه رسول خدا (ص) همراه با علي و حسن و حسين آمدند. حسن و حسين هريك دست در دست پيامبر (ص) داشتند. پيامبر (ص) وارد شد و به علي و فاطمه نزديك گشت و آن دو را در برابر خود، و حسن و حسين را بر روي زانوان خويش نشاند. آنگاه جامه يا عباي خويش را بر روي آنان كشيد و اين آيه را تلاوت نمود : « انما يريد ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً ».پس از آن فرمود : « خدايا ! اينان اهلبيت من هستند و اهلبيت من سزاوارترند »
همچنين، امام احمد در ( فضايل الصحابه ) با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مي كند : «لما نزلت قل لااسئلكم عليه اجراً الا الموده في القربي، قالوا يا رسولالله ! من قرابتك ؟ من هولاء الذين وجبت علينا مودتهم؟ قال : علي و فاطمه و ابناهما و قالها ثلاثاً ».
: هنگامي كه آية 23 از سورة شوري نازل شد، اصحاب عرض كردند : اي رسول خدا ! خويشاوندان تو كه مودّت آنها بر ما واجب است، كيانند ؟ فرمود : علي و فاطمه و پسران آن دو. اين سخن را سه بار تكرار فرمود.
2 / از مستدرك الصحيحين : از امام علي بن الحسين (رض) نقل شده كه وقتي امير مؤمنان علي (رض) به شهادت رسيد، حسن بن علي (رضي الله عنهما) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشي از آن اين بود : « انا من اهلالبيت الذي افترض الله مودتهم علي كل مسلم، فقال تبارك و تعالي لنبيه قل لااسئلكم اجراً الا الموده في القربي و من يقترف حسنه نزد له فيها حسناً ، و اقتراف الحسنه مودتنا اهلالبيت ».
: من از خانداني هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلماني واجب كرده است و به پيامبرش فرمود : قل لااسئلكم .. منظور از اكتساب حسنه، مودت ما اهلبيت است.
3 / از الدرّ المنصور سيوطي :در ذيل آية قل لااسئلكم ..، سيوطي از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه تفسير آية قل لااسئلكم .. اينست كه « ان تحفظوني في اهل بيتي و تودّوهم بي » ؛ يعني : حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد و آنها را به سبب من دوست بداريد.
4/ از كشّاف زمخشري : زمخشري در كشّاف حديثي نقل نموده است كه امام فخر رازي و قرطبي نيز در تفاسيرشان از وي اقتباس نمودهاند و آن حديث اين است : « پيامبر خدا (ص) فرمود : من مات علي حب آل محمد مات شهيداً ». يعني كسيكه با محبت آل محمد بميرد، شهيد از دنيا رفته است. نيز « من مات علي حب آل محمد، مات علي السنّه و الجماعه ». يعني : هرگاه كسي با مهر خاندان محمد (ص) از دنيا رود، بر سنّت و جماعت اسلام از دنيا رفته است.
ريشهها و پيشينة مودت اهلبيت (ع) در ميان كُردان
بررسي مجموعة انگيزهها و ريشههاي مودت اهلبيت پيامبر (ص) در ميان قوم كرد، نشان مي دهد كه اين محبت و مودت و تعلق خاطرِ جمعي، نشأت يافته از دو دسته عواملِ دروني و بيروني، در فرهنگ و اعتقادات اين قومِ خداجوي و عرفانگرا است.
از ميان مهمترين عوامل دروني و ساختاري در فرهنگ و اعتقادات مذهبي كردان كه موجب نضج،ظهور و تداوم مهر و محبت و مودت نسبت به خاندان اهلبيت گرديده اْست، مي توان مواردي چند را برشمرد ؛ از جمله:
1/ اصول اعتقادات اسلاميِ متكي بر آيات و روايات متعدد در باب وجوب و لزوم ارادت و مودت مسلمانان نسبت به اهلبيت گرامي پيامبر عزيز اسلام (ص) : يكي از مهمترين مستندات دراين زمينه، همانا وجوب و لزوم صلوات فرستادن برآل محمد در نمازهاي يوميه است كه ترك آن موجب بطلان نماز مي گردد. نيز، مهمترين آيهاي از قرآن كه بر لزوم و وجوب ابراز محبت و دوستي مسلمانان نسبت به اهلبيت و نزديكان پيامبر اكرم (ص) تأكيد دارد، عبارتست از آية 23 از سورة شوري :
«قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده في القربي ..». يعني : بگو من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي كنم جز دوست داشتن نزديكانم. چنانكه امام احمد حنبل (رض) در مسند خود از سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مي كند كه گفت : « هنگامي كه آية فوق الذكر نازل شد، مردم گفتند : يا رسول خدا ! اين نزديكان كه دوستي آنان را بر ما واجب ساختهاي، چه كساني هستند؟ فرمود : علي، فاطمه و دو فرزندش ».
2 / قول امام شافعي (رض) مبني بر وجوب مهر اهلبيت پيامبر (ص) :
دومين عامل دروني و ساختاري در مجموعة اعتقادات مذهبي كردان مسلمان شافعي مذهب، همانا قول امام شافعي (رض) مبني بر لزوم و وجوب مودت مسلمانان نسبت به اهلبيت پيامبر (ص) مي باشد :
يا آل بيت رسولاللة حبكم فرض من الله في القرآن انزله
: اي خاندان پيامبر ! محبت شما طبق دستوري كه در قرآن آمده، برما واجب است
.
يكفيكم من عظيم الفخر انكم من لم يصل عليكم لا صلاه له
: همين افتخار شما را بس است كه اگر كسي بر شما درود نفرستد، نمازش درست نيست.
نيز، ايشان در همين زمينه چنين سرودهاند :
اذا فــــي مجلس نذكر عليا و سبطيه و فاطمه الــــــزكيه
يقال تجاوزوا يا قوم هـــذا فهــــــذا من حديث الـرافضيه
برئت الي المهيمن من اناس يرون الـــــرفض حب الفاطميه
: هرگاه در مجلسي از علي و دو فرزندش و فاطمة پاك ياد كنيم، گفته شود اي مردم از اين فرد دوري كنيد، چون اين سخن رافضيان و كافران است. من از دست مردمي كه محبت فاطمه و فرزندان او را خروج از دين مي دانند، به خدا پناه مي برم.
مهمترين عامل بروني مودت اهلبيت (ع) در فرهنگ كردان، مهاجرت تاريخي امامزادگان و سلالة اهلبيت (ع) است به سرزمين كردستان و اقامت ايشان در مناطقي همچون اورامان و نقاطي از كردستان اَردلان. توضيح آنكه، در عهد خلفاي اموي و عباسي، بر اثر جور و تعدي حكام و ظلمة آن عصر، تني چند از امامزادگان و سلالة والاتبار اهلبيت (ع)، مجبور به ترك شهر و ديار خويش گـرديدند و ازينرو، به سوي ديگر بلاد اسلامي رهسپار گشتند. در همين ارتباط، تني چند از فرزندان امام موسي كاظم (ع) از عراق عرب به سوي ايران شتافتند و در مرزها و سرزمينهاي سرحدي اين مملكت، به اورامانِ كردستان رسيدند و به علت صعبالعبور بودن راهها و اَمن بودن آنجا از هجوم لشكريان خليفه و مأموران و حكام وابسته به آنها، در همين منطقه رحل اقامت افكندند و به جهت برخورداري از فضايل و مناقب و جاذبههاي معنوي بيكران، قلوب مردم اين نواحي را به سوي خويش جلب و جذب نمودند. بدينسان، بركات وجودي و انفاس قدسي ايشان به اطراف و اكناف گسترش يافت و به تدريج در ميان آنان (مهاجران پاكتبار ) و مردم منطقة كردستان ( انصار پاكدل و پاكانديش )، قرابتهاي سببي ايجاد گرديد. ازينرو، مي توان چنين نتيجه گرفت كه خاندانهاي سادات حسني و حسيني كردستان، غالباً مولود همين رويداد تاريخي هستند. بديهي است كه تشريففرمايي اين مهاجران و ماندگار شدن آنها در ميان كردان، موجبات شناخت بيشتر كردان را از خاندان اهلبيت، فراهم آورد و لذا همين شناختِ روزافزون، بر ارادت و اخلاص اين مردم نسبت به آن خاندان والاتبار بيفزود.
يكي ديگر از علل مهم و برونيِ ظهور و تداوم مهر اهلبيت (ع) در ميان كردان، درك مظلوميت اين خاندان است از سوي كردان. زيرا، خاندان ارجمند اهلبيتِ پيامبر (ص) از طليعة اسلام تاكنون، همواره مورد بيمهريِ خلفاي اموي و عباسي و ديگر سلاطين و فرمانروايان و حاكمان سرزمينهاي مسلماننشين قرار گرفتهاند. از آنجايي كه قوم كُرد، خود يكي از اقوام مظلوم تاريخ خاورميانه است، و پيوسته بر اثر سيطره و جور و جفاي سلاطين و پادشاهان و حكمرانانِ تابع آنها، مظلوميت را با گوشت و پوست و استخوان خويش احساس نموده است، لذا ظلم را بهخوبي شناختهاند و هرگز از ظالم حمايت نكرده است. همازينرو، در صورت امكان، چه بسا مظلوم را ياري نموده و به او پناه داده است. كردان شهامت و شجاعت و صداقت را هماره ستودهاند، اما در عين حال هرگز جنگطلب و خونريز و سفاك و غدار نبودهاند؛ مگر در برابر ظالم و يا به حمايت از مظلوم كه در اين دو حالت، به حكم دين و به قاعدة دفاع از نواميس، و يا به جهت احقاق حق يا دفاع از حق به پا خاستهاند و بر روي دشمنان شمشير كشيدهاند
خاندان اهلبيت (ع) پس از رحلت پيامبر عظيمالشأن اسلام (ص)، به ويژه پس از حادثة جانسوز كربلا، مظلوم واقع شدند. در دههها و سدههاي بعد نيز، اين اوضاع همچنان بدتر و بدتر گشت تا جايي كه سلالة اهلبيت (ع) حتي در زادگاه و سرزمين خويش در امان نبودند. و همازينروست كه جلاي وطن نمودند. البته اين مهاجرت تاريخي، براي اقوامِ ممالك دور و نزديك، خالي از بركت و رحمت نبود؛ و همچنانكه پيشتر نيز اشاره شد، قوم كُرد از جملة اقوام مسلماني بود كه از بركات وجودي و بحرِ فضايل و علوم اين بزرگواران جرعهها چشيد و به بهرهها رسيد؛ به طوريكه هماينك پس از گذشت سدهها از آن رويداد تاريخي، كردان و ديگر اقوام خاورميانه از تبعات آن مهاجرتِِ معنويتگستر مستفيض و برخوردارند. بدينسان، غنچههاي مهر و دوستي اهلبيت پيامبر عزيز اسلام (ص) بر صفحات كردستان شكفته شد و عطر دلانگيز آن، فضاي اين سرزمين را معطر ساخت. همازينروست كه اين مودت مقدس، در اين ديار اصالت دارد و مضمون جديدي نيست. جان كلام آنكه، دوستي اهلبيت (ع) و خاندان پاك پيامبر (ص) در كردستان، مهري است ماندگار و شاخصهاي است لاينفك از هويت فرهنگي/ ديني قوم مسلمان كُرد.
پژوهش پيرامون مهر اهلبيت (ع) در ميان كُردان
مطالعه و تحقيق پيرامون موضوعي همچون ( مهر اهلبيت ) در ميان اقوام مسلمان و از جمله قوم كرد ) از جهات مختلف و زواياي گوناگوني ارزشمند و حائز اهميت است. به طور كلي، اين وجوه و ابعاد را مي توان از سه ديدگاه مورد مطالعه قرار داد :
1/ از منظر اسلام شناسي : از اين ديدگاه، مطالعه دربارة مودت اهلبيت (ع) در ميان اقوام مسلمان و از جمله كُردان، مي تواند در ايضاح موضوعاتي چند مفيد واقع گردد، من جمله :
چگونگي شكوفايي اسلام در سرزمينهاي غير عربي.
علل و انگيزههاي گسترش معنويت اسلام در ميان اقوام مسلمان .
نقش خاندان اهلبيت (ع) در گسترش عرفان و معنويت اسلامي در ميان اقوام مسلمان و امت اسلامي.
حب اهلبيت (ع)، و آثار عملي آن ، يعني اقتداء به سيرة اهلبيت، به عنوان ضامن بهروزي و سعادت مسلمانان.
مهر و مودت اهلبيت (ع) به عنوان عاملي وحدتآفرين در ميان مذاهب و فرق اسلامي، به ويژه در بين شافعيمذهبان و جعفريمذهبان.
2/ از منظر كُردستانشناسي : از اين نقطهنظر نيز، مطالعه در زمينة مهر اهلبيت (ع) درميان كُردان و بررسي نتايج و تبعات فرهنگي و اجتماعيِ اين مودت در خلال سدههاي پيشين، بسيار مغتنم و مفيد است ؛ به ويژه رديابي تأثيرات همهجانبة مهر اهلبيت (ع) در انديشه و رفتار و ذهن و زبان و دل و جان كردان، يكي از وجوه مهم هويت قومي در عرصة پژوهشهاي كردستانشناسي تلقي مي گردد
3/ از منظر ايرانشناسي : پژوهش پيرامون موضوع مهر اهلبيت (ع) در ميان كردان، از جنبة مطالعات ايرانشناسي نيز قابل و شايان تحقيق است. چه بسا نقاطي تاريك و مبهم، و گرههايي ناگشوده و مهم در اين وادي بر پژوهندگان اين عرصه مكشوف گردد كه تا پيش از آن بر همگان پوشيده مانده است. زيرا در هر حال، قوم كرد يكي از اقوام اصلي و اصيل ايراني است كه در بهسامان آوردنِ مجموعة فرهنگيِ ايراني / اسلامي مشاركت داشته و همواره اهتمام قابل تحسيني در زمينة حفظ و اشاعة هويت مليِ ايراني و نيز هويت دينيِ اسلامي، از خويش به ظهور و ثبوت رسانيده است. بنابراين، هرگونه تحقيقات ايرانشناسي، فارغ از پژوهشهاي كردستانشناسي، البته ناقص و غير واقعي و ساختگي تلقي مي گردد. همچنين، هر نوع تحقيقات كردشناسي كه ويژگيهاي ديني و اعتقاديِ قوم كرد، از جمله موضوع مهر اهلبيت (ع) را مورد توجه قرار ندهد، البته كاري بيطرفانه، علمي و كامل محسوب نمي گردد.
مهمترين نتيجة بحث پيرامون مهر اهلبيت (ع)
به باور اين حقير، نگارندة اين سطور، مهمترين و ارزشمندترين نتيجهاي كه از اين بحث حاصل خواهد گرديد، آن است كه بر ما آشكار خواهد شد كه جامعة اسلامي، تنها در صورتِ حفظ وحدت بين مذاهب و فرق مي تواند به پويايي، مانايي، گسترش و شكوفايي خويش تحقق ببخشد و اين مهم، محقق نخواهد گرديد، مگر آنكه مسلمانان در حول ستون و محوري اصيل، مستحكم و فناناپذير، همچون « مودت و محبت اهلبيت (ع) » متحد گردند. زيرا، تعلقِ خاطرِ پيروان مذاهب و فرق اسلامي، نسبت به پيامبر عزيز اسلام (ص) و خاندان گرانقدر ايشان (ع)، هماره موضوعي مشترك، ديرينه و پايدار بوده است. در واقع، گرامي داشتن آلِ پيامبر (ص) و اقتدا به سيرة ايشان از سوي مسلمانان، موضوعي است فراتر از تقسيمات مذاهب اسلامي و اختلافات فقهي و تنوع و تكثر رأي در مسايل اجتهادي. همازينروست كه اين مودت و محبت، حقيقتي است انكارناپذير و در عين حال، مناسبترين مصداقي است از ( حبلالله ) كه شايسته است مسلمانان به آن اعتصام نمايند و از تفرقه دوري گزينند.
فصل اول
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در باورها و آداب و رسوم كُردان
ويژگيهاي مودت اهلبيت در باورها و سنن قوم كُرد
مودت و محبت اهلبيت پيامبر (ص) در ميان اقوام مسلمان واقعيتي است ديرينه، فراگير، مسلم و انكارناپذير كه به شيوهاي خودجوش و ملهم از اصول و آموزههاي بنيادي اسلام، همواره در جوامع اسلامي مطرح بوده و پيوسته به عنوان وجه اشتراك مذاهب اسلامي، در ايجاد وحدت و اتحادي لايزال در بين مسلمانان مورد توجه قرار گرفته و مؤثر واقع گرديده است. قوم مسلمان كُرد نيز نه تنها از اين قاعدة كلي و روال هميشگي مستثني نبوده، بلكه به جرأت مي توان ادعا نمود كه در اين راستا، چه بسا عاشقانهتر، صميمانهتر و پرشورتر از ديگر اقوامِ محبِ اهلبيت، سينه چاك كرده و در عمل، اين عشق و محبت و مودت و وَلاء را نشان داده است. البته اين امر تنها يك ادعاي از سرِ احساسات نيست، بلكه هرگاه واقعبينانه و بهدور از تعصبات فرقهايِ مذهبي، مجموعة باورها و رفتارهاي جمعيِ قوم كُرد را در طول تاريخ گذشتهاش مورد يك نگرش و كاوش فرااحساسي، و پژوهشي ژرفكاوانه قرار دهيم، پي خواهيم برد كه ديرزماني است مهر اهلبيت پيامبر (ص) در ذهن و زبان، دل و جان و انديشه و روان كُردان به روشني نقش بسته است. هرآينه اين نقشپذيري از آن جهت قابل تأمل و شايان توجه است كه اولاً ـ همواره خودجوش بوده و مذهب خاصي يا نطام عقيدتي مشخصي، و يا ارادهاي معطوف به قدرت در وراي آن در كار نبوده است. در ثاني ـ اين مودت و مهر و دوستي، هيچگاه به عصر و دورهاي ويژه از تاريخ، يا منطقهاي خاص در كردستان محدود نگشته است. ثالثاً ـ مهر اهلبيت پيامبر (ص) در ميان كردان، نه تنها شعار يا ادعايي مقطعي و از سرِ احساس تلقي نمي گردد، بلكه مي بينيم اين قوم مسلمان در عمل، و در گوشه گوشة حيات فرهنگي خويش نشان داده كه از سرِ اخلاص و ارادت تام به خاندان والا وپاك اهلبيت (ع) عشق مي ورزد و اين مودت را مقدس مي داند و به آن مباهات مي نمايد. برشمردن و موارد عديدة مبينِ مهر اهلبيتِ عزيز پيامبر (ص) در باورها و آداب و رسوم كُردانِ خاورميانه را البته مي توان بحثي مستقل و موضوعي ويژه براي پژوهش در اين عرصه تلقي نمود. اما تا آنجا كه در حوصلة اين مقال و در محدودة اين مقاله مي گنجد، لازم است به مواردي چند در اين زمينه اشاره شود :
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در نامگذاري كودكان در ميان كُردان
بيگمان، يكي از مصاديق بارز مودت خاندان گرامي پيامبر اسلام (ص) در ذهن و زبان قوم كُرد، همانا نامگذاري اطفال به نامِ نامي و لقب سامي اهلبيت (ع) است. زيرا اگر اين بزرگواران در ذهن و زبان و چشم و دل مردم، عزيز و محبوب و محترم نباشند، چگونه مي توان انتظار داشت كه پدران و مادران اين سامان فرزندان دلبندشان را به نام ايشان نامگذاري نمايند؟ از اينرو، مي توان چنين نتيجه گرفت كه انتخاب نام مبارك اهلبيت (ع) از سوي پدران و مادران كُرد، گزينشي از سرِ تعلق خاطر به مذهبي خاص نبوده است؛ بلكه اين انتخاب نشأت يافته از مهري پاك و سينهاي چاك و مالامال از دوستي خداوند و پيامبر برگزيدة او است. از اين گذشته، هرگاه كُردي فرزندش را به يكي از نامهاي مبارك (فاطمه)، (علي)، (حسن)، (حسين)، (باقر)، (جعفر)، (كاظم)، (رضا)، (تقي)، (نقي)، و نيز (زهرا)، (زينب)، (عباس) و ديگر بزرگان دين نامگذاري نموده، البته پاكي، جايگاه رفيع معنوي، انديشههاي تابناك و رفتار پسنديدة اين بزرگواران والاتبار را مد نظر قرار داده و به عنوان الگويي مناسب و تداعي كنندة صفات عالية انساني، به آن دلبسته است.
بازتاب مهر اهلبيت پيامبر (ص) در امور تجارت و دادوستد سنتي، در ميان كُردان
يكي ديگر از مصاديق مهر اهلبيت (ع) در باورها و اعتقادات مردم كرد، همانا بازتاب اين محبت و مودت است در امر تجارت و دادوستدهاي سنتي در ميان كاروانچيان كردستان. از قديمالايام، در كردستان و مناطق كردنشين، همچون ديگر نواحي خاورميانه، تجارت از طريق كاروان متداول بوده است. اين كاروانها، مالالتجاره و كالاهاي مورد نياز مردم را بر دوش شتران يا اَستران (قاطران)، از محلي به محل ديگر منتقل مي كردند؛ از مسيرهاي خاصي مي گذشتند و كاروانها به راهنمايي كاروانسالاران و با بيتوته كردنهاي متناوب در كاروانسراها طي طريق مي كردند و سرانجام به سرمنزل نهايي مي رسيدند.
در ميان كاروانيان كرد، موسوم به (قافلهچيان)، چنان مرسوم بوده است كه به هنگام حركت كاروان عبارت ( مدد يا علي ) را بر زبان مي راندند. از اين گذشته، كاروانيان از سرِ تيمن و تبرك، سرماية خويش را با حضرت علي (ع) و يا با حضرت ابواافضل العباس «مشهور به قمر بنيهاشم/ فرزند حضرت علي (ع) از امالبنين » به مشاركت مي نهادند.قافلهچيان با اين اقدام، در واقع نه تنها دستمايه و مالالتجارة خويش را بيمة معنوي مي كردند، بلكه شريك دانستن آن بزرگواران را با خويش در امر دادوستد موجب افزايش رزق و روزي، و رونق تجارت مي دانستند. يكي از بهترين و دلانگيزترين نمونههاي اين باور در ميان كردان، در شعري از عارف و شاعر والامقام كرد، مولانا سيد عبدالرحيم تايجوزي، ملقب به مولوي و متخلص به معدومي، تجلي يافته است. مولوي در اين شعر كه يكي از خيالپردازانهترين منظومههاي او است، كارواني از غم به راه مي اندازد و خود بنهپايندگي و نگاهباني بنة كاروان را برعهده مي گيرد.
در منظومة ( قافلة بهاري )، به كرديِ اوراماني، مولوي از قافلهسالار مي خواهد كه قافله را از روي ديدگان او بگذراند و سرانجام قافله را به سرمنزل مقصودِ شاعر كه همانا (وصل يار) است برساند. اين كاروان هرچند در بهار به راه مي افتد، اما به هر حال كارواني است از غم، و قافلهاي است كه بار آن آه و حسرت و الم و حزن و حرمان است.
بهطور خلاصه، كاروان خيالي مولوي با «مدد يا علي» به راه مي افتد و با طلب بركت از روح پرفتوح حضرت مولا علي (ع) جان مي گيرد و توان پيمودن مي يابد و سرانجام براي نيل به سرمنزل مقصود، دست علي (ع) در تمام منازل همواره دستگير قافلهسالار و قافلهپرداز و قافلهچيان است. و اينك منظومة دلكش و لطيف و شورانگيز «قافلة بهاري»، همراه با خلاصهاي از ترجمة فارسي آن :
هامدردان ئامان ! ئهر مهندهن هوشم سهدايي وهشهن، مهيو نه گوشم
چمان زيلـــهي زهنگ زهواري مــهيو زرنگهي قافلهكهي وههاري مـهيو
قافــلهچي ئامان ! دادهن، دهخيلــــــم بنهكــــدار خهم، خهيلي زهليلـــم
نه راي تيجـــــارهت ئهميــــر وهلي تو مايهي رهواج عهباس و عهلــي
ساتي قافلهكهت ساكن نه ســـهير بو يهك عهرزي ديرم، ئوغرت خهير بو
گيــج زريوار ههرسم مهوج وهردهن ساراي مهريوان تهمام ههر كهردهن
بازش ههناسهم سـوب وهنهش دهرو يهخ كهرو، قــــهتار ئاسان بوبهرو
ئهمجار وه سوزهن موژهي جوشوهردهم سهرنوك قهلهم ئاخ، سوراخ كهردهم
وه بهند دووباد مهينهت جگـــــــهر بوورازه تا تاي جهوالان يهكسهر
قهياسهي قايش، پوسهكهي جهستهم حهلقهي چهلهمه، پيستهي شكهستهم
رهنگ تهن، تالي تالوهردهي سيوهنگ بفهرما ياران، باران بدهن تهنگ
زهنگ دلهي تهنگ، زايلهي سهدرهنگ پيكياي تاي دهرد، ريشهي خهم گولهنگ
وزان نه گهردهن بهرز پيشاههنگ بشو، بدو دهنگ، فرسهنگ وه فرسهنگ
مهدهد يا عهلي! پهي سهفهر كهر مهيل مهنزل وه مهنزل، تا مهنزلگهي لهيل
بهلام ههر خاكي جهو ئاسانهكهن گهرد سفتهي گيانههراسانهكهن
رهحمت بو! وادهي وستهي بارهكهت نهبو وه پاشيل پاي قهتارهكهت
جه زيلهي ئهو زهنگ چون خهبهردارهن مهيو، مشناسوش، ئاخر ديارهن
مهپهرسو ئازيز پروهفا و بهينهت: كون توجارباشيي سهرقافلهي مهينهت؟
واچه مهر نهديهت؟ نهمام بيگهرد! چيگه پارچهي گيان، پايهندازت كهرد
ياد پايهنداز سهوداي سهرش بي ماملهي پارچهي گيانيوتهرش بي
بهلام جه تهئسير جوش بوتهي دل دهمهي ههناسهي دهروون پرچل
سيم قال ههرس شهوان بيداريش ئهشرهفيي پاكتاو رهنگ روخساريش
رووكهش بي وه كفت هوون گولناري وه مس منمانا جه لاي بازاري
بازارش كهساس، راي بهندهرش بهند كهس نمهواچو : سهرمايهش وه چهند
وهو بازارهدا وه بانگ بيشهرم مهگيلا و مهوات وه زايلهي گهرم :
مايهم نارهواج، دهروونم تهنگهن قافلهم تا قام قيامهت لهنگهن
خلاصهاي از ترجمة فارسي منظومة قافلة بهاري
همدردان ! امان. صدايي دلنشين به گوش مي رسد. گويي زنگ كاروان بهاري است. اي كاروانسالار ! بسيار غمگينم . ترا به بركت نام اميرِ ولي ـ اميرالمومنين علي (ع) ـ و يا به خاطر نام (عباس) و (علي) كه ماية رواج تجارت است، سوگندت مي دهم كه لحظهاي درنگ نما. عرضي دارم، بشنو و سپس به خداي مي سپارمت. عرضم اين است: اشكهايم كه همچون درياچة زريوار به جوشش درآمده و دشت مريوان را كه گذرگاه كاروانيان است، پر گل كرده و گذشتن او آن را دشوار ساخته است، درنگ كن و تأملي نما تا فردا ؛ بگذار تا سوز سرماي نفسهايم اين گذر گلآلود را خشك كند و روية درياچة مريوان يخ ببندد تا تو بتواني كاروانت را از روي آن عبور دهي. ازينرو، اي كاروانسالار ! بيا و با سوزن مژگانم كه با تيزي قلمِ آه، سوراخ شده و با بند دو بار تابيدهاي از ريشة جگرم، دهانة خورجينها را بدوز و آنها را با پوست خشكيدة همچون چرمِ تن من، محكم ببند و با استخوانهاي شكستهام بارهايت را باربندي كن. دل نالانم را كه با تارهاي درد و غم بافته شده است، چون زنگ قافله به صدا درآور. مدد يا علي بگو و كاروان را به راه انداز تا فرسنگ به فرسنگ راه بپيمايد. اما 00خود پيشاپيش مي دانم كه متاع من در بازار، مشتري ندارد و تجارتم كساد خواهد بود. گوئيا تا قام قيامت اين قافله همچنان لنگ خواهد ماند و به مقصد نخواهد رسيد و در نهايت، وصل يار برايم ممكن نخواهد گرديد.
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در باورها، احساسات و مكنونات قلبي كُردان
دوستي پيامبر (ص) و خاندان و تبار پاكشان، در فرهنگ سنتي كُردان، آنچنان صميمانه و عميق و
جدي است كه مي توان ادعا نمود كه اين مهر و مودت مقدس در ميان قوم كرد با شير عجين است و با جان از تن بدر رود. البته در همين ارتباط، دلايل و شواهد و مستندات گوناگوني در عرصة مردمشناسيِ قوم كُرد، مي توان عرضه داشت. از ويژگيهاي مشترك اين مستندات فرهنگي، يكي آن است كه در خلال سدههاي پيشين و به تدريج، شكل گرفته و در سامان يافتن، گسترش، تعميق و تداوم آن، قدرت قاهرهاي در كار نبوده و بيشتر جنبة مردمي و خودجوش داشته است. دو ديگر آنكه، مودت اهلبيت پيامبر (ص) در دل و جان و انديشه و روان كردان، وسيعالطيف بوده و غالب اقشار اجتماعي را بر مي گرفته است. سه ديگر آنكه، مهر و دوستي اهلبيت (ع) در لايههاي متنوعي از فرهنگ اجتماعي كردان ريشه دوانيده،جوانه زده و به بار نشسته است. به طور خلاصه، اين مهر مقدس، بر بيشتر زواياي زندگي مردم كرد تابيده و تأثيرات ژرفي بر جاي نهاده است.
يكي از مظاهر جالب و قابل تأمل مودت اهلبيت و خاندان پيامبر (ص) در مجموعة باورهاي جمعي و مكنونات قلبي قوم كرد، تعلق خاطر و شيفتگي شگفتانگيز آنان نسبت به شخصيت و مقام معنوي حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) است كه مصاديق گوناگوني را مي توان در اين زمينه ارائه نمود. يكي از اين موارد، اعتقاد به قداست و مبارك بودن نام «علي» و فريادرسي روحِ پرفتوح ايشان است كه همواره به جانِ جانان يا روحالارواح متصل است. اين باور، در فرهنگ عمومي كُردان، به « نظر » اشتهار دارد و همين نظر و « اثر روح » است كه به شيوهاي اساطيري در همه جا و همه چيز ساري و جاري مي گردد و حتي گاهي آثار مادي و ملموسي از آن بر جاي مي ماند. هم ازينرو، در جاي جايِ كردستان و مناطق كردنشين، ديده مي شود كه مردم جاي مشخصي را نظركردة حضرت علي (ع) مي دانند و آن جايگاه را مبارك و مقدس و شفابخش تلقي مي كنند. اين امر را اگر فوران مكنونات قلبي و غليان احساسات درونيِ ملهم از اوج ستايش و تقديس و تكريم ندانيم، پس آنرا چه بناميم؟ از مصاديق مشهور همين موضوع در كردستان اَردلان، كوه « پنجهعلي » است واقع در منطقة بيجار، كه مردم آن سامان معتقدند آثار پنجة مبارك حضرت مولا علي (ع) بر جايي از آن كوه نقش بسته است. تقدس اين كوه در آن ناحيه تا بدان پايه است كه مردم به آن سوگند ياد مي كنند :
« سيف و زهردهلوو و هولووي مهندهلي هـــهوادارتم وهي پهنجـــهعـــهلي »
حتي گاهي اين مودت و محبت آنچنان عميق است كه ديده مي شود « دلدل » اسب سفيد حضرت علي (ع) نيز مورد علاقة مردم اين حنواحي قرار مي گيرد و عدهاي جاي پاي اين اسب را درجايي نشان مي دهند و به آن احترام مي نهند. مستشرق نامدار واسيلي نيكيتين، در كتاب « كرد و كردستان »، در همين زمينه مي نويسد :
« رنگ سفيد از مشخصات اسبهاي اساطيري است. قاطر سفيد پيغمبر يعني دلدل در شعر كردي تبديل به اسب مي شود و حال آنكه در روايات ايرانيان.. از آن نظر كه مركب سواري علي (ع) داماد پيغمبر هم بوده است، احترام خاصي براي او قايلند. در ايران در بيش از يك جا رد پاي دلدل را كه روي سنگ نقش شده است، به شما نشان مي دهند »[1].
حضرت علي (ع) شاه مشكلگش
از ديگر مظاهر علاقة وافر و اعتقاد قلبي مردم كُرد به شخصيت بينظير و روح والاي حضرت شاهِ مردان مولا علي (ع)، همانا رسم نذر كردن آجيل مشكلگشا است كه از قديمالايام در كردستانِ اَردلان و به طور عمده در شهر سنندج متداول بوده است و هماينك نيز در ميان برخي از خانوادههاي متدين و محب اهلبيت اين ديار مرسوم است. به طور خلاصه، اين رسم آنچنان است كه شخصي حاجتمند يا مضطر، دست به دعا بر مي دارد و از شاهِ مشكلگشا ـ حضرت علي (ع) ـ رفع مشكلِ خويش را طلب مي نمايد و نذر مي كند كه در صورت برآورده شدن نيازش، هر شبِ چهارشنبه، مقدار مشخصي آجيلِ مشكلگشا خريداري كند. پس از برآورده شدن حاجت، رسم بر آن است كه شخصِ نذر كننده شخصاً به بازار مي رود و از دكان قنادي همان مقدار كه نذر كرده است، آجيل مشكلگشا خريداري مي كند و به خانه باز مي گردد و به كمك چند دختربچه، آجيل را پاك مي كند و در همان حال قصة آجيل مشكلگشا را باز مي گويد. سپس آجيل را قسمت قسمت مي كند و هر قسمتي را براي شخصي از بستگان همسايگان مي فرستد.
بازتاب مودت اهلبيت (ع) در برخي از آداب و سنن كُردا
زيرمجموعة آداب و رسوم منطقهاي و بومي نيز بخشي از مجموعة فرهنگ سنتيِ اقوام محسوب مي گردد. در اين زيرمجموعه، ژرفساختهاي انديشه و رفتارِ جمعيِ هر مجموعة انساني، به روشني جلوهگر و نمايان است. در ارتباط با مصاديق و بازتاب مهر اهلبيت پيامبر (ص) در آداب و سنن كُردي كه برآيند انديشه و رفتار اين قوم است در بستر سدههاي پيشين، نمونههاي متعددي را مي توان برشمرد كه هريك از آنها در منطقه و ناحيهاي خاص از كردستان و سرزمينهاي كردنشينِ خاورميانه، در ميان خانوادههاي متدين و محب اهلبيت، متداول و مرسوم است. نكتة قابل توجه در اين زمينه آن است كه فقدان مصداق روشني از يك رسم مشخص در اين زمينه، در منطقهاي خاص، دليل بر رد ديگر وجوه و مصاديق آن رسمِ ويژه در همان منطقه نيست. از اين گذشته، متروك ماندن برخي از رسوم مورد بحث در منطقهاي مشخص، به هر دليلي، به هيچ وجه دال بر فقدان تاريخي آن رسم و سنت در منطقة مورد نظر نمي باشد. چه آنكه ممكن است رسم خاصي در مقطعي تاريخي، بنا به دلايلي، به فراموشي سپرده شده باشد. در هر حال، از ميان مهمترين مصاديق و نمونههاي موضوع مورد بحث، مواردي چند شايان ذكر است:
1 / سمنوپزان
2 / ديگر نذورات
سمنـوپزان
نذري سمنوپزان، رسمي است كه در ميان زنان مؤمنه متداول است و در مناسبتهاي خاص از جمله سالروز تولد حضرت فاطمة زهرا (ع) و يا ايام فاطميه برگزار مي گردد.اين رسم را به مناسبت اداي نذر و وفاي به عهد، حتي در هر روزي از سال مي توان بر پا نمود. در اين مراسم مذهبي، زنان مؤمنه به ياري نذركننده مي شتابند و به طور دستهجمعي به طبخ سمنو مي پردازند و از روح حضرت فاطمه (ع) طلب بركت مي كنند و به ذكر اسماء الهي و قرائت قرآن و خواندن ادعية مأثوره و اهداي صلوات به روح پيامبر (ص) مبادرت مي ورزند. اما سمنو كه در زبان كُردي به ( سهمهني/ samanî ) اشتهار دارد، آشي است مركب از جوانة گندم كوبيده شده و آب، كه در حرارتي مناسب و مدتزماني مشخص به جوش آمده و به قوام آورده شده است.
ديگر نذورات
بجز مراسم مشهور سمنوپزان، نمونههاي ديگري از نذورات مردم كرد را مي توان برشمرد كه همگي نشأت يافته از تعلقِ خاطر و احترام خاص كردان، نسبت به پيامبر عزيز اسلام (ص) و اهلبيت و خاندان گرامي ايشان است. از جملة اين نذورات، موارد زير قابل توجه است :
1 / نذر سفرة حضرت بيبي فاطمه (ع) در ميان زنان متدينه و محب اهلبيت.
2 / نذر سفرة حضرت ابوالفضل العباس (ع) در ميان زنان مؤمنه و محب اهلبيت.
3 / احترام به عزاداري ماه محرم، در سوگ سالار شهيدان حضرت حسين بن علي (ع) ؛ اين مراسم در طي دو سه سدة گذشته، به ويژه در ميان كردان شيعهمذهب سنندج و ديگر شهرهاي كردستان اَردلان، متداول بوده است. در اين ايام، برخي از اهالي شافعيمذهبِ محب اهلبيت نيز همراه با مسلمانان شيعهمذهبِ اين منطقه، در سوگ حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) به عزاداري پرداختهاند و در تكايا و حسينيهها و بقاع امامزادگان اين منطقه به اداي نذورات و اهداي فاتحه به روح پيامبر (ص) و اهلبيت و خاندان ايشان مبادرت نمودهاند. برخي از شافعيمذهبانِ دوستدار اهلبيت، در ايام ماه محرم و صفر، به پخش حلوا و شربت نذري در ميان دستههاي عزادار اقدام نمودهاند. گفتني است كه بر اساس يك سنت ديرينه، آن دسته از زنان كردي كه بارور نشدهاند، نذر مي كنند كه در صورت مادر شدن، فرزند خويش را به نام ائمة اطهار نامگذاري مي كنند. به يقين، يكي دو نسل گذ شتة مردم كردستانِ اَردلان، به اين امر وقوف كامل دارند و افرادي را به نامهاي (غلامعلي)، (غلامحسين) و (غلامرضا) به ياد مي آورند كه به همين مناسبت نامگذاري شدهاند.
4 / اقدام به افروختن شمع نذري در مقابر امامزادگانِ مدفون در شهر سنندج، به ويژه امامزاده هاجر خاتون (ع) و امامزاده پيرومهر (ع)، در ماه محرم يا شبهاي جمعة سال و يا به مناسبتهاي مختلف، از جمله اداي نذورات.
فصل دوم
بازتاب مهر اهلبيت (ع) در فولكلور و ادبيات فولكلوري كُردي
خاندانها و طوايف و عشاير مختلف قوم كُرد، سدهها و هزارهها است كه در امتداد دامنهها و كوهپايههاي سلسلهجبال زاگروس و ديگر مناطق خاورميانه، با پراكندگي مشخصي، اسكان يافتهاند. اين طوايف، در گذر تاريخِ درازدامنِ زندگاني خويش در گسترة يادشده، گنجينهاي غني و دلانگيز از ادبيات فولكلوري، ملهم از طبيعت زيباي كردستان، به سامان آوردهاند كه بخشي از آن، كه از امواج تطاول ايام به دور مانده، هماينك در دست است. ارزش اين گونة خاص از ميراث فرهنگيِ قوم كُرد، صرفنظر از لطافت و طراوت و حلاوت و ديگر وجوه هنري و ادبي آن، البته در جنبة هويتبخشيِ آن نهفته است. زيرا اين ژانر ادبي كه يادگار جلوهها و شيوههاي سنتي زندگي كُردان در اعصار پيشين است، چونان آيينهاي است كه ژرفساخت انديشهها و رفتارهاي گذشته و حال اين قوم ديرزي را مي نماياند و هرآينه از ديدگاه تتبعات قومشناسي و اتنوگرافي، و نيز بررسيهاي مردمشناسي و ديگر پژوهشهاي ميراث فرهنگي، و همچنين از نقطهنظر مطالعات ادبيات قومي و زبانشناسيِ اقوام ايراني، حائز كمال اهميت است.
يكي از مهمترين رشتههاي اتنوگرافي دربارة قوم كُرد، تتبع در زمينة ادبيات فولكلوري اين قوم است كه از اين طريق مي توان بر بسياري از سايهها، تاريكيها و نقاط ابهام در مجموعة فرهنگي مردم كُرد، پرتو افكند. زيرا، ادبيات فولكلوري از نهاد و ضمير خودآگاه و ناخودآگاه بخش عظيمي از طوايف و عشاير كُرد، در خلال زماني درازآهنگ، و به شيوهاي خودجوش، برآمده است و حاوي مضامين متنوعي است از قبيل : اساطير و ژرفساخت انديشهها، اعتقادات مذهبي و مفاهيم ديني، آداب و رسوم، احساسات و مكنونات قلبي و .. ؛ همازينروست كه اين مجموعة جالب و قابل تأمل و تحقيق را مي توان به عنوان منبعي بسيار غني و موثق و معتبر و باارزش در تحقيقات كُردشناسي، ايرانشناسي و اسلامشناسي تلقي نمود.
ادبيات فولكلوري كُردي، مجموعهاي است متشكل از چندين زيرمجموعه كه يكي از مهمترين و غنيترين و جالبترين اين زيرمجموعههاي ادبي، « بيتهاي فولكلوري » است كه از ديرباز در همة مناطق و سرزمينهاي كُردنشين متداول و رايج بوده و به روزگار ما نيز در روستاهاي كُردنشين خاورميانه همچنان بر سرِ زبانها است. مجموعة اين بيتها كه روايتگري صادق از انديشه و رفتار مردم كُرد مي باشد، از سوي سرايندگان محبوب و بعضاً گمنام كُرد در روستاها و شهرهاي كردستان سروده شده و به تدريج بر غناي آن افزوده گشته و مضاميني همچون دوستي و مودت،عشق و دلدادگي، ايثار و شهامت، ارزشها و اعتقادات مذهبي، خشم و كين، جنگ و انتقام و .. را در بر مي گيرد. در ارتباط با مودت و دوستي و مهر اهلبيت (ع) و بازتاب آن در ادبيات فولكلوري كُردي، كار چندان مستوفي و موسع و عميقي تاكنون صورت نگرفته است؛ اما گاهي به ندرت، در جايي، ممكن است به اين موضوع اشاره شده باشد كه چندان جدي نبوده است. البته يكي از مهمترين دلايل اين كمكاري و بيتوجهي، شايد آن است كه تعصبات و حساسيتهاي فرقهاي و مسلكي و عقيدتي همواره مانع از انجام اين وجه از پژوهش در عر صة شناخت بيتهاي فولكلوري بوده است. زيرا، احتمال مي رفته است كه هرگاه پژوهندهاي شافعيمذهب، و يا به طور كلي اهل تسنن، به اين وادي گام نهد، به عدول از مذهب و عقايد مذهبيِ آباء و اجداديِ خويش متهم گردد. اما، اين حقير، نگارندة اين سطور، نظر به اينكه در پي كشف حقيقت، به ويژه در عرصة پژوهشهاي فرهنگي، هيچگاه فرقهبازيها و عداوتپردازيها و تعصبات كوركورانه و بيپايه و بيسرانجام را، هادي و راهبر خويش نساخته، لذا در خلال انجام پژوهشهاي شخصي در عرصة كردستانشناسي و ايرانشناسي، ديرزماني است كه تحقيق در زمينة مهر اهلبيت پيامبر (ص) را مورد توجه جدي قرار داده و به نيت كسب رضايت حضرت حق، در مواردي چند، در اين گستره، اهتمامي از سرِ اخلاص نشان داده است
اما جلوههاي مودت اهلبيت پيامبر عزيز اسلام (ص) در گسترة ادبيات فولكلوريِ عشاير، طوايف و خاندانهاي كُرد كه به تدريج و در طي سدههاي پيشين، شكل گرفته، مشتمل است بر نمونهها و موارد قابل توجهي از امثال و حكم، قصهها و حكايات، رزمنامهها، سوگنامهها، قسمنامهها و بيتهاي فولكلوري كه در قالب دو ديالكت اصليِ زبان كُردي ـ شمالي و جنوبي ـ بر جاي مانده است.
يكي از بيتهاي مشهور فولكلوريِ كُردي، بيتي است موسوم به «جولندي» كه به همراه مجموعهاي مركب از چندين بيت ديگر، توسط محقق آلماني، پروفسور اُسكار مان، جمعآوري شده و در سال 1905 ميلادي در برلين به طبع رسيده است.
موضوع بيت فولكلوري « جولندي » در ارتباط است با وقايع سالهاي آغازين طلوع اسلام و عصر پربركت زندگاني سعادتگسترِ حضرت رسالتپناهي (ص). در اين بيت، پادشاه كافران موسوم به «جولندي / jûlindî »، به اغواي شيطان، به قصد مقابله با پيامبر اسلام، با سپاهي گران به شهر مكه حمله مي برد. اسلاميان به محضر پيامبر (ص) مي شتابند و عرض مي كنند كه حضرت علي (ع) در منزل نيست و لشكر كفار نيز دوازده تن از صحابه را به شهادت رسانيدهاند. با اين اوضاع تكليف چيست؟ حضرت رسول (ص) چارة كار را آن مي دانند كه حضرت علي (ع) را به مصاف با جولندي بگمارند. همازينرو، پيامبر (ص) پيرزني را به عنوان پيغامرسان به خانة دخترشان حضرت فاطمه (ع) گسيل مي دارند. پيرزن پس از طي طريق، به محضر حضرت فاطمه (ع) مي شتابد و ايشان حضرت علي (ع) را از امر پيامبر (ص) آگاه مي فرمايند. بدينسان حضرت علي (ع) سوار بر مركب خويش، موسوم به «دلدل»، بيدرنگ به سوي مكه رهسپار مي شوند و به مصاف با جولندي مي شتابند. سرانجام، در يك مصاف تن به تن، با يك ضربت شمشيرِ علي (ع)، جولندي پادشاه كافران به هلاكت مي رسد. و اينك، گزيدهاي از بيت فولكلوري «جولندي»، به زبان كُردي و گويش مكرياني :
« .. مهدينه تازه ئاوهدان كرابووه؛ پيغهمبهري خولاي له مهديني ب بوو .. كافران چوونه ديتني پادشاي جولندي .. كوتي: وهللا، حهمهدهمينيك پهيدا بووه مهدينهي ئاوهدان كردووه، عهلييهكي.. ههيه، رهعيهت و مهخلووقي من دهكوژي، به خهزاي دهزاني. ئهو عهلييه نيويان نا شيري خولاي.. وهزير كوتي: جادووبازان بيننه سهري به سيحر بيگرن، بيكوژن، تاقهسواريكه، له كولي بكهنهوه. پادشاي جولندي كوتي : … كهس دهرهقهتي نايه. شهيتان هاته مهجليسي جولندي كوتي : … پالهوانان بنيره، بيكوژن . كوتي : مهدينهي ويران دهكهم، داري له سهر بهردي نايهلم.
جولندي پيي ده ركيفي ناوه، حهوت شهو و روژاني ئاژواوه، روژيكي بو ئيواري دهورهي مهدينهي ده حهسار ناوه..
سهركردهي ئهو لهشكرهي كافريكه لهواني جولندييه، هاتوته سهر مهدينهي دهلي : خراپي
دهكهم به يهكجارهكييه، ئهگهر بيلال واي بيستييه، چووه خزمهت رهسووللاي به يهكجارهكييه، دهلي : يا رهسووللا ! سهري منت بي به قورباني سهرييه.. سهركردهي ئهو لهشكري، كافريكي جولندييه، هاتووهته سهر مهدينهي، دهلي : خراپي دهكهم به يهكجارهكييه.. ؛ رهسووللا فهرمووي : بيلال مهترسه، هوميدي مه رهببييه..
جولندي ده مهدينهي دهگهرا كولان به كولانهوه.. دوازده ئهسحابه بوون لهو مهكانه.. شهريان دهگهل جولندي دهكرد، تابيان نههينا ئهو بهستهزمانه، تفاقي دوازده ئهسحابانه، ههر دوازدهي لي كوشتن..به خهندهقي چل گهز قوول و بهريندا رويشتن، ئهگهر ئهسحابه وايان زانييه، ههمووي شين و واوهيلا و گرييه، پاك ئيجماعي كرد، هاته كن خوشهويستي رهببييه، دهلين : يا رهسووللايه ! بين به قورباني سهرييه، .. حهزرهتي عهلي له مال نيه، ئهو كافره ههمان قر دهكا، چاره چييه؟ رهسوولي خولاي فهرمووي : مهترسين، هوميدمان رهببييه؛ دهستيكي دي كوتي : وهللاهي ئهو جار مهدينه به جاريكي ويران دهبييه، ئهتوو بوچي له دووي عهلي نانيري ئيلچييه؟ رهسوولي خولاي دهنگ ههلدهيهني دهلي : كهسيك جوابيكم بو وه شيرعهلي رابگهيهني، قهسريكي بهههشتي باقي له من بستيني. دايكهپيريك لهوي بلند دهبييه، دهلي : رهسوولي خولاي! بتبم به قورباني سهرييه!
از بررسي بيت فولكلوري (جولندي)، نكاتي چند در زمينة قداست و محبوبيت شخصيت حضرت علي (ع) در ذهن و زبان قوم كُرد، قابل استخراج و استدراك است؛ از جمله:
1/ حضرت علي (ع) در اين بيت فولكلوري كُردي، با عبارات و القاب و عناويني چند مورد توصيف و ستايش قرار گرفته است:
ئهو عهلييه نيويان نا شيري خولاي / آن علي كه شير خدا نام گرفت.
ئهو عهلييه كهس دهرهقهتي نايه / آن علي كه كَس را ياراي مقابله با او نيست.
حهزرهتي عهلي نازداري / حضرت علي نازنين و محبوب.
شهنگهسوار / شهسوار.
شورهسوار / يكهسوار.
شيري گولباو / شير ژيان.
ئيمام / امام ( در اينجا، مراد حضرت علي (ع) است.
ئيمام دهنواريته روژي / امام (حضرت علي) به خورشيد نگاه مي كند.
2 / حضرت علي (ع) همواره با امدادهاي غيبي از سوي خداوند، در جنگها حمايت مي شده است.
3 / حضرت علي (ع) هماره يار پيامبر (ص) و ياور صحابه (رض) و ياريرسان مسلمانان بوده است.
فصل سوم
جلوههاي عرفانيِ مهر اهلبيت (ع) در كردستان
كُردستان مهد عارفان
يكي از مهمترين جلوههاي مهر اهلبيت پيامبر (ص) در متن زندگي كُردان، همانا بازتاب دلانگيز، پرطراوت وزيباي اين مودت ديرينه است در پهنة عرفان و در ميان اهل سلوك و طريقت اين
سامان.اما اين وجه از مودت اهلبيت (ع) در كردستان، از ويژگيِ «ديرينگي» و نيز پررنگ بودن بافت عرفانيِ انديشه و رفتار در فرهنگ مردم اين سامان نشأت گرفته است كه اين امر، البته از ديدگاه پژوهشهاي دينشناسي و اسلامشناسي در خاورميانه، شايان مطالعه و حائز كمال اهميت است. زيرا پژوهشهاي باستانشناسي حاكي از آن است كه سرزمينهاي پيرامون رشتهكوههاي زاگروس و از جمله نواحي كُردنشين اين منطقه، هماره خاستگاه باورها و اعتقادات مذهبي، و تجليگاه انديشههاي عرفاني بوده است. نمونة مشهور و به ياد ماندنيِ اين مدعي كه عميقاً در فرهنگ كُردستانِ اردلان و به ويژه منطقة اورامان، ريشه دوانيده، به صورت منظومهاي اعتقادي و به گويش اوراماني در اين سامان وجود داشته و آثار آن نيز هماينك بر جاي است. بدينسان، در گذر سدهها، همين باورهاي كهن مذهبي در اورامان، بستر خاصي از عرفان را فراهم آورده است كه با ظهور آيين سرمدي و حياتبخش اسلام، رفته رفته تحت تأثير آموزههاي اسلامي قرار گرفته و همازينرو، بر ساحت چنين بستري، عرفان اسلامي سر برآورده است.
پژوهش در زمينة علل و ريشههاي رشد عرفان در كردستان و خاصه در مناطق كوهستاني و صعبالعبوري همچون اورامان، خود بخشي مستوفي و موضوعي مستقل است؛ اما در اين مقام همينقدر شايان ذكر است كه فضاي آرامشبخش اين منطقه حاصلِ طبيعت زيبا و باشكوه، و مردم پروقار و صبور و مقاوم اين سرزمين است. نيز، دور ماندن ساكنان اين ديار از آشوبها و جنگها و ناملايماتِ زندگي شهرنشيني، در كنار ديگر عوامل اجتماعي و سياسي، پيوسته زمينهساز رشد معنويت و عرفان در اين خطه بوده است.
مهاجرت امامزادگان كردستان، زمينهساز اصلي رشد معنويت در اين ديار، پس از اسلام
اما مهمترين عامل انسانيِ زمينهسازِ رشد عرفان و معنويت در كردستان، آنچنانكه در مقدمه نيزاشاره شد، مهاجرت تاريخي و تشريففرمايي امامزادگان فرخندهپُي به اين سرزمين بوده كه سدهها، فرهنگ مردم اين سامان را تحت تأثير قرار داده و از بركات انفاس اين مهاجران پاكتبار، چراغ معنويت در كردستان همواره روشن و تابان مانده است. اينكه سلسلههاي راهبران و مشايخ و پيران طريقت در دو طريقة عرفاني رايج در كردستان، به خاندان اهلبيت (ع) منتسبند، گواه ديگري است بر همين مدعي. و هم ازنيروست كه مشايخ دو طريقة عرفاني نقشبنديه و قادريه در كردستان، مفتخرند به آنكه طريقت آنان به درياي معنويت اسلام، حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) منتهي مي گردد. به ديگر بيان، در كردستان و در ميان اهل تسنن و به ويژه شافعيمذهبان، علي عليهالسلام همچنان شاهِمردان و مولاي درويشان است.
در طريقة قادريه، رشتة مشايخ و پيران، از شيخ عبدالقادر گيلاني تا سرسلسلة اين طريقت (قدّس سرّهم اجمعين)، بدينگونه است : عبدالقادر گيلاني (مشهور به غوث الاعظم)، قدوهالمحققين ابوالخير حماد پسر مسلم دَباس، شيخ ابوسعيد پسر مبارك، ابوالحسن علي پسر محمد قريشي هكاري، شيخ ابوالفرج طَرسوسي، ابوالفضل عبدالواحد تَميمي، شيخ ابوبكر شبلي، سيدالطائفتين شيخ جنيد بغدادي، شيخ سري سقطي، شيخ معروف كَرخي، داود طايي، حبيب عجمي، شيخ حسن بصري، حضرت علي بن ابيطالب (ع)، حضرت فخر عالم (ص).
دومين طريقة عرفاني رايج در كردستان، طريقت علية نقشبنديه است كه در قرن 13 هجري قمري توسط شاه عبدالله دهلوي، ملقب به (غلامعلي)، در هندوستان احياء گرديده و از سوي مولانا خالد كُرد شهرزوري، در كردستان انتشار داده شده است. اما زنجيرة مشايخ نقشبندي، از مولانا خالد تا سرسلسلة اين طريقت، از اين قرار است:
مولانا خالد، شاه عبدالله دهلوي، شيخ شمسالدين جان جانان حبيبالله مظهر، سيد نور محمد بدواني، شيخ سيفالدين، شيخ محمد معصوم مجددي مشهور به عروهالوثقي، شيخ احمد فاروقي سرهندي مجدد سدة دوازدهم، شيخ محمد باقي، شيخ محمد خواجگي سمرقندي، درويش محمد، شيخ محمد زاهد، خواجه عبدالله احرار، شيخ يعقوب چرخي، شيخ محمد مباركشاه بخاري، شيخ علاءالدين عطار، شيخ محمد اويسي بخاري، شاه محمد نقشبند، امير كلال، شيخ بابا محمد سماسي، شيخ علي راميتني، شيخ محمد انجير فَفنوي، شيخ عارف ريوهگري، شيخ عبدالخالق غَجدواني، شيخ يوسف همداني، شيخ علي فارمدي، شيخ ابوالحسن خَرقاني، شيخ ابواليزيد بسطامي، امام جعفر صادق (ع)، قاسم بن محمد بن ابوبكر صديق (رض) از فقهاء سبعه، سلمان فارسي، ابوبكر صديق (رض)، حضرت محمد (ص)، حضرت جبرئيل امين، حضرت ربالعزه.
خاندان اهلبيت (ع) و گسترش معنويت و عرفان در كردستان
در عهد خلفاي اموي و عباسي، به ويژه پس از حادثة جانگداز كربلا، خاندان اهلبيت (ع) و سلالة والاتبار و پاك ايشان مورد حصر، بيمهري، آزار روحي، شكنجه و اذيت حاكمان و ظلمة عصر خويش قرار گرفتند و ازينرو، به ناچار به سوي ديگر بلاد و سرزمينهاي اسلامي مهاجرت اختيار فرمودند. تني چند از اين فرخندهرايان، از طريق منطقة مرزي اورامان به كردستان ايران تشريففرما گرديدند. اين بزرگواران، آنچنان نيككردار و برآيين و والامنش و جاذبالقلوب بودند كه مردم اين سامان بر گرد شمع وجودشان حلقه زدند و به پاس از خود گذشتگيهاي ايشان در راه حفظ اسلام و اشاعة روح تعاليم اسلامي، و نيز به احترام خاندان گرامي اهلبيت (ع)، مقدمشان را گرمي داشتند و مبارك دانستند و از قدرتِ ايمانِ سرشار و تقوي و فضل و علم ايشان بهرهها بردند و خوشهها چيدند. نتيجه آنكه، برترين و والاترين وجه بركات و ارزشهاي وجوديِ اين امامزادگان، همانا اشاعة معنويت اسلامي و تقويت ايمان مسلمانان اين ديار بوده كه تا به روزگار ما نيز تداوم يافته است.
اخلاص و محبت عرفاي كُرد نسبت به خاندان اهلبيت (ع)
بررسي تاريخچة تصوف و عرفان در كردستان، حاكي از آن است كه يكي از شاخصترين وجوه انديشههاي عرفاني در ميان عرفاي كرد، ابراز مودت و محبت و ارادت ايشان است نسبت به خاندان پاك و عزيز اهلبيت پيامبر (ص). اين ويژگي، از دو نقطهنظر قابل تأمل است : يكي آنكه، گستردگي و ژرفاي امواجِ ابراز محبت و مودتِ طوايف و قبايل و اقوام مسلمان جهان را نسبت به خاندان اهلبيت (ع) مي نماياند. دو ديگر آنكه،بر مهر خاندان مطهر و مطهر اهلبيت (ع)، به عنوان كهنترين و اساسيترين محور مشتركِ اتحاد بين مسلمانان تأكيد دارد.
از ميان نمونههاي متعدد، بارز و جالب مهر اهلبيت (ع) در ميان عرفاي كرد، ذكر دو مورد در اينجا بجا، شنيدني و عبرتآموز است:
1 / ابراز ارادت و اخلاص مولانا خالد، مروج طريقت نقشبندي در كردستان، نسبت به خاندان اهلبيت(ع)؛ در اين زمينه بهترين و مشهورترين سند، قصيدهاي است در 45 بيت، در منقبت خاندان اهلبيت (ع)، بدين مطلع:
اين بارگاه كيست كه از عرش برتر است وز نور گنبدش همه عالم منور است
مولانا اين قصيده را به سال 1224 هجري شمسي، در راه عزيمت به هندوستان سروده است. و اينك، گزيدهاي از اين قصيده:
اين بارگاهِ كيست كه از عــرش برتر است وز نور گنبدش همه عالم منــــــــور است
اين بارگاهِ قافلـــهســــالارِ اولياســـــت اين خوابگاهِ نور دو چشم پيمبــــــــر است
اين روضة رضاست كه فرزند كاظم است سيرابنوگلي ز گلستان جعفـــــــــــر است
بتوان شنيد بويِ محمــــــــــد ز تربتش مشتق، بلي دليل به معناي مصــــــدر است
زوار ! بر حـــــــريم وي آهسته پا نهيد كز خَيــلِ قُدسيان همه فرشش ز شهپر است
جانا به شاهِ مسند لولاك كز شــــــرف بر تارَكِ شهانِ اولولعـــــــــزم افسر است
آنگه به حــــــق آنكه بر اوراقِ روزگار بابي ز دفترِ هنرش، باب خيبــــــــــر است
ديگــــر به نور عصمت آنكس كه نام او قفلِ زبان و حيرتِ عقلِ هنــــــــــرور است
آنگه به سوز سينـــة آن زهرخوردهاي كز ماتمش، هنوز چشم جهـــــــان تر است
ديگر به خون ناحقِ سلطان كــــــــربلا كز وي كنارِ چرخ، به خونابه احمـــــر است
وآنگه به حق آنكه ز بحـــــــر مناقبش انشاي بوفراس، ز يك قطــــــره كمتر است
ديگر به روح اقدس باقــــــر كه قلب او مر مخزنِ جواهرِ اســـــــــرار را دُر است
وآنگه به نور باطن جعفـــر كه سينهاش بحـــــــــــرِ لبالب از، دُرِ عرفانِ داور است
ديگــــــر به حق موسي كاظم كه از او بر زمرة اعاظم و اشراف ســـــــرور است
وآنگــه به قرصِ طلعت تو كز اشعهاش شرمنده، ماهِ چهـــارده و شمسِ خاور است
ديگــر به نيكـيِ تقــي و به پاكـيِ نقــي وآنگه به عسگري كه همة جسم و جوهر است
وآنگه به عدل پادشهـــي كز سياستش با بره، شيرِ شَـــــــــــرزه، بِه ز مادر است
بر خالد آر رحم كه پيوسته، همچــو بيد لرزان ز بيمِ زمزمـة روز محشـــــــر است
2 / دومين نمونه و سند انكارناپذير و در عين حال عبرتآموز، مبني بر اثبات مودت اهلبيت (ع) درميان عرفاي كرد، اظهارات عارف والامقام و عالمِ عامل و شاعر نامدار كُرد، سيد عبدالرحيم تايجوزي، مشهور به «مولوي كُــرد»، است در نامهاي كه به فرهاد ميرزا معتمدالدوله، عموي ناصرالدينشاه و والي كردستان، نوشته است. مولوي در اين نامه، الحق داد سخن داده و به بهترين وجه، عقيدة خويش را در باب ارادت به اهلبيت پيامبر (ص)، به عنوان يك رهروِ راه عرفان و يك مسلمان شافعيمذهب، ابراز نموده كه شايسته است در اين مقام، به گوشههايي از بيانات اين صوفيِ صافي و محبِ اهلبيت اشاره شود :
«كتاب را منسوب به مؤلفين شافعيه فرموده و تحفه به حضور باهرالنور حضرت شيخ ما (قدس سره و دام بركته و بره) مبعوث نموده بودند، ديديم و بين الدفتين آنرا ملاحظه كرديم. مضمونش معجوني بود مركب از فضايل و محبت حضرت علي و باقي ائمة اطهار و توابع آن خاندانِ عاليشأن رضي الله عنهم اجمعين.. ثُم نقول، منظور نواب والا در ارسال اين كتاب اگر اينست كه گويا ما از فضايل حضرت علي (كرم الله وجهه) آگاهي نداريم، و او را ـ استغفر الله ـ مستحق خلافت و امامت نمي شماريم، بِدان كتاب متنبه شويم، حاشا و كلا كه ما بري ازين تهمتيم و از خاكساران عتبة عليه و تربت عترتيم. و فضايل عليه و مناقب جليلهاي كه ثبت جريدة آن كتاب است، بالمضاعف به آنها معترف و از درياي مودتشان به قدر غرفة استعداد مغترفيم و حضرت امير را اسدالله غالب و مجتهد و مقتدر مي دانيم،.. مستحق خلافت و امامت مي خوانيم به دليل ساطع.. و هيچكس از اصحاب، بي راي و مصلحت وي خليفه نشده، چرا كه علماً مجتهد و آگاه از همة نصوص بوده و شوكتاً و قدرتاً و اختياراً آماده از هر خصوص و صاحب عشيرتي مثل بنيهاشم (كأنهم بنيان مرصوص) بودهاند.. تعظيم و توقير اصحاب نسبت به حضرت امير و تعظيم و توقير امير در حق اصحاب در كتب معتبرة اهل حق ثابت است. مخالفه و اختلافي كه در بين ايشان بوده، موافق (اختلاف امتي رحمه) مخالفة اجتهاديه بوده نه عداوتيه.. علاوه بر اين علماي ما، خوارج ضاله را ديدند كه ـ نعوذ بالله ـ تكفير و طعن و لعنِ حضرت امير را مي كنند و باعث بداعتقادي مردم در حق امير شدهاند، سعي كردند كه از آيات و احاديث، آنچه دلالت بر فضيلت حضرت علي (ع) مي كند فراهم آوردند.. آنچه دستگيرشان شد از آيات و احاديث در فضايل ايشان جمع نمودند و منظورشان آن بود كه خلق را نسبت به اصحاب عقيده فاسد نشود و همگي را صاحب فضيلت و منقبت بدانند.. همگي را مبشَّر به دخول و خلود جنت و مشَّرف به بشارت و رضاي ربُّ العٍزَّه دانند».
فصل چهارم
مجموعة آثار، شواهد، قرائن و مستندات عينيِ دال بر مودت اهلبيت (ع) در ميان قوم كُراز بررسي مجموعة آثار، قرائن، شواهد و مستنداتِ حاكي از اصالت و اهميت مودت اهلبيت (ع) در ميان كُردان، چنين بر مي آيد كه اين قوم ديرزي كه بخش عظيمي از آنان را مسلمانان و غالباً شافعيمذهبان تشكيل مي دهند، نسبت به اهلبيت مكرم و خاندان جليلالقدر پيامبر عزيز (ص)، از صدر اسلام تا كنون، هماره تعلق خاطر، دلبستگي و شيفتگي خاصي نشان دادهاند و اين موضوع در لابلاي لايههاي مجموعة فرهنگيِ اين قوم، ملموس، و از زواياي گوناگون حيات اجتماعي آنان محسوس است.
مجموعة آثار، شواهد، قرائن و مستنداتِ مبيِن محبت و مودت اهلبيت (ع)، علاوه بر آنكه در ذهن و زبان و دل و جان مردم كُرد نقش بسته و جاودانه گشته است، آنچنانكه در فصول پيشين مورد بررسي اجمالي قرار گرفت، تنها به همين آثار و جلوهها محدود نمي گردد؛ چرا كه مستندات ديگري نيز در همين ارتباط مي توان ارائه نمود كه شايسته است آنها را قرائن و شواهد مادّي و ملموس و عينيِ مودت اهلبيت (ع) در ميان كردان دانست. از جملة مهمترين نمونههاي اين مستندات، مي توان به مواردي چند اشاره نمود كه از اين پس، در ادامة اين فصل مورد بحث قرار خواهد گرفت
قبور امامزادگان و سلالة اهلبيت (ع) و اعاظم سادات در مناطق كردنشين خاورميانه
به گواهي تاريخ اسلام، در عهد خلفاي اموي و عباسي، به دليل بدرفتاري و اجحاف و تعدي ظلمه و حكام عصر، جمعي از امامزادگان و سلالة اهلبيت (ع) به ناچار مهاجرت اختيار فرمودند و به سرزمينهاي دور و نزديك اسلامي روي نهادند. جمعي از اين بزرگواران، به سوي ايران شتافتند و در سرحدات اين كشور مسلمان، به كردستان و مناطق كردنشين رسيدند. از آنجائيكه اين مناطق، غالباً كوهستاني و صعبالعبور است؛ لذا همواره بهترين موضع و پناهگاه بوده است براي در امان ماندن از تعقيب مأموران خليفه و كارگزاران حكامِ وقت.هم ازينرو، به هنگامي كه موكب امامزادگان و سلالة اهلبيت (ع) براي نخستين بار به سرزمين كردستان نزول اجلال مي فرمايند و مردم از نسب و هويت ايشان مطلع مي شوند، به گرمي از آن حضرات استقبال به عمل مي آورند. به تدريج كه فضل و علم اين والاتباران بر همگان مكشوف مي گردد، مردم كُرد به ايشان تعلق خاطر پيدا مي كنند و به ديدة احترام در آنان مي نگرند و اينرو، امامزادگانِ مهاجر در آن ديار رحل اقامت مي افكنند و ميان آن مهاجران و انصار كُرد، قرابت سببي ايجاد مي شود. بدينگونه، نسل سادات حسني و حسينيِ كردستان در وجود مي آيد.
بديهي است كه هرگاه زمينة ماندگاري اين حضرات در كردستان فراهم نمي بود، و اگر كردان اهل تسننِ شافعيمذهبِ اين سامان از اين مهاجران پاكتبار حمايت نمي نمودند و در تكريم و تقديس ايشان اهتمام نمي ورزيدند، آن بزرگواران چگونه مي توانستند در اين نواحي اسكان يابند؟ و چسان قادر بودند كه خاندان و سلالة خويش را در امان نگاه دارند؟ بنابراين، اين واقعيت، نمودي روشن و نمونهاي انكارناپذير است از همان ويژگيِ تاريخيِ مشهوري كه به (مهماننوازيِ كُردان) اشتهار يافته است و البته اين ويژگي قومي، به خصوص در اين زمينة خاص، از افتخارات كُردان به شمار است.
از ميان امامزادگان مهاجر به خطة كردستان ايران، تني چند در منطقة اورامان و نيز در شهر سنندج مدفونند كه مقابر ايشان زيارتگاه عموم اهاليِ متدين و محب اهلبيت (ع) است.
آن گروه از امامزادگان مدفون در سرزمين كردستان و مناطق كردنشين خاورميانه كه همگي از فرزندان امام موسي كاظم (ع) به شمارند، عبارتند از :
1/ امامزاده اسماعيل محدث (رض) : به روايتي در كاظمين مدفون است. اما بنا به عقيدة علماي كُرد، وي در روستاي « اسپُريز / ئهسپهريز » از روستاهاي اورامان، مدفون است.
2/ امامزاده عبيدالله (رض)، مشهور به (كوسهي ههجيج)، مدفون در روستاي « هجيج/ ههجيج » از روستاهاي اورامانِ تخت.
3/ امامزاده حمزه (رض)، مشهور به (حمزة نَجار)، مدفون در روستاي « نَجار/ نهجار » از قراء اورامان ؛ برخي معتقدند كه وي در محلي موسوم به « تَكيه »، واقع در روستاي « قَرهداغ »، از توابع كردستان عراق، مدفون است. از نسل اين امامزاده، علماي برجستهاي پا به عرصة وجود نهادهاند كه از جملة آنان مي توان شخصيتهاي زير را نام برد :
شيخ عبدالله خَرپاني استاد علماي شهرزور؛ شيخ جامي تكيهاي؛ يوسف اصم؛ شيخ علي ملا؛ شيخ بابا علي سليمانيهاي و شيخ نوري پسر شيخ بابا علي.
4/ امامزاده محمد، مدفون در كركوك.
5/ امامزاده احمد، مدفون در روستاي « احمد بِرِنده / ئهحمهد برنده »، از توابع دَربنديخان، واقع در كردستان عراق.
6/ امامزاده قاسم، مدفون در مسجدي مشهور به « مسجد امام قاسم »، واقع در شهر كركوك.
7/ امامزاده ابراهيم، كه به روايتي همان شخصي است كه در ناحية « كفري » به (ابراهيم سمين) اشتهار يافته است.
8/ امامزاده هاجر خاتون، مشهور به (هاجهره خاتوون)، خواهر حضرت معصومة قم و امام رضاي خراسان، مدفون در ابتداي محلّة « تَپولَه»، موسوم به « سهر تپوله»، واقع در شهر سنندج.
بجز حضرات ياد شده، امامزادگان ديگري از نسل امامان اهلبيت (ع)، در كردستان مدفونند كه تني چند از آنان عبارتند از :
1ـ امامزاده پير عمر (رض)، مشهور به (پيرومهر)؛ با واسطة سه نسل از اولاد حضرت امام زينالعابدين (ع)، مدفون در شهر سنندج.
2ـ امامزاده پير محمد (رض)، فرزند امامزاده پير عمر (رض)، مدفون در بخش شرقي شهر سنندج.
سادات شافعيمذهب حسني و حسيني كردستان
گذشته از امامزادگان مدفون در كردستان و مناطق كردنشينِ خاورميانه، كه غالباً از اولاد بلافصل امام موسي كاظم (ع) محسوب مي گردند، سلالهاي از آنان نيز در مناطق مختلف كردستان منتشر گرديدهاند كه اينان همان اعليجد سادات حسني و حسيني در كردستان، به شمارند و مدفن آنان همواره مورد احترام عموم مؤمنان و محبان اهلبيت (ع) در اين ديار بوده است.
مشهورترين خاندانهاي كُردِ منشعب از نسل امام حسن مجتبي (ع) عبارتند از :
1/ خاندان سادات نَهري، كه از شيخ عبدالقادر گيلاني (قُدِّسَ سٍرَّه) منشعب گرديدهاند.
2/ خاندان سادات كاكو زكريا / كاكو زهكهرييا، كه از شيخ ابوالحسن شاذِلّي منشعب گشتهاند.
3/ خاندان سادات مُردوخي، كه از مولانا امير بابا مُردوخَه منشعب شدهاند. اينان در خلال چندين سدة پيشين، در بخش باختري كردستان و نيز در مناطق مختلف كردستان ايران، انتشار يافته و به مشايخ و موالي مُردوخي اشتهار پيدا كردهاند و هماره به خدمتگزاري علم و دين اشتغال داشتهاند و در چشم و دل مردم اين سرزمين، جايگاهي بس بلند و همراه باتكريم و تحسينِ همگان را به خويش اختصاص دادهاند. از ميان شخصيتهاي برجستة خاندان مُردوخي، برخي به ارشاد معنوي مسلمانان پرداختهاند و به مشايخ مُردوخي اشتهار يافتهاند كه جمعي از آنان به تدريس علوم اسلامي، و نيز به امر امامت جمعه و خطابت ديوان پرداختهاند. اما شعبة ديگري از خاندان سادات مُردوخي، به امر قضاوت اشتغال داشتهاند كه اينان به موالي مُردوخي مشهور بودهاند.
خاندانهاي سادات حسينيِ شافعيمذهب در كردستان عبارتند از :
1/ سادات خانقاه، ساكن در اورامان، از نسل امامزاده علي عُريضي (رض)، پسر امام جعفر صادق (ع)؛ (عُريض) نام محلي از حجاز بوده است.
2/ سادات كلجي، ساكن اورامان، از نسل امامزاده علي عُريضي.
3/ سادات تَكية قرهداغ، از نسل امامزاده حمزه بن امام موسي كاظم (ع).
4/ سادات برزنجه، از نسل امامزاده سيد اسماعيل محدث بن امام موسي كاظم (ع).
5/ سادات شاهويي، منشعب از سيد محمد زاهد، مشهور به (پير خضر شاهو) و مدفون در روستاي « پير خضران »، از توابع مريوان كه در سال 620 هجري قمري به كردستان مهاجرت نموده است؛ اغلب سادات حسيني كردستان ايران از همين پير خضر شاهويي انشعاب يافته و در روستاهاي كردستان ايران پراكنده شدهاند. برخي از خاندانهاي سادات حسينيِ شاهويي عبارتند از :
سادات چاولكان، سادات كول، سادات دوزهخدهره، سادات سهفاخانه، سادات پارسانيان، سادات مريوان، سادات كهلاتهرزان، سادات تاوهگوز، سادات چور، سادات باوهجاني، سادات چناره، سادات باينچو، سادات ههمروله، سادات سياسهران، سادات بهلخه، سادات پير خضران، سادات كاتوران، سادات قاراوا، سادات شيوهلي، سادات شاليشهل، سادات جهباري، سادات كهلاتي و …
نامگذاري روستاهاي كردستان به ياد و نام خاندان اهلبيت پيامبر (ص)
يكي ديگر ازعناصر مجموعة آثار و شواهد و قرائن و مستندات مودت و محبت اهلبيت (ع) در ميان كُردان، همانا نامگذاري روستاها و ديگر اماكن، به نام نامي خاندان جليلالشّأن اهلبيت (ع) بوده است. چه اگر اينچنين نمي بود، چگونه مي توان تصور نمود نامي كه هر روز بارها و بارها بر افواه ساكنان محل و سرزميني جاري مي گردد، مورد پسند و علاقة آنان نباشد؟ اين امر را مي توان عيناً همانند نامگذاري فرزندان خانواده تلقي نمود كه در هر دو حالت، تعلق خاطر به وجه تسميه، از مسلمات نامگذاري تلقي مي شود. در هر حال اماكن و روستاهاي بيشماري را در كردستان و مناطق كردنشين مي توان مثال زد كه به ياد و نام اهلبيت عزيز پيامبر (ص) نامگذاري گشتهاند. از آن جمله، مي توان به تركيبات اسميِ زير اشاره نمود كه در هر يك از مناطق كردستان، نمونههاي فراواني از آنها قابل رديابي است :
1/ « علي»، در واژههايي همچون : عهلیاباد، چشمه عهلی، و..
2/ « حسن »، در واژههاي : حهسهناوا، حهسهن نووران، حهسهن سالاران،
3/ « حسين »، در واژههايي چون : حسهيناوا، حوسهيناباد، قهبري حوسهين، حسهين مامه،
4/ « باقر »، در واژههايي مانند : باقراوا، باقراباد، باقلاوا، و..
5 / « جعفر »، در واژههايي از قبيل : جافراوا، جهعفهراباد،
6 / « عباس »، در واژههايي همانند : عهباساوا، عهبباساباد، ئيمام عهبباس،
7 / « حمزه »، در واژههايي مثل :حهمزاوا، حهمزاباد، و..
منابع و ماخذ
الف ـ فارسي
1ـ حديقة ناصريه : ميرزا علي اكبر وقايعنگار كردستاني، به تصحيح محمد رئوف توكلي، تهران، 1364 شمسي.
2ـ حديقة اماناللهي : ميرزا عبدالله رونق.
3ـ تحفة ناصري در تاريخ و جغرافياي كردستان : ميرزا شكرالله فَخْرالكُتّاب، به تصحيح حشمتالله طبيبي، انتشارات اميركبير، تهران، 1364 شمسي.
4ـ تاريخ كرد و كردستان : شيخ محمد مردوخ كردستاني، ج 2، انتشارات غريقي، سنندج.
5ـ فرهنگ سوران در شناخت مشاهير كردستان اَردلان : سوران كردستاني.
6ـ فرهنگ زيارتگاهها و اماكن مقدس و مذهبي استان كردستان : سوران كردستاني.
7ـ تاريخ مشاهير كرد : بابا مردوخ روحاني (شيوا)، انتشارات سروش، ج2، تهران، 1366 شمسي.
8ـ كرد و كردستان : واسيلي نيكيتين، ترجمة محمد قاضي، انتشارات نيلوفر، تهران، 1366 شمسي.
ب ـ عربي
9ـ المسند : امام احمد حنبل، چاپ احمد شاكر، قاهره، 1958 ميلادي.
10ـ المسند : امام احمد حنبل، چاپ ميمنيه، 1313 هجري قمري، ج3 .
ج ـ كُردي
11ـ يادي مهردان : مهلا عبدالكريمي مدرس، بهرگي يهكهم، چاپخانهي كوري زانياري كورد، بهغدا، 1979 .
12ـ يادي مهردان : مهلا عبدالكريمي مدرس، بهرگي دووهم، چاپخانهي كوري زانياري كورد، بهغدا، 1983 .
13ـ بنهمالهي زانياران :مهلا عبدالكريمي مدرس، محهممهد عهلي قهرهداغي ئامادهي كردووه، چاپي يهكهم،بهغدا، 1984 .
14ـ رسالهي عشق ( له مهولهوي ناسيدا ) : سوران كردستاني (سنهيي)، ناوهندي بلاو كردنهوهي فهرههنگ و ئهدهبي كوردي، ورمي، 1374 ي ههتاوي.
15ـ تحفة مظفريه : گردآوري اُسكار مان، به رينووسي كوردي.